یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
پدیده حججی
محسن حججی بیشتر و زودتر از همه پیشبینیها پدیده شد؛ شد پدیدهای جامعهشناسانه به نام حججی، موضوعی که ملت ایران حول محورش یکبار دیگر جمع شدند و اتحاد را به نمایش گذاشتند، پدیدهای که خیلیها را در بهت فرو برد که چه شد حججی این همه بزرگ شد، حتی بزرگتر از فرمانده شهیدش در آن عملیات و همرزمش در آن روز گرم مرداد در بیابانهای مرزی عراق و سوریه که او هم شربت شهادت را نوشید.
در خرداد 94 وقتی پیکر 175 شهید غواص با آن دستهای بسته تفحص شد و به وطن رسید و روی دوش هزاران ایرانی تشییع شد آنها پدیده شدند و مهر همان سال وقتی روز عید قربان ملت ایران با رسیدن خبر شهادت مظلومانه حجاج در عربستان عزا شد، این شهدای منا بودند که پدیده شدند و شدند عاملی برای اتحاد ملت. شهدای آتشنشان نیز پدیده شدند وقتی دی ماه 95 مظلومانه و غریب در ساختمان شعلهور پلاسکوی تهران در آن لحظات پر بیم، جان به جانآفرین تسلیم کردند و رخت عزا بر تن ایران پوشاندند.
همه اینها پدیده بودند و ماندگارند، حوادثی که ابعادش آنچنان گسترده شد و آنقدر احساسات انسانی را جریحهدار کرد که شدند دلیلی برای یکصدایی ملت. اینها جامعه شناسان را به تحلیل واداشتند که چه شد، داستان هر کدامشان چه بود و چه سری در کارشان که وقتی پر کشیدند، عروجی معمولی و بیانعکاس نداشتند. جامعهشناسان از غلیان احساسات یک ملت گفتند که پدیده شهید حججی این غلیان را به اوج رساند، شد پدیدهای پدیدهتر از همه پدیدههای پیشین، چهرهای که در یادها خواهد ماند و سرنوشتش تا سالها نقل خواهد شد.
بیداری ملیت
پدیدهها گاهی برای همیشه ماندگار میشوند، میچسبند گوشه حافظه تاریخی یک ملت و نسل به نسل نقل میشوند. پدیده شهید حججی از این جنس پدیدههاست، گویی فراموش شدنی نیست، با دوام است. جامعهشناسان تحلیلهای متفاوتی از چرایی این ماندگاری دارند و البته از این که این پدیده چطور در ایران همبستگی ملی پدید آورد.
دکتر سیدجواد میری، جامعهشناس و دانشیار پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی در گفتوگو با جامجم چنین تحلیل میکند که ملیت زمانی بیدار میشود که مورد حمله قرار میگیرد و ملت وقتی بهوجود میآید که وجودش به مرگ تهدید میشود. او توضیح میدهد که در وقایعی مثل شهادت محسن حججی که گروهی بیرحمانه سر از بدنش جدا میکنند پیامی به ملت ایران منتقل میشود که نه فقط محسن که هویت و ملیت ایرانی درخطر است و عدهای قصد نابودیاش را دارند. بنابراین محسن میشود یک سمبل که به او به مثابه یک ملت حمله و جسارت شده. از دید این جامعهشناس همین شد که احساس ملی ایرانیان در شهادت او خروشید، مجروح شد و این جراحت موجی از همبستگی و همدردی ایجاد کرد که محسن را نه پسر خانوادهاش که فرزند ملت ایران
معرفی کرد.
حضوری ریشهدار
همه آمده بودند از هر دسته و گروه اجتماعی، اقشار مختلف مردم حتی آنهایی که بظاهر پایبند ارزشهای انقلاب اسلامی نیستند نیز بودند؛ این نکتهای است که دکتر سعید محمدی صادق، جامعهشناس و عضو هیات علمی دانشگاه را به تحلیل جامعهشناسانه استقبال گسترده از متن و حاشیه شهادت محسن حججی وامیدارد، استقبالی که او آن را حضور همگانی مینامد و در گفتوگو با جامجم توضیح میدهد که این حضور صرفا براساس نظریات جامعهشناسی و مردمشناسی تحلیل نمیشود.
او معتقد اســت این حضور گسترده و این تاثیر بی نظیر را باید در اعتقادات مذهبی مردم جستوجو کرد، همانها که بسیاری از سنتهای جامعه ایرانی را میسازند. این جامعهشناس اشارهاش به فرهنگ عاشورایی است که در طول تاریخ در باورهای مردم ریشهدوانده و هیچگاه تلاش استعمارگران برای جدا کردن مردم ازاین فرهنگ نتیجه نداده است.
به زعم او حضور مردم در مراسم نکوداشت شهید حججی نیز به این دلیل گسترده بود که حرکت این شهید در راستای باورهای دینی مردم بخصوص فرهنگ عاشوراست. دکتر محمدیصادق همچنین تحلیل میکند که مردم ایران کمالگرا هستند و وقتی خصوصیت پسندیده اخلاقی را در شخصی درحد کمال میبینند صاحب آن برایش عزیز میشود. او دست میگذارد روی زندگی و شهادت خالصانه شهید حججی که رسانهها به تصویرش کشیدند و ویژگیهایی همچون صبر، ایثار و شجاعت که در او برجسته بود و با روشنگری رسانهها سبب شکلگیری موجی از ارادت میان ملت شد.
همبستگی المانها
بیعلت نبود که رسانهها نوشتند غوغای عاشورایی محسن، چه عجیب سرنوشت او به قیام عاشورا شبیه بود و چه طرفه شباهتهایی میتوان جست میان واقعه سده پانزدهم خورشیدی و حادثه سال 61 هجری قمری.
دکتر غفور شیخی، جامعهشناس در گفتوگو با جامجم از این شباهتها سخن گفت، به تعبیر خودش از «همسانیهای المانی» میان شیوه شهادتش با حادثه کربلا که شهید حججی را به پدیده تبدیل کرد. او میگوید نوع شهادت محسن، سربریده شدنش، درغربت بودن او، دل بریدنش از دنیا و هر آنچه در آن است و دل دادن به ارزشها، همه باعث شد تا احساسات مذهبی مردم تحریک شود و این نوستالژی آنها را به خروش درآورد و سیل ملت را به همزادپنداری سوق دهد. او از شخصیت کاریزماتیک محسن نیز حرف زد، از زندگی سادهاش، از اینکه پای پدرش را بوسید روزی که به قصد حضور در سوریه با خانواده خداحافظی کرد و در مجموع، بی ادعایی محسن که باعث شد میان مردم ایران مقبول شود. همینها از محسن حججی یک الگو ساخت، الگویی درخشان در جامعهای مملو از آسیبهای اجتماعی، نفاق و دورویی به تعبیر دکتر غفور شیخی.
این جامعهشناس البته نقش رسانهها را نیز در شکلگیری و تقویت پدیده حججی پررنگ میداند؛ عاملی که باعث شد این موضوع به حوزه عمومی بیاید و اقشارمختلف مردم را درگیر کند و حتی پدیدهای فراجناحی شود، موضوعی که متعلق به ایران بود نه طیفی خاص یا تفکری ویژه.
این استاد دانشگاه تاکید دارد که پدیدههای اینچنینی باعث بازتولید ارزشها میشوند که نیاز هر جامعهای است. اما برای این که یک ملت همیشه همبسته و متحد بماند او نسخهای دارد و آن این که مردم یک کشوربه عِرق ملی، به وطن و لزوم دفاع ازآن و تلاش برای حفظ یکپارچگیاش اعتقاد درونی پیدا کنند که این نیز میسر نمیشود مگر با آموزش، احترام به قومیتها و توجه به معیشتشان که اگر لنگ بزند همبستگی ملی نیز خواهند لنگید.
از تنف تا نجفآباد
چه اشکها ریخته شد، چه سینهها کوبیدند، چه رویها که نخراشیدند چه ضجهها که بلند نشد، تهران چه غوغایی به سرداشت، چه خیابانها که بند آمد، چه مردمی که خروشیدند، یکصدا شدند و یک حرف زدند. این خلاصه پدیده شدن است، عصاره اتحاد حولمحور یک شخص، یک سبک زندگی و یک سلوک. خبراسارت محسن بهدست تکفیریها که منتشر شد دلها به دلشوره افتاد، دستها به دعا بلند شد و آرزوی آزادی او در قلبها طنین انداخت. خبر شهادت محسن نیز که پیچید، وقتی خبر نبودنش، صحنه عروج و پر کشیدنش در شبکههای مجازی دستبهدست شد کمر یک ایران شکست. محسن هرچند غریب و دیرولی وقتی به خاک وطن رسید از همان باند فرودگاه مهرآباد تا زمانی که پیکرش دور ضریح امام هشتم طواف کرد و آن هنگام که به تهران، به میدان آیینی امام حسین(ع) رسید، میان غلغله ملت بود، مثل مرواریدی در صدف میان هوادارانش.
محسن را 5 مهر امسال از تهران به سمت زادگاهش نجفآباد بردند که اگر در تهران میماند و راهی قطعه شهدای مدافع حرم در بهشت زهرا میشد همین غوغا برپا بود. از میدان امام حسین تا میدان شهدا که کمی بیشتر از یک کیلومتر از هم دورند ساعتها کشید تا خودروی حامل پیکرش از میان جمعیت راه باز کند، داستانی که در نجف آباد هم روایت شد، آنجا که خبرنگاران گزارش دادند انگار ایران به نجفآباد آمده است.
نجفآباد، یادمان شهدای نجفآباد؛ این نشانی مزار شهید حججی است، نقطهای که در یادها خواهد ماند، آرامگاه ابدی پسر 25 ساله ایران، عضو لشکر زرهی 8 نجف اشرف و از نیروهای فعال موسسه شهید احمد کاظمی با دغدغهای از جنس دفاع از وطن، با جسارتی عجیب و شهامتی بینظیر. در فایل تصویری که از او برای پسرش به یادگار مانده و آن را وصیتنامه شهید حججی میخوانند، محسن شرح میدهد که به سوریه رفت تا داستان خرابههای شام و اهل بیت دوباره تکرار نشود، روایت مردی از زبان خودش که شهادت را برگزید تا جاودانه شود. روزی که پیکر محسن در تهران تشییع شد همه از هیبت این شهامت به گریه افتادند، چه تشییعکنندگان با ظاهری مذهبی و شبیه باورهای محسن و چه آدمهای بیشباهت به او. در تشییع پیکر او همه آمدند، ملت ایران همانطور که واقعا هستند، سفیدوسیاه و خاکستری، همه کنار هم، دوشادوش، نفس به نفس.
ملت میدانست که محسنش 16 مرداد بهدست داعشیها اسیر شد، دو روز نامعلوم را از سر گذراند و 18 مرداد آنطور که فیلم سبعانه تکفیریها نشان میدهد سرش از تن جدا شد. مردم با خبر بودند که داعشیها پیکر مثله شده سرباز وطن را در بیابانهای تنف، جایی در مرز میان عراق و سوریه رها کردهاند و بعد آن را گرو برداشتهاند به امید گرفتن امتیازی. ملت میدانست اگر پیکر شهید دیر به وطن آمد، اگر روز 9 شهریور پس از توافق میان حزبالله و داعش بالاخره تحویل داده شده و ابتدا به معراج شهدای تدمر و سپس به دمشق رسید این سریعترین زمان ممکن برای بازگشت و البته بازگشتی پر آب چشم بود.
همین شد که محسن حججی شد حجت خدا مقابل چشم همگان، شد یک پدیده، سازنده پدیدهای بزرگتر از همه پدیدههایی که در سالهای اخیر شناختیم، یک چهره ماندگار، با سبک و سلوکی خاص، چهرهای بیآلایش و جاذب و مظلومیتی معصومانه که توانست با راهش ملتی را به خروش و غلیان در آورد؛ مردی که امروز جامعهشناسان به مثابه یک پدیده اجتماعی تحلیلش میکنند.
همبستگی المانها
بیعلت نبود که رسانهها نوشتند غوغای عاشورایی محسن، چه عجیب سرنوشت او به قیام عاشورا شبیه بود و چه طرفه شباهتهایی میتوان جست میان واقعه سده پانزدهم خورشیدی و حادثه سال 61 هجری قمری.
دکتر غفور شیخی، جامعهشناس در گفتوگو با جامجم از این شباهتها سخن گفت، به تعبیر خودش از «همسانیهای المانی» میان شیوه شهادتش با حادثه کربلا که شهید حججی را به پدیده تبدیل کرد. او میگوید نوع شهادت محسن، سربریده شدنش، درغربت بودن او، دل بریدنش از دنیا و هر آنچه در آن است و دل دادن به ارزشها، همه باعث شد تا احساسات مذهبی مردم تحریک شود و این نوستالژی آنها را به خروش درآورد و سیل ملت را به همزادپنداری سوق دهد. او از شخصیت کاریزماتیک محسن نیز حرف زد، از زندگی سادهاش، از اینکه پای پدرش را بوسید روزی که به قصد حضور در سوریه با خانواده خداحافظی کرد و در مجموع، بی ادعایی محسن که باعث شد میان مردم ایران مقبول شود. همینها از محسن حججی یک الگو ساخت، الگویی درخشان در جامعهای مملو از آسیبهای اجتماعی، نفاق و دورویی به تعبیر دکتر غفور شیخی.
این جامعهشناس البته نقش رسانهها را نیز در شکلگیری و تقویت پدیده حججی پررنگ میداند؛ عاملی که باعث شد این موضوع به حوزه عمومی بیاید و اقشارمختلف مردم را درگیر کند و حتی پدیدهای فراجناحی شود، موضوعی که متعلق به ایران بود نه طیفی خاص یا تفکری ویژه.
این استاد دانشگاه تاکید دارد که پدیدههای اینچنینی باعث بازتولید ارزشها میشوند که نیاز هر جامعهای است. اما برای این که یک ملت همیشه همبسته و متحد بماند او نسخهای دارد و آن این که مردم یک کشوربه عِرق ملی، به وطن و لزوم دفاع ازآن و تلاش برای حفظ یکپارچگیاش اعتقاد درونی پیدا کنند که این نیز میسر نمیشود مگر با آموزش، احترام به قومیتها و توجه به معیشتشان که اگر لنگ بزند همبستگی ملی نیز خواهند لنگید.
مریم خباز
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد