سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
«شیفت شب» نه یک ملودرام شیک است و نه یک فیلم درام اجتماعی مدرن. البته نیکی کریمی شاید چنین توقعی از خودش داشته که در شیفت شب یک سینمای مدرن را به نمایش بگذارد، اما این روند اتفاق نیفتاده است.
شیفت شب در قالب یک درگیری یا بحران زن و شوهری قصد دارد بحرانهای اجتماعی و حتی فراتر از آن معضلات ساختاری جامعه را بیان کند و اینجاست که اصل و فرع ماجرا یا در هم میپیچد یا روایتشان ناقص میماند.
فیلم نیکی کریمی درباره زن و مردی به نام ناهید و فرهاد است. هر دو تحصیلکرده و ظاهرا شاخص هستند.
همان ابتدای فیلم درمییابیم فرهاد یک اختلاف حساب کلان حدود نیم میلیارد تومانی در محل کارش داشته و همین سبب اخراجش شده، اما ناهید خبری از این موضوع ندارد.
بحران کاری فرهاد و بدبختیهایش او را گوشهگیر و منزوی کرده و مخفیکاریهایش از ناهید این ظن را قوی میکند که این شوهر سابقا سربه راه و فداکار حالا یا یک معتاد است یا یک دزد یا حتی یک خائن به کانون گرم خانواده.
داستان در شیفت شب خطی است. در فیلم ملودرام که ادعای مدرن بودن دارد این روند جواب نمیدهد.
کریمی از یک طرف قصد دارد معما وارد قصه کند و از طرف دیگر این معماها اصلا جذابیت ندارد و تماشاگر با آنها همراه نمیشود.
نه فلاش فورواردی در کار است و نه نگاهی به گذشته. قصه خطی اینگونه یک جای کار میشکند و این شکست برای فیلم نیکی کریمی متاسفانه در همان 20 دقیقه ابتدایی فیلم روی میدهد.
نگاه دیگر به فیلم روایت یک رنج زنانه است و این زن ماجراست که بدبختی را تحمل میکند. رفتار شوهر سابقا معقولش به کلی دگرگون شده و او هر چه تلاش میکند نمیتواند بفهمد شوهرش چه مرگش است؟
او ابتدا به دورترین احتمالات فکر میکند و در جستوجوی چیزهایی است که تماشاگر میداند، وجود ندارد. مثلا خیانت شوهرش یا معتاد شدن وی و چیزهای دیگر.
بدترین مورد این است که ناهید شک میکند که مبادا شوهرش قصد خودکشی داشته باشد. سرانجام بعد از سه ماه ناهید درمییابد فرهاد 500 میلیون تومان کمآورده و از محل کارش اخراج شده و از اینجا به بعد است که تمام همت خود را مصروف این مهم میکند که دار و ندارشان را بفروشد و مبلغ بدهی شوهرش را فراهم کند.
شیفت شب در روایت مشکلات اجتماعی خانوادگی و اجتماعی موفق نیست، چون هیچ کاراکتر واقعی به جز ناهید با بازی خوب لیلا زارع ندارد که رو کند.
فروتن در نقش فرهاد واقعا یک بازی تصنعی دارد و مهربانی و بهویژه عصبانیتش طی فیلم بدجوری توی ذوق میزند.
کاراکترهای زائد نیز تا بخواهید در فیلم فراوانند که البته قرار بوده مثلا بخشی از مشکلات یا نماد این مشکلات در اجتماع باشند.
دیوانه بازیهای دختر و پسری و گلاویزشدنهای جوانان در کوچه و خیابان همگی داستانکهایی بیربط و شعاری هستند.
بدبختی اینجاست که خود کارگردان در مقام بازیگر، جزو بیکارههای فیلم شیفت شب است. این فیلم را بدون نیکی کریمی و آتیلا حجازی و حتی طرلان پروانه تصور کنید! بله هیچ اتفاقی بدون حضور آنها نمیافتد چون هیچ دخلی جز کشدار کردن فیلم ندارند.
ادا و اطوارهای موج نویی نیز در شیفت شب کم نیستند. در سینمای مدرن شما ممکن است به سبب استعداد خاص یا تجربههای قبلی قواعد ژانر را نادیده بگیرید و در خلق داستان اصلی به نحوی داستانکهایتان را سر و شکل بدهید که منطق هم به دنبال آن قرار گیرد.
حتی ممکن است در مقام کارگردان شما یک یا دو کاراکتر به داستانک اضافه کنید که اگرچه حضوری دفعتا دارند، اما تاثیرشان بر پیشبرد فیلم انکارناپذیر جلوهگری میکند.
