با مصطفی علیپور، به مناسبت سالروز تولد نیما یوشیج

امید و ناامیدی در شعر زاده یوش

با دکتر قطب‌الدین صادقی، ‌بازیگر و کارگردان تئاتر

به نوشتن پناه بردم

برایش توضیح می‌دهم گفت‌وگوهایی که می‌گیرم بیشتر درباره فراز و نشیب زندگی آدم‌هاست، آنهایی که توانسته‌اند رویاهایشان را عملی کنند و آن‌طور که دوست دارند زندگی کنند... حرفم را قطع می‌کند و می‌گوید: کدام زندگی؟ همه‌ زندگی شده گرفتاری! می‌گویم: اگر شما با چنین کارنامه پربار و زندگی مفیدی دارید از زندگی بنالید، ما چه بگوییم؟ می‌گوید: آن‌قدر تنگناها و مشکلات زندگی زیاد شده که شبانه‌روز می‌گویم: آقا نخواستم. ...
کد خبر: ۱۰۹۱۴۴۶
به نوشتن پناه بردم

حالا چرا حوصله قطب‌الدین صادقی از روزگار سر رفته و خلق‌اش تنگ، به مرکز آموزشی و تالار تئاتری برمی‌گردد که راه‌اندازی کرده و اما با مشکلات مالی زیادی روبه‌رو شده است و اکنون دست تنها باید از عهده بدهی‌های خیلی زیادی بربیاید و کسی نیست یاری‌‌اش کند؛ نه می‌شود از دوست و آشنا توقع داشت و نه دولت کمکش می‌کند وام کم‌بهره‌ای به او بدهد که بتواند چک‌ها را پاس کند! با همه اینها اما وقت می‌گذارد و به سوال‌هایم جواب می‌دهد و جالب اینجاست که ته لهجه کردی‌اش را می‌توان متوجه شد.

شاید به این دلیل دلگیر است که آدم‌ها وقتی دلشان تنگ است به اصل خود برمی‌گردند. عموم مردم او را با بازی در سریال‌هایی مانند کلاه پهلوی، کیف انگلیسی، معمای شاه، زمین انسان‌ها و فاکتور هشت می‌شناسند.

صادقی در تئاتر آثاری مانند: هفت خوان رستم، زنان صبرا، مردان شتیلا، سی مرغ سیمرغ، آژاکس و... را به روی صحنه برده و تله تئاترهایی مثل کالیگولا را برای تلویزیون کارگردانی کرده است.

متولد سنندج هستید، مادرها در تربیت بچه‌هایشان شگردهای خاصی دارند، از مادرتان برایمان بگویید؟

مادرم زندگی پیچیده‌ای داشت و بزرگ‌ترین آرزویش این بود که بچه‌هایش هنرمند شوند. مادرم در این راه کمکی به من نکرد، اما مانعی هم نتراشید! خانواده پدری‌ام اهل فضل و فرهنگ و عرفان بودند و این سبک زندگی به من خیلی کمک کرد. در خانه ما همیشه کسانی بودند که کتاب می‌خواندند و مراسم آیینی برگزار می‌شد که یکی از آنها مولودی‌خوانی بود.

فضای فرهنگی و هنری خانه به شما کمک کرد که وارد حرفه هنر و فرهنگ شوید؟

هنری نبود! فرهنگی بود.پدرم دیوان حافظ را از بر بود و اشعار شاعران کرد را برایمان می‌خواند. کیمیای سعادت غزالی یکی از کتاب‌های مورد علاقه‌اش بود. عموی پدرم و دو نفر دیگر از کسانی بودند که مدرسه به سبک جدید و علمی‌اش را در سنندج ایجاد کردند. آن‌قدر تحصیل علم برای خانواده ما مهم بود که نود و چند سال قبل خواهرم برای درس خواندن به مدرسه‌ای رفت که پسرها در آن درس می‌خواندند. پدر بزرگم یکی از مبارزان مشروطه بود و شوهر‌عمه‌ام در راه مشروطه شهید شد.

پدر شما را تشویق کرد که در دانشگاه تهران درس هنر بخوانید؟

پدرم راضی نبود. دوست داشت درس پزشکی بخوانم. اما زمانی که رتبه اول رشته هنر را کسب کردم و در مراسم رسمی دانشگاه شرکت کرد، کم کم باورش شد که هنر رشته خوبی است. تصویر خوبی از هنر در ذهن نداشتند. برای آنها هنر خلاصه می‌شد در کاباره و سینما ! می‌ترسیدند وارد رشته هنر شده و گرفتار بداخلاقی‌های مرسوم‌آن زمان شویم.

علاوه بر بازیگری و کارگردانی تئاتر، نویسندگی هم جزو کار شماست؛ حرفه‌ای که سخت است و برای آن باید از جان و روان مایه گذاشت.

در کودکی لبریز از احساسات بودم که گاهی نمی‌توانستم آنها را بیان کنم.یادم هست در مجلسی بودم که فردی به یکی از اعضای خانواده‌ام توهین کرد و من که سنم کم بود شهامت پاسخگویی به او را نداشتم، از آن مجلس که بیرون آمدم از پدرم جدا شدم و گریان و دوان دوان به خانه رفتم و از خدا خواستم به من نیرویی بدهد که بتوانم حرف بزنم ! آن اتفاق استارت بسیار نیرومندی بود که مرا به سمت نوشتن برد. از طرفی از کودکی بچه جسوری بودم و زیاد حرف می‌زدم و دیگران می‌گفتند، کم حرف بزن!‌ این هم یکی از دلایلی بود که به نوشتن پناه بردم تا بتوانم حرف‌هایم را بازگو کنم. سنم کم بود که شعر می‌گفتم بعد شروع کردم به تحقیق و نوشتن مقاله.18 ساله بودم که مقاله تحقیقی درباره تئاتر نوشتم و زمانی که به دانشگاه آمدم نقدنویسی و گزارش‌نویسی را شروع کردم و یخ نوشتن در من آن زمان بیشتر باز شد.

در یکی از بهترین دانشگاه‌‌های دنیا تحصیل کرده‌اید؛ دانشگاه سوربن چقدر به شما برای موفقیت کمک کرد؟

آنجا بود که یاد گرفتم چگونه عقلانیت را نظم بدهم. مهم‌ترین چیزی که یاد گرفتم به قول دکارت روش استفاده درست از عقل بود. فکر کردن و نوشتن به روش علمی را فراگرفتم و مقالات علمی یادم داد که ذهنم چارچوب‌های عقلانی پیدا کند.

این که برخی جوان‌های امروزی می‌گویند تحصیل در دانشگاه کمکی به بهبود زندگی نمی‌کند، حرف درستی نیست؟

حرف بسیار بیهوده‌ای است! آدم‌های تنبل این حرف‌ها را ترویج می‌‌کنند! دانشگاه شیوه درست اندیشیدن را به آدم‌ها یاد می‌دهد، دانشگاه باید شیوه عقلانیت و تفکر را به دانشجویان بیاموزد. دانشگاه اتاق فکر جامعه است. مردم عادی کار خودشان را کرده‌اند و برای زندگی دنبال منطق نیستند، آنها پیرو احساس یا منافع دست به عمل می‌زنند، اما در تربیت دانشگاهی آدم‌ها عقلانیت را فراگرفته و یاد می‌گیرند با منطق زندگی کنند.

از مسیری که در زندگی طی کرده‌اید، راضی هستید؟

بسیار زیاد! به آرزویم که بیان مکنونات قلبی‌ام بود، رسیدم و به زبان نیرومند جهانی که همان فرهنگ و هنر است، مسلط شدم. با این زبان هم می‌توانم با دیگران ارتباط برقرار کنم و هم می‌توانم حرف‌هایم را بگویم.دیگران حرفم را می‌فهمند و من هم حرف‌های آنها را می‌فهمم.با زبان نمایش، توانسته‌ام با فرهنگ‌های بزرگ جهانی ارتباطی محکم و قوی برقرار کنم.زبان هنر برای ایجاد نوعی تفاهم جهانی به من کمک کرده است. روح آشتی‌جویانه‌ای که در هنر هست، ما را یاری می‌کند که انسان‌تر باشیم و بهتر زندگی کنیم و گرفتار تندی وتیزی و افراط و تفریط نشویم.

طاهره آشیانی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها