صبح روز 27 اردیبهشت یک خبر از وسط همه خبرهای انتخاباتی رد شد و برای دو سه روزی آنها را در سایه قرار داد.« آیتا... بهجت در 93 سالگی در شهر قم از دنیا رفتند». همه آنها که آیتا... بهجت را از نزدیک درک کرده، در نمازهایش شرکت کرده، پای منبر و درسهایش نشسته بودند و همه آنهایی که دورا دور ایشان را میشناختند و حکمتها و راهنماییهایش را برای زیست این دنیا و آخرت بهتر و رستگارتر شنیده بودند، از خبر فوت ایشان متاثر شدند و اولین سوال این بود که آیا کسی میتواند به چنان مقامی از معرفت برسد که جای آیتا... بهجت را بگیرد.
آیت اللهی که درس بسیار خوانده بود، شاگرد استادان بزرگی بود و از همه مهمتر به آن بالا وصل بود و دلش را داده بود به خدا تا از این راه حکمت و معرفت بیاموزد و چون دلش وصل بود، سخنش نرم بود و مردم مانند پروانه دور او میچرخیدند و در کنارش به خداوند پناه میبردند و از حضور این واسطه شاکر بودند. صبح روز 27 اردیبهشت این حلقه وصل به سمت اصل رفت و مردمان را تنها گذاشت. یادم هست اولین جملهای که شنیدم از زندهیاد رضا رستمی بود، همکارم که سال 95 به دلیل عارضه مغزی از دنیا رفت. رضا رستمی، آهی کشید و به نقطهای در دور دستها خیره شد و گفت:« ای وای از آن قنوتها...» و همه آنها که نمازهای آیتا... را درک کردهاند از زیبایی و احساس خوب آنها میگویند و از قنوتهایی که انگار دستانی بالا میرود تا شفاعت همه مردمان را بکند.
برای آیتا... بهجت میتوان روان نوشت. لازم نیست از کلمات سنگین و فرمایشی استفاده کرد. شاید به این دلیل که آیتا... با مردم ساده و راحت رفتار میکرد. زندگی توام با حکمت، معرفت، ایمان و ادب در پیرامون ایشان جاری بود. اعظم ایرانشاهی، نویسنده جوانی است که سال 95 از سوی دفتر نشر آثار آیتا... بهجت برای تنظیم خاطرات ایشان دعوت به همکاری میشود و کتابهای به شیوه باران و در پای سفید را بر اساس خاطرات شفاهی بازمانده از ایشان مینویسد که منتشر شده است.
خودشان دعوت کردند
ایرانشاهی درباره دعوتش برای نوشتن این کتابها میگوید: یادم هست صبح همان روز با یکی از دوستانم صحبت میکردم که به من گفت: خیلی سرگردانم دوست دارم، یکی دستم را بگیرد، یکی مثل آیتا... بهجت. با بیتفاوتی گفتم: بیخیال اینجوری هم نیست که کسی دست کسی را بگیرد. بعد از ظهر بود که از طرف دفتر ایشان با من تماس گرفته شد و گفتند میخواهند نوشتن بخشی از خاطرات ایشان را به من بسپارند! نشانه از این مهمتر و عیانتر مگر داریم؟ رفتم و کار را قبول کردم. خاطرات شفاهی را جمع آوری کرده بودند از همه کسانی که حضور آیتا... را درک کرده بودند، مثلا در نمازهای ایشان شرکت کرده بودند یا سوالی از ایشان پرسیده بودند یا حتی آیتا... با آنها سلام و علیکی کرده بودند. بخشی از این خاطرات را من گوش کردم و در قالب روایی آنها را نوشتم.
یک عالم مهربانی
ایرانشاهی بنا به خاطراتی که شنیده و آنها را روایت کرده درباره شخصیت ایشان و سبک زندگیاش میگوید: از لابهلای خاطرات توانستم به نوع رفتار و برخورد آیتا... با اعضای خانواده، همسایهها، فامیل، بچهها، گیاهان و حیوانات پی ببرم. ایشان با همه موجودات خداوند مهربان بودهاند. مثلا گفته بودند درختی در خانه داشتهاند که خشک شده بود و میخواستند آن را قطع کنند، آیتا... اجازه نمیدهد و میگوید این درخت را فلانی کاشته است و یادگار و حیف است قطع شود.
ایشان حتی اجازه نمی داده خاطره یک نفر پاک شود، آنقدر که آدمها برایشان اهمیت داشتهاند. نوههایشان جوجه داشتهاند، به آنها میگویند که هوا سرد است و این جوجهها سرما می خورند! حتی دلشان برای جوجهها میسوزد. رابطهشان با خدا بسیار خوب بوده و همین باعث میشده که رابطهشان با انسانها و دیگر مخلوقات خداوند هم خوب باشد.
برای تکتک پزشکانشان دعا میکردند
بسیار به مردم احترام میگذاشتند. مدارا کردن و رعایت حقوق دیگران اصل زندگی ایشان بوده. رک بودن اصلا در مرامشان نبوده. پزشک ایشان تعریف کرده که به آیتا... میگوید که پایتان را دراز کنید تا زانویتان را معاینه کنم. ایشان میگوید: بیادبی است مقابل شما. آیتا... بهجت بسیار برای عالمان و اهل دانش احترام قائل بودهاند. از ایشان سؤال شده بود برای چه کسانی دعا میکنید؟ گفته بودند روی کاغذی نام پزشکانی که تاکنون من را معالجه کردهاند، نوشتهام و هر زمان به زیارتگاهی میروم، به مشهد و حرم امام رضا(ع) یا مکانهای زیارتی دیگر میروم، این پزشکان را تکتک نام میبرم و برایشان دعا میکنم. حالا این رفتار را مقایسه کنید با گروهی که در همین دوره کرونا با دانش و علم پزشکی مقابله میکردند و میکنند و فکر میکنند میتوانند با توصیههای بیهوده و بیبنیان با کرونا مبارزه کنند.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
آیتا... بهجت به همه مردم احترام میگذاشتند و این احترام را حقالناسی میدانستند که بر گردن ایشان است. در خاطرات گفتهبودند روزی بعد از پایان نماز متوجه میشوند مردی منتظر نشسته تا با ایشان صحبت کند.
نماز و تعقیبات آیتا... معمولا طولانی بوده، وقتی میبینند آقایی منتظر نشسته، از ایشان عذرخواهی میکنند و میگویند متوجه نشدم شما منتظر من هستید. این روح لطیف و این حجم از مهربانی و مردمداری بینظیر است. از کمکهایی که به دفتر ایشان میشده به نیازمندان کمک میکردند و آیتا... تاکید داشتند کمکها به گونهای باشد که آبروی فرد در نظر گرفته شود و او شرمنده نشود. عزت و آبروی مردم در هر قشر و طیفی که بودهاند برای ایشان بسیار مهم بوده.
به آنچه میدانید عمل کنید
یک بار در حرم حضرت معصومه (س) و جایی که ایشان نماز جماعت را برگزار میکردند، زنجیر میکشند تا بین ایشان و مردم فاصلهای ایجاد شود که برخی به دلیل محبتی که به ایشان دارند به سمت ایشان هجوم نبرند اما آیتا... بهجت با دیدن زنجیر عصبانی میشوند و میگویند چرا بین من و مردم فاصله ایجاد کردهاید و زنجیر را برمیدارند و دیگر این کار تکرار نمیشود. ایشان عارفی بزرگوار بودند اما بسیاری از رفتارها و گفتارهایشان را پنهان میکردند. یک بار همسرشان به ایشان میگوید: «مردم میگویند شما طیالارض دارید... شما از این کارها بلدید؟» و آیتا... بهجت کتمان میکند. وقتی مردم از ایشان میپرسند چه کنیم تا به مراتب عرفانی برسیم، ایشان در جواب فقط یک جمله میگویند: «به آنچه میدانید، عمل کنید.»
دین را سخت نمیکردند، نسخههای پیچیده و سنگین به مردم نمیدادند که نتوانند به آن عمل کنند یا از دین سرخورده شوند. به ایشان میگفتند برایمان دعا کنید و ایشان در پاسخ میگفتند: همه چیز دعایی نیست. برخی چیزها دوایی است. اگر بیماری اخلاقی داری باید آن را مداوا و بعد دعا کنی. اهل این نبودند که کرامات خود را به زبان بیاورند و رفتار و گفتار عجیب و غریبی انجام دهند. عارفی بودند که پایشان روی زمین بود و حلقه وصلی بودند بین آدمها و خداوند.
منبع: طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه جام جم