به گزارش گروه
حوادث جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، رئیس بیمارستان طالقانی اهواز همچنان اعتقاد دارد دو نوجوان دیگر دانشآموز هستند اما نقطه مقابل آن فریبرز حمیدی، رئیس مرکز اطلاعرسانی و روابط عمومی وزارت آموزشوپرورش است که در اظهارنظری صریح، دانشآموز بودن هر سه نفر را از بیخ و بن رد کرد.
هنوز مدتی از تکذیب حمیدی نگذشته بود که این بار محمد حسینکفراشی، مدیرکل ارزیابی عملکرد و پاسخگویی به شکایات وزارت آموزشوپرورش نسبت به آن واکنش نشان داد و گفت:«سه نوجوان ۱۴تا ۱۶ساله در این حادثه دچار سوختگی شدند که دو نفر در سال تحصیلی ۹۷-۹۶ و یک نفر امسال ترک تحصیلکرده است.»
در همین رابطه دوباره با محمد عیسیپره، پسر یکی از معلمان صحبت کردیم و او به جامجمگفت:« از سه نوجوان، دو نفرشان دانشآموزند که در شهر تحصیل میکردند و جزو دانشآموزان روستا نبودند. ماجرا ازاینقرار است که با مجازی شدن آموزشها، دو دانشآموز از شهر به خانه پدربزرگشان در روستا آمدند تا در آنجا به تحصیل خود ادامه دهند. فرد سوم، دانشآموز نیست و چوپان روستاست که بین ۱۵ تا ۱۸سال دارد.
هر سه نوجوان این حادثه در این محدوده سنی هستند. بعد از گذشت یک تا دو روز پس از وقوع حادثه، هنوز هیچکس و حتی مسؤولان آموزشوپرورش استان نیز اطلاع نداشتند که دو نفر از اینها دانشآموز بودند. چون همگی و حتی پدرم در بخش مراقبتها بستری بودند، نمیشد بهطور دقیق هویت هر سه نوجوان را احراز کرد.»
علت آتشسوزی از زبان معلم
ابهام دیگری که در رسانهها مطرح شد، بحث علت وقوع آتشسوزی در کانکس است. امید بن عباس،مدیرکل مدیریت بحران استان خوزستان در گفتوگو با جامجم تصریح کرد:«براساس شواهد موجود، علت این حادثه برخورد صاعقه نبوده وآثار برخورد صاعقه بر سقف کانکس و آنتن تلویزیون مشاهده نشده است.
نوع انفجار،آتشسوزی داخل کانکس، وضعیت فیزیکی کانکس و برآمدگیهای ایجادشده از سمت داخل به بیرون، همه بیانگر این است که حریق، درون کانکس اتفاق افتاده. بحث دوم اینکه کانکس موجود،برای مدرسه نبوده است. این کانکس محل استراحت یکی از معلمان بوده که برای تدریس دانشآموزان عشایری کار میکرد.
هیچکدام از افراد دیگر هم دانشآموز نبودند. سه معلم بودند که یکی از آنها، معلم همان روستا بوده و دو نفر دیگر از جای دیگر به آنجا آمده بودند. یکی از آسیبدیدگان فقط از ناحیه سر آسیبدیده که علتش مشخص نیست و حائلی شبیه پتو روی او بوده است. در مصدومان نیز بر اساس اعلام کارشناسان، عارضه ریوی ناشی از استشمام گاز دیده میشود.»
محمد در واکنش به این موضوع، با اعلام اینکه پدرش نحوه وقوع این حادثه را برای او بازگو کرده است، ادامه داد:«اگر صاعقه رخ نمیداد که آتشسوزی نمیشد. ما که در دزفول زندگی میکنیم، صدای رعدوبرق شدید را شنیدیم و حتی تلویزیونمان خاموش شد.
پدرم موبهموی لحظه وقوع این حادثه را برایم تعریف کرده است و حاضرم فردا تماس بگیرم و خودتان با او تلفنی در مورد شب حادثه صحبت کنید. آن شب در کانکس یک بخاریبرقی دیواری وجود داشت که خاموش بود.
همزمان با اصابت آن صاعقه شدید، هم بخاریبرقی روشن و هم سر پیکنیکی که در کانکس بود از جا کندهشده که با این اتفاق، گاز در داخل کانکس منتشر شد و بلافاصله انفجار رخ داد.»
ادعای آموزش و پرورش عجیب است
اظهارات بن عباسکه گفته بود برای معلمان سه وعده غذای گرم ارسال میشد و معلمان نیازی به استفاده از پیکنیک نداشتند هم موضوعی بود که محمد آن را رد کرد وگفت: «آموزشوپرورش اگر خیلی سخاوتمند است، یک خودرو در اختیار معلمان قرار دهد که روز شنبه با آن به روستا بیایند و چهارشنبه هم دنبالشان بیاید و آنها را به شهر برگرداند نه اینکه با یک موتور در یک جاده صعبالعبور رفتوآمد کنند.
موضوع بعدی در مورد غذای گرم است. بُعد مسافت از شهر تا روستای چلنگرستان زیاد است. آموزشوپرورش چطور ادعا میکند سه وعده غذای گرم ارسال میکند؟ اگر ناهار ارسال کند که تا به روستا برسد شب شده است. مسؤولان آموزشوپرورش بگویند کجا غذای گرم ارسال میشود که این روستا دومی باشد؟ چنین چیزی وجود ندارد. معلمان خودشان غذا درست میکنند و بنابراین به آن پیکنیک نیاز داشتند.
در برخی مناطق شهری هنوز گازکشی وجود ندارد چه برسد به این روستا. پدر من که معلم یکی از مدارس ساختمانی همین روستاست، در زمان آمدن به روستا با خود گوشت و ماکارونی و مواد لازم میآورد تا غذا درست کند. پیکنیک نباشد، معلمان با چه چیزی برای خود چای درست کنند؟ آن چوپان هم شب حادثه آمده بود پیکنیک بگیرد تا برای خودش چای درست کند. طرح چنین ادعاهایی عجیب است و وقتی خواندم، خندهامگرفت. در چنین شرایطی که خانوادههای مصدومان و مصدومان از نظر روحی و جسمی در شرایط نامناسبی هستند، طرح این مسائل منصفانه نیست.»
کم لطفی نکنید
موضوع سومیکه باز هم حاشیههایی همراه داشت، صحبتهای برادر یکی از معلمان مصدوم است که چند روز پیش در مصاحبهای گفته بود: «برادر من بیش از بقیه دچار سوختگی شده و ما از مسؤولان آموزشوپرورش خواستیم که او را به تهران منتقل کنند اما با ما همکاری نکردند و مجبور شدیم او را به اصفهان بیاوریم.» او تاکید کرد مقامهای وزارت آموزشوپرورش و ادارهکل آموزشوپرورش استان خوزستان «کمترین همکاری» را داشتهاند و ما اعضای خانواده پیگیر کارهای برادرم هستیم و مسؤولان آموزشوپرورش خوزستان فقط تلفنی با ما در تماس بودند.
محمد در واکنش به این موضوعگفت: «چیزیکه من دیدم، این بود که همان روز اول، از ادارهکل استان آمدند و به بیماران سرکشی کردند و با پزشکان معالج آنها در خصوص وضعیت جسمی، اسکان همراهان بیمار و هزینههای درمانی صحبت کردند.
تا جاییکه من اطلاع دارم به آقای رضایی گفته بودند که اهواز و اصفهان با هم تفاوت چندانی ندارد، اما آقای رضایی گفتهاند که ما به اصرار شخصی خودمان میخواهیم برادرم را به اصفهان ببریم. از موضوع انتقال به تهران اطلاع ندارم، اما شاهد هستم که دکتر معالجشان تاکید کرد وگفت آنها با اصرار خودشان بیمارشان را به اصفهان منتقل کردند. نمیگویم آنها خدای ناکرده دروغ گفتهاند، اما چیزی که من در بیمارستان شنیدم این بود.»
او ادامه داد: «در مورد بحث کمترین همکاری هم به نظرم کملطفی کردهاند. چون همان اولین روز حادثه، خود مسؤول ادارهکل آموزشوپرورش به بیماران کارت هدیه یکمیلیون تومانی داد و این را هم اضافه کرد که اصلا نگران هزینههای بیمارستانی نباشند و ما با رئیس بیمارستان صحبت کردیم که با تمام توان در اختیار بیماران باشند. از طرف دیگر حتی در بحث اسکان همراهان بیمار نیز با سوئیت متعلق به آموزشوپرورش هماهنگ شده است تا پذیرای آنان باشد.
ضمن اینکه من خبر دارم که آموزشوپرورش دومیلیون تومان به حساب پدر من واریز کرده و گفته است که این مبلغ صرف هزینههای رفتوآمد و دیگر مخارج شود، اما اطلاع ندارم که این رقم به حساب سایر مصدومان نیز واریز شده است یا خیر.»