به گزارش گروه
حوادث جام جم آنلاین از خراسان، خیلی پشیمانم دلم میخواهد زودتر از زندان آزاد شوم و اشتباهات گذشته را جبران کنم اگر هفت سال قبل به نصیحتهای پدرم گوش میکردم امروز نه به ایدز مبتلا بودم و نه زندگی ام را پشت میلههای زندان میگذراندم چرا که ...
اینها بخشی از اظهارات زن ۳۰ سالهای است که برای رویارویی با متهمان دیگر پرونده با صدور دستور قضایی از زندان به دایره تجسس کلانتری هدایت شده بود. این زن جوان پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسران ورزیده دایره تجسس پا به اتاق مددکاری اجتماعی گذاشت و با بیان سرگذشت خود به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: در خانواده پنج نفره به دنیا آمدم و تا مقطع دیپلم تحصیل کردم پدرم با آن که مرد زحمت کشی بود و با خودروی مدل پایینش در یکی از تاکسی تلفنیهای مشهد کار میکرد، اما اوضاع مالی مناسبی نداشت به همین دلیل هم وقتی در کنکور سراسری پذیرفته نشدم درس و مدرسه را رها کردم و به خانه داری مشغول شدم تا این که هفت سال قبل «شهرام» به خواستگاری ام آمد چرا که از حدود شش ماه قبل نوعی ارتباط خیابانی را با او آغاز کرده بودم من دلباخته شهرام بودم، اما پدرم تاکید میکرد وقتی پسری در خیابان به دنبال یک دختر است و با او ارتباط برقرار میکند به هیچ وجه برای ازدواج قابل اعتماد نیست چرا که این گونه روابط فقط بر احساس هوی و هوس شکل میگیرد و در آینده نیز ادامه خواهد یافت، اما من اعتقادی به این حرفها نداشتم و با همه وجودم به شهرام عشق میورزیدم. خلاصه با اصرارهای من، پدرم در حالی که آیندهای تاریک را برایم ترسیم میکرد به ناچار به این ازدواج رضایت داد و من در ۲۳ سالگی با شهرام ازدواج کردم، اما هنوز سه ماه بیشتر از این ازدواج عاشقانه نگذشته بود که فهمیدم همسرم با زنان بی بند و بار زیادی رابطه دارد و در فساد اخلاقی غرق شده است با وجود این سعی کردم چشم هایم را به روی ارتباطات خیابانی او ببندم چرا که میترسیدم پدرم از این ماجرا بویی ببرد و مرا سرزنش کند در این شرایط باردار شدم، اما روزی که برای نتیجه آزمایش بارداری به آزمایشگاه رفتم دنیا روی سرم خراب شد. نمیتوانستم باور کنم فریاد میزدم حتما آزمایش من با فرد دیگری اشتباه شده است. دیوانه وار از پلهها بالا و پایین میرفتم شاید یکی بگوید این نتیجه آزمایش فرد دیگری است، اما در کمال ناباوری و حیرت فهمیدم همه چیز درست است و من به ایدز مبتلا شده ام. پسرم که به دنیا آمد دیگر همه چیز لو رفته بود به ناچار تاوان سختی برای یک عشق خیابانی دادم و با سپردن حضانت پسرم به شهرام از او طلاق گرفتم و به منزل پدرم بازگشتم.
این درحالی بود که پدر و مادرم نیز مدام با هم درگیر بودند و من هم که شرایط روحی مناسبی نداشتم همواره با آنها به مشاجره میپرداختم. اگرچه از این حادثه تلخ زجر میکشیدم و عقده هایم را بر سر خانواده ام خالی میکردم، اما مقصر اصلی خودم بودم. خلاصه درحالی که تحت درمان بودم به دنبال کار میگشتم تا از این شرایط روحی رها شوم بالاخره در یکی از بنگاههای مشاور املاک کاری پیدا کردم و مشغول کار شدم تا این که مدتی بعد متصدی بنگاه به من پیشنهاد داد در قبال امضای یک سند جعلی ۲۰ میلیون تومان دریافت کنم من هم که منتظر فرصتی برای یک زندگی مستقل بودم تا از هیاهوی خانواده ام دور شوم، بلافاصله پذیرفتم و آن سند را امضا و با آن پول منزل کوچکی برای خودم رهن کردم تا به دور از خانواده ام زندگی کنم، ولی هنوز شش ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که ماجرای سند جعلی با پیدا شدن یک شاکی لو رفت و موضوع به دادگاه و قانون کشیده شد خیلی زود ماموران انتظامی سراغم آمدند و من با حکم قاضی روانه زندان شدم زمانی که از خانواده ام دور بودم نه تنها اوضاع زندگی ام بهتر نشد بلکه هر روز فشارهای روحی ام افزایش مییافت و من در شرایط سختی زندگی میکردم. حالا هم به شدت پشیمانم و دوست دارم زودتر آزاد شوم تا بتوانم گذشته را جبران کنم دیگر هیچ وقت نه تنها رابطه ام را با خانواده قطع نمیکنم بلکه دست پدر و مادرم را میبوسم ودر برابر جملات گوهربار آنها سر تعظیم فرود میآورم و ...
شایان ذکر است به دستور سرگرد احسان رسایی (رئیس کلانتری سیدی) پرونده این زن جوان پس از طی مراحل قانونی و اجرای دستورات قاضی به مراجع قضایی ارسال شد.