به گزارش جام جم سیما، البته این به معنای ساختارشکنی یا حتی نقطه قوت اثر نیست و بیشتر به آن معناست که با وجود حضور این عوامل باز هم فیلم میتوانست از ظرفیت آنها بسیار استفاده کند که البته این اتفاق نیفتاده است. اما علت چیست؟
بدون شک قصه فیلم و فیلمنامه آن اولین و مهمترین دلیل این نبودن توفیق است که به علل آن میپردازیم.
در قصه دو خطی نوشته شده در پشت جلد آمده است سعید 14 سال زندانی بوده و در روز آزادی گرفتار توطئه میشود.
علت زندانی بودن سعید، حکم حبس ابد او، دلیل عفو و کلیه سوالات مربوط به او تا پایان داستان بیپاسخ میماند و جالبتر آنکه در این زندان لامکان و حتی زمانی که زندانی آزاد میشود باید پیاده در بیابان پر از برف به اولین آبادی برسد.
توجه کنیم که مواجهه او با آدمکش سوار بر ماشین هم کاملا غیرمنطقی و در فضایی سورئال اتفاق میافتد و بهانه ابتدایی باورپذیر نیست و اینکه اساسا چرا سعید ماشین و جنازهها را رها نمیکند و اصرار دارد با یک ماشین و دو جنازه بچرخد و حتی مسافر هم سوار کند!
در زندان هم، همه تئاتری و گلداشت دیالوگ میگویند. در همین سکانسها همه دیالوگها به جای کارکرد دراماتیک و ایجاد کنش داستان را به شکل داستانی که روخوانی میشود تعریف میکند.
اما دومین نکته قصههای فرعی یا به عبارتی خرده داستانهای فیلم است که بدون استثنا هر کدام در مقطعی وارد قصه اصلی میشوند و بدون اینکه سرانجام پیدا کنند، رها میشوند و سوالات زیادی بیپاسخ میماند که در ذهن جا میماند.
به عنوان مثال پدر نابینا و دخترش با بازی الناز شاکردوست در داستان چه کاربردی دارند و چرا نگران تعقیب شدن توسط سعید هستند؟
وجود سر مانکن در کیف پدر به چه علتی است و اگر ارتباطی با صاحب ماشین قاتل دارند، این ارتباط چیست؟ سوالهایی از این دست در قصه فراوان یافت میشود که به دلیل نداشتن ارتباط اجزای داستان با هم پیش میآید.
اما به عقیده نگارنده اصلیترین اتفاق داستان و ایده محوری که به دلیل دیر مطرح شدن کارکردش را از دست میدهد از دست دادن حافظه سعید است که ناگهان در پایان فیلم مطرح میشود و در سکانسهایی که به لحاظ ساختار با کل فیلم ناهمخوان است متوجه آن میشویم.
استفاده کارگردان از برخی ابزار و حتی تصاویر هم نامفهوم است. استفاده از بطری شیری که 30 سال پیش استفاده میشده معنایش چیست؟ اگر منظور نشان دادن زمان خاصی است که باید با تمام فیلم همخوانی داشته باشد که البته ندارد.
قطار خالی از مامور، تیراندازی به سوی سعید در توقف آن، رفتن سعید به گورستان و توجه دختر مرد نابینا به او و بازگشتش به شهر محل زندگی همه و همه سکانسهای مجزا و گاه توام با کارگردانی هوشمندانهای هستند که متاسفانه به وحدت دراماتیک در ساختار فیلم نرسیدهاند.
پوسته فیلمی است که با وجود داشتن فیلمبرداری زیبا و حتی بازی یک دست حمید فرخنژاد همه اتفاقاتش منوط به اراده نویسنده و کارگردانش است نه منطق روایی و داستانی و جهانی که خلق میکند از جهان واقعی فاصله زیادی دارد.
توجه کنیم که اگر قرار است در یک فیلم و حتی رمان فضایی غیرواقعی ترسیم کنیم ابتدا نیاز به زمینههای مشخص داستانی داریم، مثلا مانند ادبیات آمریکای لاتین اتفاقاتی بیفتد که در جهان واقعی عجیب است یا مثلا رئالیسم جادویی خلق شود.
شرایط فیلمسازی بهخصوص برای فیلم اولیها این روزها به دلایلی که بارها گفته شده سخت و طاقتفرساست و این یکی از دلایلی است که معمولا دوستان هر زمان که بودجه تامین میشود
اقدام به ساخت فیلم میکنند و نه زمانی که فیلمنامه آماده میشود و ایکاش شرایطی فراهم شود تا تمام فیلمسازان تجربهگرا بتوانند با تمرکز بر قصه محکم و کم نقص فیلمسازی کنند.
سینمای ایران در جهان به سینمای اندیشه و تفکر معروف است و این جز با تجربه به دست نمیآید و کاش این تجربهها با فیلمنامههایی که ساختار حرفهای دارند، باشد.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد