نوک بینی گرد و کوچکش را که از شدت سرما کبود شده با کف دست به بالا میساید و یک جمله را مدام تکرار میکند. قدمهایم و فاصلهام را با او طوری زمانبندی میکنم که از کنار او عبور کنم بیآن که نگاهمان با هم تلاقی کند. همه چیز خوب پیش میرود، اما در یک لحظه سرش را میچرخاند و لبخند میزند. چشم در چشم.
کد خبر: ۸۲۸۱۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۳۱