گزارش پشت صحنه برنامه «لوبیا فردا زود بیا» که از شبكه آموزش پخش می‌شود

۴ دهه با عمو قناد

مجـیـد قـناد، مجـری کودک تلویزیون که پس از چهاردهه، هنوز انرژی‌اش تمام نشده

دهـــه 60 خنداندن بچه‌ها سخت‌تر بود

مجید قناد که امسال و در آستانه نوروز 97 باید 64 سالگی‌اش را جشن بگیرد، حالا چهار دهه‌ای می‌شود که نقش عموی بچه‌ها را ایفا می‌کند و هنوز احساس وظیفه می‌کند که نسل دیگری از بچه‌ها را تربیت و مخصوصاً شاد کند. آن‌ها که متولددهه 50 هستند، می‌دانند که عموقناد با همان اولین برنامه‌های تلویزیونی‌اش در دهه 60 مجری برنامه‌های کودک شد و توانست مثل یک معلم از قاب تلویزیون خیلی چیزها را به بچه‌ها یاد بدهد.
کد خبر: ۱۱۳۱۲۰۵
دهـــه 60 خنداندن بچه‌ها سخت‌تر بود

برخی از اصطلاحاتی هم که به کار میبرد، بعدها بین بچهها رواج پیدا کرد و اصطلاح «بریم یه برنامه ببینیم» و حرکت دستهای عمو قناد به یک شوخی بین بچهها نیز تبدیل شد. شنیدن حرفهای مجید قناد از سالها کار در تلویزیون و برای کودکان و نوجوانان خالی از لطف نیست؛ مردی که همچون مخاطبان آثارش پر از شور و انرژی است.

برای شما که همیشه خواستهاید کودکان را شاد و سرگرم کنید چه تفاوتی بین بچههای دهه 60 که جنگ و بمباران را تجربه کردند، با بچههای دهههای دیگر وجود دارد؟

بیشتر پدرهای بچههای آن نسل جبهه بودند و مادرهایشان در پشت جبههها کار پشتیبانی میکردند و بچهها از خیلی چیزها مثل بمباران و جنگ میترسیدند. در نتیجه دهه شصت خنداندن بچهها خیلی سخت بود. البته ما همه سعی خود را میکردیم برای این بچهها برنامه بسازیم و کاری کنیم تا با همین برنامهها شاد باشند و کمتر بترسند.

چقدر برنامهسازی در آن دوران برای شما سختی داشت و مثلاً خط قرمزهایی بود که کارتان را دچار محدودیت میکرد؟

برنامهسازی برای بچهها یک سختی کلی و همیشگی دارد.

چرا؟

دلیلش این است که باید خود را جای کودکان بگذاریم، ولی در آن دوران چون حدود 5 سال از انقلاب گذشته بود هنوز تکلیف خیلی چیزها مشخص نبود و این مسئله کار ما را سختتر میکرد. مثلاً در آن دوران بچهها حتی نمیتوانستند در برنامهها دست بزنند؛ بااینحال با همه این مسائل سعی میکردیم بچهها را در فضای جنگ شاد کنیم.

در آن دوران بیشتر سراغ بازیهای جمعی و حرکتی و پرجنب و جوش رفتیم، چون دوست نداشتیم کودکان فقط یک گوشه بنشینند؛ بلکه میخواستیم به طور دستهجمعی شاد باشند و تحرک داشته باشند.

بچههای خودتان هم این برنامهها را دنبال میکردند؟

اولین فرزند من در سال 63 و در سال 69 هم فرزندان دیگرم که یک دوقلو بودند، به دنیا آمدند و همیشه بیشترین بازخوردها برای من از سوی بچههایم بود. چون برنامههای ما ضبطی بود، من میتوانستم بعداً در منزل واکنشهای بچههایم را ببینم.

یادش به خیر! برنامه «بازی، شادی، تماشا» هم ازجمله برنامههایی بود که در دهه 60 توانست دل بسیاری از بچهها را شاد کند...

«بازی، شادی، تماشا» را که ساختیم موسیقی و رنگ لباسها بیشتر شده بود و ما از طریق همین برنامه با لباسهای محلی، رنگ را به تلویزیون آوردیم. آنطور که پدر و مادرها میگفتند آن زمان بچهها به منزل که میرسیدند، کیفهایشان را پرت میکردند و مقابل تلویزیون مینشستند.

شاید همه ندانند که شما در «محله بروبیا» هم در پشتصحنه برنامه حضور داشتید. بد نیست کمی هم از آن برنامه و حضورتان تعریف کنید...

بله، بیژن بیرنگ نویسنده این برنامه بود و عوامل بسیار خوبی دور هم جمع شده بودند. بیرنگ در همه کارهایی که داشته همیشه موفق بوده است، مثل «خانه سبز» و بر اساس تحقیق و کارشناسی کارش را انجام میدهد.

درحالیکه تلویزیون بعد از انقلاب در خیلی از ساختارها هنوز بهدرستی دچار تحول نشده بود و تازه جنگ هم شروع شده بود، ولی مدیران آن روزها ضرورت توجه به بچهها در تلویزیون را درک کرده بودند. شما که از همان دوران در تلویزیون حضور داشتید، فکر میکنید چرا آن زمان اینقدر به برنامههای کودک توجه میشد؟

برنامههای بزرگسال بعد از انقلاب محدودیتهایی داشت و برنامههای کودک برای فعالیت راحتتر بود. آن زمان گروههای کودک خیلی فعالتر بود و اکثر هنرمندان ما از همین حوزه به ستاره تبدیل شدند.

چه شد که شما در همه این سالها در حوزه کودک و نوجوان ماندید؟

من کار کردن برای بچهها را دوست دارم و هیچگاه دوست نداشتم این حوزه را ترک کنم.

فکر نمیکنم دیگر کسی به شما آقای قناد بگوید و شما همیشه عموقناد هستید. درست است؟

بچهها و پدر و مادرها که همیشه مرا عموقناد صدا می کنند و شاید باورتان نشود که حتی مدیران هم به من عموقناد میگویند.

بعضیها فکر میکنند مجریگری برنامههای کودک که کاری ندارد. شما که چهار دهه در این حوزه کار کردهاید فکر میکنید مجری کودک باید حواسش به چه چیزهایی باشد؟

باید خیلی ظریف نگاه کرد و حتی حواستان باشد که چطور به بچهها توصیه میکنید. مثلاً من اگر بخواهم بگویم بچهها دروغ نگویید، هیچگاه از این لفظ استفاده نمیکنم و همیشه میگویم بچهها راستش را بگویید. یا در دهه 60 که اکثر پدرها به جبهه رفته بودند، هیچگاه در برنامهها حال پدر و مادر را بهصورت مستقیم نمیپرسیدم، همیشه میگفتم «بزرگترها چطورن» و موارد دیگری که باید همیشه در صحبت با بچهها رعایت کنیم.

من بهعنوان مجری باید به بچهها کمک کنم چه ببینند، چه بخورند، چه بازیای بکنند. من باید درباره کارهایی که بچهها میتوانند انجام بدهند، صحبت کنم؛ بهجای اینکه بخواهیم دائم به آنها بگویم چه کارهایی را انجام ندهند.

لابد پدر و مادرها وقتی شما را میبینند درخواست دارند که بچههایشان را به برنامه ببرید!

من در این شرایط شماره تلفن برنامه را میدهم و میخواهم که خودشان تماس بگیرند و اقدام کنند. البته گاهی هم خودم اقدام کردهام. گاهی شده مثلاً در یک بیمارستان به پرسنل گفتهام که بچههایشان را معرفی کنند تا به برنامه ببرم. کسانی را که احساس میکردم خودشان نمیتوانند چنین کاری انجام دهند، برایشان این کار را میکردم.

حرف آخرتان برای بچهها و پدر و مادرها چیست؟

نوروز را به همه بچههای اکنون و آینده تبریک میگویم و از پدرومادرها تقاضا دارم که انتظار نداشته باشند فقط تلویزیون بچهها را راهنمایی کند، بلکه خودشان هم درزمینهٔ تربیت و آموزش فرزندان مطالعه داشته باشند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
سهم پزشکان سهمیه‌ای

ضرورت اصلاح سهمیه‌های کنکور در گفت‌وگوی «جام‌جم»‌با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت

سهم پزشکان سهمیه‌ای

نیازمندی ها