چله زمستان است و نوک پاها مثل آب کنار حوض یخ زده. بخار چای تازهدم در هوا چرخ میزند و از روی انار و خرمالوهای رنگارنگ رد میشود. چین روی پیشانیاش بیشتر شده و کنار همدم این سالها نشسته. دل توی دلش نیست که امسال بالاخره بعد از چند سال کرونایی، قرار است همه کنار هم جمع شوند. لابد نوهاش حسابی قد کشیده و اینبار دستش از این طرف، به آن طرف کرسی میرسد.