داستان فیلم که در فضای اواسط سالهای 60 خورشیدی و اوج جنگ ایران و عراق میگذرد، قصه مردی میانسال با بازی مهدی هاشمی را روایت میکند که به کار قاچاق کالاهای غیرفرهنگی و ترانههای موسوم به لسآنجلسی مشغول است و بر اثر اتفاقی متوجه میشود که به تومور مغزی مبتلاست؛ به همین دلیل تصمیم میگیرد ماههای پایانی زندگیاش را به جبهه برود و این تضاد میان او و فضای مقدس جبهه و جنگ باعث به وجود آمدن مشکلات و فضای طنز در طول فیلم میشود. کیایی که در فیلم اولش یعنی «بعدازظهر سگیسگی» نشان داده بود با جنس طنز آشناست و به هر قیمتی دست به خنداندن مخاطبانش نمیزند، اینبار هم راه را بهدرستی رفته و کوشیده به دور از لودگی و کلیشههای مرسوم طنز در سینمای ایران، داستانی را جلوی دوربین ببرد که نیمنگاهی هم به وقایع اجتماعی روز داشته و مرز شوخی و جدی در آن به درستی رعایت شده باشد.
ضدگلوله، داستان حضور فردی است که وقتی در زمان و مکان غلطی نسبت به فضای اجتماعی اطراف خود قرار میگیرد، با توجه به تفاوتهای شناختیاش میان خود و آدمهای دور و بر درگیر مشکلاتی میشود. قهرمان فیلم، گرچه ویژگیهای بارز قهرمانهای جدی سینما را ندارد (بخصوص با توجه به سینمای قهرمانپرور دهه 60)، اما سادگی و شیرینیاش در کنار موقعیت تراژدیک زندگیاش و این که میدانیم فرصت چندانی برای زندگی کردن ندارد، از همان ابتدا ما را با خود همراه میکند. نقشی که مهدی هاشمی در این فیلم دارد، نقش فردی است که به واسطه شغلی که دارد، در خانواده و فضای اطراف خودش هم از مقبولیت چندانی برخوردار نیست، رفتار همسرش (با بازی همیشه شیرین ژاله صامتی) با او خصومت آمیز است و انگار بود و نبودش در جمع این خانواده تاثیر چندانی هم ندارد؛ برای همین است که به محض آگاهی از خبر بیماری و مرگ قریبالوقوعش عزمش را برای رفتن به جبهه جزم میکند تا شاید شهادتش موجب کسب ذرهای افتخار و احترام در میان اطرافیانش شود. هرچند زمان اکران فیلم و از سوی برخی منتقدان، به شباهت این فیلم و اثر ماندگار کمال تبریزی یعنی لیلی با من است اشاره شده بود، اما با وجود تمام شباهتها، این دو اثر را باید در هدف نهایی و سرنوشت دو شخصیت آن متفاوت دانست. یکی بهدنبال شهادت و مجروح شدن است و دیگری (بازی پرویز پرستویی در نقش صادق مشکینی را که یادتان هست؟) مدام بهدنبال فرار از شرایط موجود است، هرچند در نهایت با اصابت ترکش مصدوم میشود. دو فیلمی که هر دو میکوشند تصویری دور از شعارزدگی مرسوم در فضای سینمای کمدی جنگی ایران ارائه دهند و از سوی دیگر از حمایتها و آزادی عمل خاص دیگر فیلمهای ساخته شده در این ژانر برخوردار نبودند.
فیلم علاوه بر شخصیت اصلیاش، یکی دو شخصیت فرعی خوب هم دارد؛ ازجمله مسعود کرامتی در نقش رزمندهای که بر اثر موج انفجار خمپاره دچار اختلال حواس شده یا محسن کیایی در نقش فرمانده گروهان که اگر کمی بیشتر به آنها پرداخته میشد، در نتیجه نهایی داستان هم تاثیرگذارتر بود و فیلم را به اثری کامل تبدیل میکرد. با همه این احوال، ضد گلوله که به گفته سازندگانش پرفروشترین فیلم سال 90 سینمای ایران بوده، فیلمی است که ارزش تماشا در بعدازظهر آخر هفته شما را دارد.
زهرا غفاری
جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد