چند دقیقهای همه فکر کردیم یکی از تکنیسینهای مترو است؛ وقتی قطار ایستاد، با چند نفر هم سن و سال خودش وارد شد که بعد فهمیدیم همه دوست و بچه محل هستند. همان اول جدا از بقیه پا تند کرد و مثل مهندسی که دستوری از اتاق فرمان گرفته باشد، یکراست رفت سراغ قاب چراغ نئونی سقف و با یک حرکت ماهرانه جدایش کرد.
کد خبر: ۷۴۰۴۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
دستی با یک تکه کاغذ از لا به لای گردنها و شانهها دراز شد و صدایی از همان سمت گفت:«ببخشید کدوم ایستگاه پیاده بشم؟» مردی عینکش را تا چانه پایین آورد و گفت:«بیمارستانِ...»، یکی داد زد: «آقا چکار داری میکنی دندهم فرو رفت آخ آخ آخ». «داشتم این آقا رو راهنمایی میکردم». «راهنمایی کن، راهنمایی چیز خوبیه ولی هوای آرنجت رو هم داشته باش».
کد خبر: ۷۱۶۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۲