کارهای اولیه برادران کوئن و فیلمهای کریستوفر نولان بهترین مثال در این رابطه هستند. سینمای مدرن و سینمایی که نخواهد از قواعد ژانر بهره ببرد باید از یک نابغه یا یک استعداد شگرف پشت دوربین بهره ببرد و ضمنا فیلمنامهای در حد اعلا داشته باشد. تنها خوب بودن کافی نیست.
کارگردانی ششدانگ در این نوع سینما حرف اصلی است. وگرنه ادا و اصول در سینمای مدرن جز سقوط فیلم نخواهد بود. نیکی کریمی در شیفت شب شدیدا در این زمینه کم آورده است.
از سویی دیگر زمان و مکان در هر فیلمی یا باید تعریف شود یا اگر به دلایل منطقی سازنده بیخیال این دو عنصر حیاتی فیلم باشد باید فیلم قهرمانمحور بسازد یا حداقل زمان را به مکان و مکان را به زمان ترجیح دهد.
در شیفت شب نه از نظم زمانی خبری هست و نه از نظم مکانی. همه چیز درهم و برهم است. در واقع اسم فیلم نیز غلطانداز است. شیفت شب میتوانست هر اسم دیگری نیز داشته باشد.
وقتی ساختارها هیچ تقارن و هماهنگی باهم نداشته باشند فرقی نمیکند شما روی پرده، بازیگر نامآشنایی مثل نیکی کریمی ببیند یا یک بازیگر گمنام.
تماشاگر این فیلم را نخواهد پسندید یا حداقل تماشاگر شاخص و منتقد؛ فیلم را برنخواهد تابید.
پرداخت شخصیتها در شیفت شب ناقص است. روایت و تدوین خطی کار را بیش از پیش آشفته کرده است. تماشاگر ناهید و فرهاد را در همان سکانس افتتاحیه میشناسد.
چند کاراکتر فرعی نیز تا نیم ساعته اولیه به او معرفی میشود و در نهایت تنها چیزی که نصیب بیننده شده این است که فرهاد شوهری بوده که الان از محل کارش اخراج شده و حالا ممکن است برود و همه خانوادهاش را بکشد و سر آخر خودش را نیز ناکار کند و تمام.
این پیرنگ و داستانکهای ناقص چه اطلاعاتی به بیننده میدهد که برایش جذابیت و همذاتپنداری آتی پدید بیاورد؟
جالب اینجاست که عامل کشنده و آلت قتاله نیز به تماشاگر معرفی میشود: مرگ موش! قرار است فرهاد از این مرگ موش برای خودکشی خود و خانوادهاش بهره ببرد و این در حالی است که ناهید اصلا نمیداند چه شده و چه بلایی سر شوهرش آمده و هنگامی که انواع سوءظنها را به او میبرد
تازه میفهمد فرهاد کارش را از دست داده و حالا این زن تلاش میکند هر طور شده 500 میلیون تومان فراهم کند حالا یا با فروش خانه یا رو کردن پساندازهای قبلی! و مرگ موش نیز هنوز در کف فرهاد ماجراست.
ضعف اساسی دیگر شیفت شب که از همان ابتدا روی اعصاب است، دوربین روی دست و لرزشهای عمدی است.
واقعا این کار یعنی فیلم، یک فیلم مدرن است؟ لرزاندن دوربین و گرفتن نماهای روی دست به چه معناست؟
از داستان اصلی فرهاد و ناهید که بیرون بیایید داستانکهای بیربطی را که مثلا قصد داشتهاند معضلات اجتماعی را نشان دهند شاهد هستیم که هیچ سروتهی ندارند و صرفا با همین لرزشهای دوربین میخواهند سر تکان دهند.
سکانس پایانی نیز واقعا عجیب است. در حالی که فرهاد و ناهید مثلا مشکلات را از سرگذرانیده و بهار زندگیشان از سر گرفته میشود این موش بدبخت است که باید با گلوله یک تفنگ ساچمهای مغزش پرانده شود.
مرگ موش حقیقی اینجاست؛ نه آن مرگ موشی که فرهاد قصد داشت با آن خانواده و خودش را ناکار کند.
شیفت شب فیلمی شعاری و پر از داستانکهای بیپیرنگ و مغشوش است. تنها امتیاز فیلم، بازی خوب لیلا زارع در نقش ناهید است. نقشی که البته بهتنهایی نمیتواند یک فیلم پرمدعای ظاهرا مدرن را نجات دهد.
مهدی تهرانی - ضمیمه قاب کوچک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد