یکی از این مشکلات در رابطه با زنان سرپرست خانوار است؛ زنانی که در ۱۰ سال اخیر به شکل چشمگیری به جمعیتشان اضافهشده و این روزها به حدود ۴میلیون نفر میرسد؛ ۴میلیونی که با در نظر گرفتن اعضای خانواده آنها بیش از ۱۵میلیون نفر وابسته به معیشت این زناناند.
زنان سرپرستخانوار، زنانی هستند که به دلایل بسیاری از جمله فوت همسر، متارکه، از کارافتادگی همسر، مفقودالاثربودن همسر و... سرپرستی خانواده خود را به عهده گرفتهاند.
دولتها همیشه سعی در حمایت و پشتیبانی از آنها داشته و کارهایی به باور خود انجام دادهاند اما شرایط نامناسب زندگی آنها طی سالهای اخیر آشکارترین نشانه از ناکارآمدی سیاستهای حمایتی این دولتها دراینباره بوده است.
در بیلان کاری همه دولتها هم بسیار مصوبه و بخشنامه و ابلاغیه دراینباره دیده میشود اما آنچه به چشم میتوان دید بیتاثیری همه این اقدامات در وضعیت کنونی زنان سرپرستخانوار است. واضحترین پرسش در این میان معطوف به همین است، اینکه کجای کار ایجاد مشکل میکند که همه این موارد در این سالها بیتاثیر بوده است؟ چرا جمعیت زنان سرپرست خانوار نه به چشم مسوولان که حتی به چشم مردم هم نمیآید؟ آنها در برابر دیگر پدیدههای اجتماعی همچون کودکان کار در میان افکار عمومی هم به نوعی قشری فراموش شده هستند.
این فراموشی چه سرمنشایی دارد؟ آن هم در حالی که هم از نظر جمعیت و تعداد و هم از لحاظ تاثیرگذاری در فضای اجتماعی ایران بهمراتب تاثیرات بیشتری نسبت به معضلاتی همچون کودکان کار و خیابان دارند؟ و مهمتر از همه اینکه اگر شعار امسال را سرلوحه کار قرار دهیم چه موانعی در حمایت از این زنان وجود دارد و چه پشتیبانیهایی میتوان از آنها صورت داد؟
چند روز پیش معصومه ابتکار، معاون امور زنان ریاستجمهوری با طرح سوالی که معطوف به خود او بود پرسید: «میگویند برای زنان سرپرست خانوار چه کردید؟» در ادامه این توییت او به یکی از اقدامات به باور خود موثر در این حوزه پرداخت؛ یعنی فرآیند طرح ملی توانمندسازی زنان سرپرستخانوار و الگوی توسعه مشاغل خانگی که او ادعا کرده بود موثر بوده است اما گزاره آشنا و آشکار برای فعالین این حوزه این است که طی چند دهه اخیر «برای زنان سرپرستخانوار هیچ کاری صورت نگرفته است.»
حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاری ایران معتقد است تنها کار صورتگرفته در این حوزه «پرداخت مستمری آن هم تنها به بخشی از این زنان است.»
جالب اینکه این مستمری هم که بنا بر قانون پرداخت میشود همواره پایینتر از رقمی است که باید باشد. همیشه هم سقف رشد این مستمری کمتر از تورم موجود در جامعه بوده است.
به این مفهوم که هر سال فشار روی زنان سرپرستخانوار به مراتب بیشتر میشود چرا که جبران افزایش هزینههای ناشی از تورم هیچ همخوانی با میزان افزایش مستمری ندارد.
تعریف حاکمیت از حمایت معطوف به همین پرداخت مستمری بوده است، برای یک خانواده تک نفره ۲۰۰هزارتومان و برای خانواده بالاتر از ۴نفره کمی بیش از ۶۰۰هزار تومان! این کاری است که طی چند دهه اخیر برای زنان سرپرست خانوار انجام شده است!
پرداخت مستمری را کنار بگذارید، در میانه حرفهای اغلب مسوولان مربوطه از جمله در متن توییت اخیر معصومه ابتکار کلیدواژه «توانمندسازی زنان سرپرستخانوار» بسیار استفاده میشود، کلیدواژهای دهانپرکن برای اثبات انجام فعالیتی موثر برای این زنان. اما واقعیت این توانمندسازی چیست؟ موسوی چلک به جامجم میگوید: «تجربه گذشته نشان میدهد برنامههایی که ما برای توانمندسازی تعریف کردیم عموما اثربخشی لازم را نداشته است.
طی ۴دهه گذشته ما چه تعداد زن سرپرستخانوار را تحتپوشش سازمانهای حمایتی بردیم و چه تعدادشان را از زیر پوشش این سازمانها خارج کردیم؟ نسبت ورودی و خروجی این افراد هیچ تناسب منطقی ندارد. تعریف ما از خروج از چتر حمایتی این است که کسانی که به هر دلیلی نیازمند حمایت مستمر از خدمات سازمان بهزیستی نباشند.»
این مورد آنقدر آشکار است که حتی قانونگذاران هم پس از اثبات این بیتاثیری از خیر آن گذشتند. به این مفهوم که در قانون برنامه پنجم مشخص شده بود دو سازمان بهزیستی و کمیته امداد هر ساله ۱۰درصد افراد را از چرخه حمایت خارج کنند اما همین مورد آنقدر موانعی پیش رو داشت که حتی دیگر در قانون برنامه ششم لحاظ هم نشد! چرا که در همان برنامه پیشین هم این توانمندسازی صورت نگرفت و همین بیتاثیری باعث شد در قانون بعدی حتی این مورد لحاظ هم نشود. ضمن اینکه در حال حاضر راه ورود هم بسته است، اگر به عنوان مثال یک میلیون خانوار درخواست حمایت اینچنینی داشته باشند حالا دیگر امکان پذیرش آنها وجود ندارد. رئیس انجمن مددکاری ایران هم معتقد است: «میزان حمایتی که در دورههای مختلف از زنان سرپرست خانوار کردیم حمایتی مبتنی بر توانمندسازی نبوده است.»
جعفر بای، آسیبشناس هم به جامجم میگوید چندان اعتقادی به این توانمندسازی ندارد و آن را حبابی فریبنده میداند. او میافزاید: «حمایتهای صورت گرفته از این قشر به صورت موسمی و سفارشی بوده و هیچ وقت نگاه بنیادی و زیرساختی در این حوزه وجود نداشته است.»
حمایت دولتها همواره محدود به پرداخت حداقلی مستمری به بخشی از زنان سرپرست خانوار تحتپوشش سازمانهای حمایتی بوده است. تعداد این زنان هم طی ۳۰سال گذشته نزدیک به ۴برابر شده است. از توانمندسازی و پدپدآیی زمینه اشتغال و استقلال برای این زنان هم خبری نیست. با ادامه این روند چه اتفاقی میافتد.
موسوی چلک میگوید: «با این روند دولتها خیل عظیمی از جمعیت زنان سرپرستخانوار را همیشه به دنبال خود خواهند داشت. این روند با سختترشدن معیشت و فراگیری کرونا بیشتر از گذشته هم خواهد بود چرا که این بیماری تاثیر منفی بسیاری بر همان فعالیت خرد زنان هم داشته است.»
در این میان اتفاقا انتقادی از سوی دولتها به سمت نهادهای خصوصی وارد میشود، اینکه با توجه به مهم بودن این ماجرا که این نهادها رغبتی برای ورود به این عرصه ندارند اما رئیس انجمن مددکاری ایران معتقد است حوزه زنان سرپرستخانوار قابل واگذاری به این نهادها نیست و این گلایه دولتها را به نوعی فرافکنی و فرار از مسوولیت میداند.
او به جامجم میگوید: «بخش مربوط به زنان سرپرست خانوار قابل واگذاری به بخشهای دیگر نیست،دولتها همواره برای فرار از مسوولیت خودشان کالایی کردن حمایتهای اجتماعی و خدماتی عمومی را به عنوان یک سیاست اتخاذ میکند که متاسفانه در حال حاضر هم همین مسیر طی میشود.»
گلایه دولتها از بیتوجهی عموم به این قشر البته که هشدار و سوالی هم در پی دارد. اینکه چرا این قشر در میان عامه مردم هم به نوعی فراموش شده است؟ زنانی که هم به لحاظ تعداد و هم تاثیرگذاریشان نقش مهمی در یک جامعه دارد چرا نسبت به پدیدههای دیگری همچون کودکان کار و خیابان کمتر دیده میشوند؟
موسوی چلک معتقد است چون این زنان بر خلاف کودکان کار و خیابان پبش چشم مردم عادی نیستند و از طرفی هم کودکان کار حساسیتهای بیشتری در مجامع بینالمللی دارد و به همین دلیل حساسیت افکار عمومی در رابطه با آنها بیشتر است اما جعفر بای معتقد است این آسیب مهمتری است و آن را مربوط به یک «تابوی منفی فرهنگی رایج» میان جامعه ایران میداند.
او میگوید: «این تابوی اشتباه باعث شده برخی این زنان را مشکلساز بدانند و به همین دلیل باعث شده در توانمندسازی و اشتغال آنها کوتاهی کنند. همین ذهنیت اشتباه باعث شده این زنان جایگاه اجتماعی سالم و منزلتی در خور جامعه را نداشته باشند. بسیاری از موانع پیش روی این افراد هم از همین ذهنیت شکل میگیرد. به عنوان مثال برای این افراد کسی پا پیش نمیگذارد تا ضمانتی بگیرد یا برای اخذ وام هیچ کمکی به این افراد صورت نمیگیرد.»
جالب اینکه این تفکر فقط محدود به مردم عادی نیست و در سوی دیگر این ماجرا که سیاستگذاران و مسوولان قرار دارند اتفاقا این نگاه منفی شدت بیشتری دارد!
این آسیبشناس اجتماعی به جامجم میگوید: «این موانع در حوزه رسمی بیشتر نمایان است، به عنوان مثال صدور مجوز برای آن دسته از زنان سرپرست خانواری که صاحب هنر یا حرفهای هستند نهتنها اولویتی نسبت به دیگران ندارد بلکه با موانع فراوانتری نسبت به دیگران همراه است. به این مفهوم که نه تنها حمایتی در این حوزه از آنها نمیشود بلکه در انجام کار آنها حتی سنگاندازی هم صورت میگیرد. به قطع میگویم که اگر قرار باشد مطالعه تطبیقی صورت بگیرد با این محور اصلی که کدامین قشر در جامعه برای اشتغال و کارآفرینی بیشترین موانع را در پیش دارد در صدر این مطالعه نام زنان سرپرست خانوار خواهد نشست.»
میثم اسماعیلی - جامعه روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد