یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
به گزارش جام جم آنلاین، چه کسی باور می کرد، سید حسن حسینی، سید الشعرای انقلاب، تپش های پرشور قلب اش در 48 سالگی خاموش شود، شاعری که به گفته خودش «از ازل ایل و تبارش همه عاشق بودند» و از ابتدای پیروزی انقلاب برای مردم و انقلاب و کشورش سرود.
حسن حسینی همان طور که در اینفوگرافی این گزارش هم مشاهده می کنید نقش آفرینی جدی در جریان سازی ادبیات فارسی در دانشگاه ها و همچنین شعر امروز ایران ایفا کرد، او همواره یک شاعر انقلابی ماند و در اواخر دوران زندگی اش با چندین شعر و کتاب تاثیرگذار نشان داد که مانند دو برادر و یار دیرینه اش قیصر امین پور و سلمان هراتی نمی تواند چشم روی برخی انحراف ها و بی عدالتی ها و کج روی ها ببندد و به عنوان یک شاعر ولایت مدار و انقلابی بارها و بارها انتقادهای تندی را مطرح کرد.
«برای مشاهده اینفوگرافیک در ابعاد بزرگ روی آن کلیک کنید»
با هم چند نمونه از شعرهای حسن حسینی را در سالمرگ او که از قالب های مختلف و گونه ها و درونمایه های متفاوت گزینش شده اند می خوانیم:
غزل
1
شاهد مرگ غمانگیز بهارم، چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برونشد ز شبم
زلفافشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل، ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارتشدهی چشم توام
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم؟
یکبهیک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟
2
آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسید
از گناه اولین بر حضرت آدم رسید
گوشهگیری کردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بیدادم رسید
قصه شیرین عشقم رفت از خاطر ولی
کوهی از اندوه و ناکامی به فرهادم رسید
مثل شمعی محتضر آماج تاریکی شدم
تیر آخر بر جگر از چلة بادم رسید
شب خرابم کرد اما چشمهای روشنت
باردیگر هم به داد ظلمتآبادم رسید
سرخوشم با این همه زیرا که میراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسیدم
هیچ کس داد من از فریاد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشی مطلق به فریادم رسید
رباعی
آنان که چراغ عشق افروخته اند
چون شمع به سوز دل خود سوخته اند
شوریدن و بر قامت شب زخم زدن
رسمی ست که از ستاره آموخته اند
سپید
به گونهی ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پیمان برادریت
با جبل نور
چون آیههای جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر پولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمهگاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانهی حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
طنز
1
تاجری
مجلس تفسیر گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
2
شاعری وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهبانی» داد!
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد