نگاهی به فیلم «باز هم سیب داری؟»

از حسن کچل ایرانی تا اوبلوموف روسی

از عجایب سینمای ایران؛ مشقات و اوضاع و احوال تولید فیلم هنری و عدم اکران آن است. باز هم سیب داری؟ محصول 1384 است و ده سال از زمان ساختش می‌گذرد.
کد خبر: ۸۵۲۱۱۵
از حسن کچل ایرانی تا اوبلوموف روسی

به گزارش جام جم سیما ، البته این فیلم در جشنواره فیلم فجر دوره بیست و پنجم به نمایش درآمد، اما پس از آن خبری از اکرانش نبود.

شاید اکران فیلم‌هایی نظیر بازهم سیب داری؟ در گروه هنر و تجربه این امکان را به سینمای هنری ایران و کارگردان‌های فیلم‌های اول بدهد تا آثارشان هر چند به نحو محدود دیده شود.

بایرام فضلی‌نژاد در باز هم سیب داری؟ سراغ داستانی رفته که در آن زمان و مکان ناشناخته‌اند. در‌واقع داستان او در فضایی بی‌زمان و بی‌مکان روایت می‌شود.

یک مرد و یک زن در مسیری ناشناخته همسفر می‌شوند. زن از روستای بحران‌زده خود فرار کرده که درگیر جنگ بوده و مرد نیز یک ایلیاتی است.

این دو در مسیر سفرشان به هر آبادی که می‌رسند باز هم با ظلم و جور مرئی و نامرئی روبه‌رو هستند. هر آبادی تحت کنترل عده‌ای به نام داس‌داران قرار دارد...

باز هم سیب داری؟ به نوعی داستان بزرگ شدن آدم‌هاست. کاراکتر اول فیلم کمی تا قسمتی برایمان آشنا و قابل همذات‌پنداری است.

او همان جوانک بامزه داستان حسن کچل خودمان است. اما خب انگاره‌های فیزیکی او فرق تام و تمام با حسن کچل معروف دارد.

او یک مرد گردن کلفت و چهار شانه ایلیاتی است که دست بر قضا خیلی هم دل‌رحم است. با این همه مادر ستمگری دارد که او را به ستوه آورده بنابراین با همه تنبلی و کم‌هوشی سر به بیابان می‌گذارد تا بعد از آن چه پیش آید.

سیب با حسن کچل درآمیخته است. در افسانه‌های رایج سیب سمبل حرکت او شده است. مادر با چیدن سیب در مسیر خوابیدن او تا بیرون از در حیاط به نوعی می‌خواست حسن کچل را به بیرون از خانه رهنمون سازد. اما اینجا کاراکتر بزرگسال و نماد این چهره فولکلور خودش پای به بیرون خانه گذاشته است.

زمان و مکان نامعلوم باز هم سیب داری و لحن کشدار و سرشار از انگاره‌های غیرطبیعی و فضاهای سوررئال در ادامه فیلم بیننده را مایوس می‌کند.

هر چه فضلی‌نژاد در ابتدای فیلمش تماشاگر را ترغیب به دیدن فیلم می‌کرد در ادامه او به سمت انگاره‌هایی رفته که به کار تماشاگر نمی‌آید.

این‌که کاراکتر مرد فیلم برای تماشاگر جذاب نیست شاید برای این باشد که او هرگز در مقام تغییر نیست.

در افسانه فولکلوریک حسن کچل خودمان؛ او از هر سیبی به سیب دیگر تا لحظه‌ای که از خانه بیرون می‌رود

هزار ماجرا دارد و وقتی بیرون از خانه می‌افتد مدام پوست می‌اندازد و برای خود مردی می‌شود که البته همیشه کودک درون خود را هم در قلب خود که حتی بر روی شانه‌هایش حمل می‌کند، در باز هم سیب داری؟

از این تغییر تحول روحی هیچ خبری نیست و چیزی برای دنبال کردن باقی نمی‌نماند. اگر از فولکلور با سوررئالیسم و پست مدرنیسم معجون بسازید نهایتا چیزی بی‌شاخ و برگ نصیب خواهیم برد. این اتفاق برای فیلم فضلی نیز روی داده است.

نکته مهم دیگر نامفهوم بودن دارودسته زورگوی داس‌داران برای تمامیت قصه است. در فیلمی بی‌زمان و مکان کاراکتر مرد قصه به مانند حسن کچل فولکلوریک هر جا می‌رود محبوب دل‌هاست.

این به ذات او برمی‌گشت. حسن کچل یک تنبل به ذات است و لاغیر! در واقع موجودیت این شخص به تنبلی و لاقیدی‌اش متکی است و اصلا دست بر قضا شیشه عمر او همین تنبلی است.

او یک اوبلوموف روسی است. با این همه ظرافت کار و قصه در این است که دل مهربان او همیشه راهگشای او بوده.

اما در فیلم کاراکتر مرد قصه اگر محبوب هر آبادی می‌شود و در ظاهر با بدخواهان مردم درمی‌افتد، اما در نهایت خودش تبدیل به عمله ظلم می‌گردد.

بایرام فضلی‌نژاد پیش از این در مقام فیلمبردار آثاری مانند «خواب تلخ»، «نامه‌های باد» و «خانه مادری‌ام مرداب» جایگاه خودش را تثبیت کرده بود.

طبیعی است که قاب‌بندی و فیلمبرداری و فضایی شاعرانه را از او انتظار داشته باشیم که همین‌گونه هم هست، اما این فضاسازی در پیوند بین سنت و مدرنیته به چشم نمی‌آیند و گاهی گم می‌شوند.

ضمیمه قاب کوچک

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها