سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
روزگاری ایالات متحده آمریکا قدرت بلامنازع جهان پس از جنگ جهانی دوم بود و به واسطه همین قدرت منطقهای و بینالمللی، مدیریت بسیاری از نهادها و سازمانهای بینالمللی را به عهده داشت. در آن دوره قدرت نظامی به عنوان یکی از مهمترین مولفههای قدرت در عرصه بینالمللی به شمار میآمد و ایالات متحده از این نقش تعیینکننده برای پیشبرد اهداف سیاسی خود بهره میجست. آمریکا در کنار بهرهمندی مناسبی که از این مولفه داشت، در عرصههای اقتصادی و سیاسی هم به عنوان کشوری تاثیرگذار به ایفای نقش میپرداخت. در دوران شکلگیری نظام دو قطبی شرق و غرب، سیاستمداران آمریکایی در تلاش بودند، با تحت تاثیر قراردادن کشورهای همسو قدرت منطقهای بلوک شرق را محدود کنند. در طول سالهای دهه 80 میلادی بود که رسانهها و مقامات آمریکایی برای تبلیغ کشور خود بر موضوعی تحت عنوان رویای آمریکایی، بیش از هر چیز دیگری تاکید میکردند. پس از جنگ سرد، آمریکا تلاش کرد با طرح این موضوع که تنها ابرقدرت جهان است، برنامه نظم نوین جهانی را پیگیری کند و درصدد ساختن نظامی بینالمللی و هرمیشکل بود که در راس آن کشور ایالات متحده آمریکا قرار داشت.
با این وصف، رشد و ترقی کشورهای اروپایی و ژاپن که بعد از پایان دو جنگ خانمانسوز به بازسازی خرابیها پرداختند و به قدرتهای موثری در عرصه اقتصادی تبدیل شدند، یکهتازی آمریکا در این عرصه را با چالش مواجه کرد. سیاستمداران آمریکایی گمان میکردند، با فروپاشی شوروی دوباره فرصت طلایی برای بازگشت به اعتبار گذشته برایشان فراهم میشود و خیزشهای زودهنگام کشورهایی مثل چین، هند، کشورهای عضو آ. سه. آن و برآمدن دوباره روسیه در دوره پوتین این رویا را بسرعت به کارزاری سخت برای آمریکاییان در عرصههای سیاسی، اقتصادی و نظامی تبدیل کرد. از سوی دیگر، ایران بعد از جنگ تحمیلی به عنوان یک قدرت برتر در منطقه آسیای غربی مطرح شد. این رویدادها آمریکاییها را با این واقعیت تلخ آشنا کرد که دیگر قدرت بلامنازع در عرصه جهانی نیستند. وقوع تحولاتی چون 11 سپتامبر، حمله به افغانستان و عراق برای آمریکا فرصتی مینمود که دوباره خود را به عنوان قدرت برتر در عرصه جهانی معرفی و زمینه را برای تحقق سیاستهای یکجانبه گرایانه این کشور فراهم کند.
سیاست ناکام مشت آهنین
دولتمردان عمدتا وابسته به جریان نومحافظهکار آمریکایی در آن زمان سیاست مشت آهنین را در پیش گرفتند و با مطرح کردن نظریه جنگ پیشدستانه درصدد معرفی ایالات متحده به عنوان رهبر مبارزه جهانی علیه تروریسم برآمدند. حمله به افغانستان و عراق در راستای تحقق چنین سیاستی بود. این نمایش قدرت که با شعار جنگ علیه ترور مطرح شد، بتدریج و در پی هزینههای فراوان سیاسی، نظامی، اقتصادی و انسانی آمریکا، باعث آشکار شدن نشانههای ضعف در توان ملی آمریکا شد.
پولی که میتوانست صرف هزینههایی برای بهبود وضعیت اقتصادی ایالات متحده شود، هدر رفت و روند تحولات چندان با مذاق سیاستمداران آمریکایی سازگار نیامد. اگرچه همچنان ایالات متحده را باید به عنوان یک قدرت در عرصه نظامی شناخت، اما نباید فراموش کرد که میزان تاثیرگذاری این کشور در بعد نظامی به طور مشخص در خاورمیانه بویژه در سوریه و عراق کاهش پیدا کرده و با حضور رقبایی مثل ایران و روسیه میدان عمل را برای فعالیت نظامی آمریکا به نحو موثری محدود کرده است.
چالشهای آمریکا معطوف به جنبه بینالمللی و منطقهای نیست بلکه وجود فاصله شدید طبقاتی، تبعیض نژادی و فقر شدید بخشهایی از جامعه آمریکایی، برخورد نامناسب پلیس با رنگینپوستان و دهها عوامل دیگر باعث تشدید نگاه منفی افکار عمومی دنیا نسبت به سیاستهای آمریکا شده است. شکل گیری جنبشهای اعتراضی مانند جنبش سیاهان و جنبش وال استریت در همین ارتباط قابل ارزیابی است. وجود چنین بحرانهای اجتماعی در جامعه آمریکایی حاکی از این است که سیستم اداری آمریکا توجه مناسبی به سطوح مختلف جامعه نداشته است. نظام بیرحمانه سرمایهداری در آمریکا، مشکلات عدیدهای را در حوزههایی مثل تامین اجتماعی، درمان و تحصیلات رایگان ایجاد کرده است. در شرایطی که عمده ثروت آمریکا در دست عدهای خاص است، بسیاری از حقوقهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی طبقات مختلف نادیده گرفته میشود و زمینه برای نابرابری اجتماعی فراهم میآید.
روی واقعی سکه آمریکا
روزگاری دستگاه تبلیغاتی آمریکا سعی در معرفی ایالات متحده به عنوان منادی رهبری اخلاقی در سطح جهان و پیشرو در بسیاری مسائل حقوق بشری و آزادیهای فردی داشتند، اما مجموع تصمیماتی که برای تحقق قدرت یکجانبه گرایی آمریکا بعد از رویداد 11 سپتامبر گرفته شد، جوامع جهانی را با آن روی سکه زندگی آمریکایی مثل سرکوب آزادی، اعمال شکنجه در زندان گوانتانامو ریختن بمب بر سر مردم بی دفاع عراق و افغانستان با حربه مبارزه با تروریسم، برملا شدن رسوایی زنان بگرام افغانستان و زندان ابوغریب عراق مواجه و آمریکا در منظر جهانیان آمریکا به عنوان کشوری سرکوبگر جلوه کرد. افول آمریکا را در عرصه جهانی باید در عرصههای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک جستوجو کرد. تردیدی نیست که ایالات متحده حسب برخی مولفههای قدرت در موقعیت مناسبی قرار دارد، اما این برتری به معنای احیای قدرت مطلق آمریکا در عرصه جهانی نیست. این کشور در حوزههای مختلف جغرافیایی در گیر چالشهای امنیتی متعدد است. آمریکا تاکنون درگیر بحرانهای گوناگون اقتصادی بوده که زمینه را برای ایجاد چالش برای این کشور فراهم کرده است.
در همین زمینه، نوام چامسکی نظریهپرداز آمریکایی در یکی از سخنرانیهای خود درباره افول قدرت آمریکا میگوید: سیاست خارجه ایالات متحده در قرن بیست و یکم هیچ ندارد، مگر قدرت نظامی گسترده. گذشت آن روزها که از توان نظامی استفاده میشد تا آمریکا جهان را از نو برای خود بیافریند.
فتاح غلامی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد