حتما خواهند گفت كه چهار سال است با شخصیت جواد جوادی یا همان بچه مهندس معروف آشنا هستند و زندگی او را از كودكی دنبال میكنند و حالا او برای خودش كسی شده و جزو نخبگان است. در ماه رمضان امسال هم بینندگان تلویزیون، فصل جدیدی از زندگی جواد را به تماشا نشستند كه البته در این فصل از سریال فقط به زندگی جواد پرداخته نشد و در كنار قصه اصلی، شخصیتهای دیگری هم به قصه اضافه شدند كه از داستان بهروز گرفته و ماجراهایش با مادر و ناپدریاش، از امیر، كودك كار گرفته و داستانهایی كه با ناپدریاش داشت، ماجرای پرورشگاهی بودن شیوا و... همه و همه در كنار قصه اصلی قرار گرفتند. از سوی دیگر بخشهایی از قصه هم بهواسطه شخصیت دكتر توفیقی به داستان پهپاد و امنیتیها و ... ختم شد.
در مجموع بچه مهندس 4 داستانكهای زیادی داشت. به همین دلیل با دعوت از حسن وارسته نویسنده، احمد کاوری كارگردان و محمدرضا رهبری و کوروش سلیمانی بازیگران درباره جزئیات این سریال در روزنامه جامجم به گفت و گو نشستهایم كه در ذیل میخوانید.
آگاهانه قصه را جلو بردیمدر سریالهای تلویزیون کمتر دیدهایم به توانمندی دفاعی ایران اشاره شود اما این اتفاق در فصل چهارم سریال بچهمهندس رخ دادهاست و شما این ماجرا را با یک قصه ملودرام اجتماعی خانوادگی ترکیب کردهاید. چطور به این نتیجه رسیدید که به فضای دفاعی امنیتی ایران در این فصل از سریال بپردازید؟حسن وارسته، نویسنده: برای ورود به فضای فصل چهارم خیلی بالا و پایین کردیم تا قصهای بنویسیم که هم مخاطب برای تماشای آن راغب باشد و هم اینکه ادامه فصل سوم را ببیند، زیرا بیننده تشنه دیدن ادامه زندگی و ازدواج جواد و مرضیه بود. از سوی دیگر باید قصه را از انتهای فصل سوم شروع میکردیم.
در سکانس پایانی فصل سه شکار آر کیو 170 به واسطه دکتر توفیقی نماینده دانشمندان و نخبگان در سازمان هوا فضا را داشتیم، به همین دلیل باید در کنار قصه اصلی، این لاین هم قرار میدادیم تا تکلیف پرنده آر کیو 170 هم مشخص شود که پیشرفته ترین پرنده جاسوسی آن سالها و الان هم است. وقتی با کارشناسان هوا فضا صحبت میکردم، متوجه شدم برای جا به جایی این پرنده فوق سری خیلی زحمت کشیدند و... بنابراین بخشی از قصه فصل چهار به این ماجرا اختصاص داشت که بخشی از آن مستند بود و بخشی دیگر خیال. ضمن اینکه نمیخواستیم به سمت قصهای کاملا امنیتی برویم، چون بنای اصلی قصه ملودرام بود.
آقای کاوری هم معتقد بود این بخش از داستان شعاری نشود. به همین دلیل نگرانیهایی در این حوزه وجود داشت که میخواستیم در لاین دفاعی به گونهای به بخش توانمندیهای دفاعی ایران بپردازیم هم در لاین فرعی قصه باشد و هم این که حق مطلب را تا حدودی ادا کردهباشیم. چون قصه اصلی ما جواد و مرضیه و دیگر شخصیتهای داستان بودند. بنابراین ما به جز قسمت اول و پایانی در چند صحنه در فواصل سریال به این موضوع توانمندیهای دفاعی پرداخت کردیم.
آقای کاوری شما از ابتدا در جریان بودید که نظرات را در این باره به نویسنده منتقل کنید؟
کاوری: برای من جای سوال است که چرا اینقدر این بخش برای شما مهم شده، در حالی که سریال بچهمهندس مملو از داستانهای مختلف است.
بله ما در این سریال داستانهای زیادی از بیماری جواد گرفته و... را تماشا کردیم اما در سریالهایی که به چند فصل ختم شده این طور نبوده که یک فصل ملودرام باشد و فصلی دیگر امنیتی ملودرام.مثلا سریال گاندو هم در فصل یک و هم دو امنیتی بود. به همین دلیل انتظار میرفت بچهمهندس هم به صورت ملودرام اجتماعی خانوادگی ادامه پیدا کند. نظر شما چیست؟
کاوری: به نظرم آقای وارسته، خیلی آگاهانه ماجرای جواد را جلو برد که مخاطب بخشی از زندگی او را که به واسطه دکتر توفیقی به مسائل امنیتی باز شد هم ببیند. ضمن اینکه در کنارش داستان شخصیتهایی همچون بهروز، ارتباط بهروز با مادر و ناپدری اش، ماجرای زندگی شیوا و... قرار دارد که هم حول محور سریال بچهمهندس میگذرد. حال در کنار همه داستانها، یکی از اتفاقات امنیتی است که آن هم به صورت مستقیم نبوده و به واسطه دکتر توفیقی که دانشمند است وارد چنین فضایی میشود. در مجموع فضای امنیتی بخش کوچکی از قصه را به خود اختصاص دادهاست. همچنین من در طول کار نظرم را به نویسنده منتقل میکردم و هر دو نسبت به فضای ذهنی هم اشراف داشتیم و توانمندیهای یکدیگر را میشناختیم.در طول کار هم سلیقه هایمان را به هم نزدیک کردیم و هدف این بود که مسیر قصه درست پیش برود و مخاطب را با خودش همراه کند.
نمی گویم قصه بینقص است
در گفتههایتان تاکید داشتید که سعی کردید با یک قصه پر گره تا پایان با مخاطبان همراه باشید اما نظرسنجیهای صدا و سیما نشان میدهد بچه مهندس رتبه سوم را کسب کردهاست. این آمار برایتان قابل پیش بینی بود؟
وارسته: ما نمیگوییم کارمان بینقص است، زیرا آسیبهایی که خوردیم، فرا اجرایی و فرا متنی بود و آن هم این بود که زمان برای تولید سریال بسیار کم بود. در حالی که تعدد لوکیشن و شخصیت در کار داشتیم. البته تهیه کننده حمایت بسیاری از کار کرد و همه گروه پای کار بودند اما نمیتوان منکر زمان تولید شد. برایتان مثال دیگری میزنم بچهمهندس3 سال گذشته در تلوبیون 5/3 میلیون بازدید شد و این آمار از پارسال تا الان که بارها مردم دیدند به هشت میلیون و 800 هزار تا رسید و این آمار بچه مهندس3 است. بنابراین اگر طبق فرمول تلوبیون و دیده شدن سریال پیش برویم، نشان میدهد مردم با علاقه داستان بچهمهندس را دنبال کردند.
کاوری: هر اثری که تبدیل به سیزن میشود، طبیعی است مخالفان و منتقدانی دارد چه بر حق و چه ناحق. اما ما حق میدهیم مردم و منتقدان نظراتشان را ارائه کنند. آنچه اهمیت دارد این که ما رسالتی که بر دوش داشتیم را با همراهی یکدیگر ادا کردیم. در تکمیل صحبت آقای وارسته باید بگویم میزان بازیدکنندگان از تلوبیون نشان میدهد بچه مهندس دیده شده است. در ضمن من خیلی با درجه بندی موافق نیستم. زیرا مثل خانهای است که از پدر بخواهند بگوید کدامیک از فرزندان بهتر است. مسلما هر کدام جنسی، رنگی، بویی و... دارند؛ بنابراین این کار قشنگ نیست. ما تا روز آخر پخش، مشغول ضبط بودیم و رفتار مردم هنگام فیلمبرداری نشان میداد کار را دوست دارند و با شخصیت جواد همذات پنداری کردند و رضایت دارند. سریال بچه مهندس 4 شامل لوکیشنهای مختلف از پرواز گرفته تا سفر، حرم، بیمارستان و... بود و با وجود تعدد لوکیشن و شخصیتهای قصه، ظرف پنج ماه و 20 روز فیلمبرداری کردیم. شما به هر سازندهای بگویید در این زمان چنین کاری ساخته میشود، حتما حیرت زده خواهد شد. همه، از تهیهکننده گرفته تا بقیه عوامل، با وجود ماسک و خطر کرونا پای کار بودند. این در حالی است که من سر سریال 30 قسمتیای به عنوان دستیار کارگردان حضور داشتم که بالای دو سال و نیم ضبط طول کشیدهبود. بنابراین اگر گروه همدل و منسجم سر کار نبود، بچهمهندس ساخته نمیشد.
داستان هواپیمای قسمت آخردر قسمت آخر سریال، دیدیم كه موتور هواپیما مدام بین دیالوگها نمایش داده میشد و مخاطب حس میكرد قرار است این موتور آتش بگیرد اما اینطور نشد. یا وقتی توفیقی هدایت هواپیما را در دست گرفت تصور میشد كه شاهد چالش در خلبانی او باشیم اما دیدیم خیلی ساده و راحت هواپیما را زمین نشاند. چرا اصلا این بخشها در سریال آمد؟كاوری: نشان دادن زیاد موتور هواپیما هنگام دیالوگ گفتن بازیگران در واقع هنر تدوین است و بنا دارد كه ذهن مخاطب را به گونهای آماده رخدادن اتفاقی كند. همین كه مخاطبان با دیدن پلانهای موتور هواپیما به ذهنشان رسید كه قرار است موتور هواپیما آتش بگیرد یا اتفاق خاصی رخ دهد یعنی نشان دادن پلانها موفق بوده و به رسالت خود عمل كرده است و البته این را هم باید در نظر گرفت كه ما نمیخواستیم خیلی وارد مباحث تخصصی هواپیمایی شویم. نكته دیگر این است كه ما برای ضبط این قسمت، سه الی چهار روز فرصت داشتیم كه خیلی زمان كمی است. من یادم هست برای ضبط 80دقیقه فیلم ارتفاع پست، 60 روز فیلمبرداری كردیم. ولی برای قسمت آخر بچه مهندس4 و سكانسهای هواپیما كه در یك محیط واقعی و نه دكور فیلمبرداری میشد، كلا چهار روز وقت داشتیم. بنابراین وارد جزئیات شدن و گرفتن پلانهای مهیجتر و باجزئیات بیشتر طبیعتا وقت زیادی میخواهد و نداشتن امكانات هم در خروجی كار طبیعتا دخیل است.
همین نماهای موتور و بال هواپیما را بهسختی گرفتیم. بودجه كار ما برای یك سریال ملودرام است اما خیلی بیش از این كار كردیم و سكانسهای مختلف گرفتیم. ما یكسری صحنهها را گرفتیم و همكاران جلوههای ویژه شبانهروزی كار كردند تا بتوانند كار را به پخش برسانند. میپذیرم كه در خروجی كار مشكلاتی وجود دارد. آقای وارسته در متن با جزئیات زیادی سكانسهایی مثل هواپیما را نوشتهبود ولی اجرا این فرصت را به ما نداد كه بتوانیم همان جزئیات را انجام دهیم اما سعی كردیم جوری هم كار نكنیم كه به مخاطب اهانت شود و حتی یك پلان را سطحی نگرفتیم. هرچند بازهم میگویم به اندازه فهم و توان و امكاناتمان كار كردیم.
حتی آب خوردن هم باید چالش باشد!
آقای سلیمانی، شما در سریال معمولا کنشهای آرام، منطقی و جدی داشتید اما در یکجا که مربوط به شهادت آرش رستگاری بود باید تغییر رویه میدادید. این سکانس برایتان چالش نداشت؟
سلیمانی: من فکر میکنم برای بازیگر باید حتی یک آب خوردن در نقشاش، چالش باشد و به این فکر کند که چگونه میتواند بدون خودنمایی و در خدمت داستان به بهترین شکل این کار را انجام دهد. من هر پلانی که گرفته میشد از آقای کاوری میپرسیدم که اجرایم چطور بود و بسیار برایم مهم بود که نقشم را در همه پلانها چطور اجرا میکنم و سعی کردم کاملا در خدمت قصه باشم. صحنه شهادت آرش رستگاری بنا بود جور دیگری باشد و در قصه بهگونه دیگری رقم خورده بود. بنا بود بالای سر آرش برسم و سرش را در آغوش بگیرم اما طی صحبتی که با آقای کاوری داشتیم ایشان به این نتیجه رسیدند که نیاز نیست داستان اینقدر هندی باشد و بنا شد در طول مسیر رستگاری، خبر شهادت برادرش را بشنود و سعی کردیم در همین میزانسن، غربت و رنجی را که ماموران امنیتی دارند به تصویر بکشیم.
بعد انسانی و عاطفی امنیتیها را نشان دادم
آقای سلیمانی! در کارنامه شما ایفای نقش امنیتیها کمتر دیده میشود. وقتی قرار شد در سریال بچهمهندس چنین نقشی را بازی کنید، چقدر سعی کردید شبیه امنیتیهای دیگر که از سوی بازیگران مختلف در تلویزیون به تصویر کشیده شده است، نباشید و بعد دیگری را نشان بدهید.
کوروش سلیمانی، بازیگر نقش رستگاری: من از قبل با سعید سعدی تهیهکننده، حسن وارسته نویسنده و احمد کاوری کارگردان همکاری داشتم. به همین دلیل گروه را میشناختم و وقتی پیشنهاد شد، پذیرفتم. بله تا الان دو بار نقش امنیتیها را بازی کردهبودم و نقش رستگاری در بچه مهندس4 با کارهای قبلیام کاملا متفاوت بود. من هر بار که در تئاتر، سینما و تلویزیون بازی میکنم، برایم حکم مسافرت دارد و نگاه میکنم با چه کسانی همسفر هستم. نویسنده و کارگردان برایم توضیح دادند شخصیت رستگاری چگونه است و چطور وارد قصه شده، زیرا از فصل اول نبود و در فصل 4 به واسطه شخصیت دکتر توفیقی، ماجرای پهپاد و مراقبت از دکتر وارد قصه شد. در ضمن برایم توضیح دادند کار اکشن نیست. به همین دلیل با نگاه دیگری رستگاری را به تصویر کشیدم و بازی کردم. با راهنمایی نویسنده وکارگردان تلاش کردم بعد انسانی و عاطفی امنیتیها را نشان بدهم. گرچه رستگاری در دیالوگش میگوید کار برایش جدی است، اما مخاطب او را به عنوان یک امنیتی به شکل دیگری میبیند. به همین دلیل بازی نرمی داشتم. در ضمن باید بگویم وقتی شخصیتی خلق میشود زائده سه ضلع نویسنده، کارگردان و بازیگر است و اگر یکی از این اضلاع درست نباشد، قطعا خروجی خوب نمیشود. اما با اعتماد به همدیگر شخصیت رستگاری همانی شد که در قصه نویسنده شخصیت پردازی کرده بود و من با راهنمایی کارگردان اجرا کردم.
برای ایفای نقش تعامل با امنیتیها داشتید؟
سلیمانی: بله، در کار مشاورانی داشتیم که نحوه اسلحه گرفتن، دیدن، نگاه کردن و... را به ما میگفتند. در ضمن اینکه بازیگر اگر باهوش باشد، مسلما حتی از کوچکترین نصیحت از جوانترین اعضای گروه هم نمیگذرد و گوش میدهد.
بازخوردی از امنیتیها و نظامیان هم در ارتباط با نقشتان داشتید؟
سلیمانی: بله، اتفاقا غیر از کارشناسان گروه، نظامیانی که بیرون با آنها برخورد داشتم، خیلی راضی بودند و میگفتند چه خوب است بعد انسانی و عاطفی امنیتیها را هم به تصویر کشیدیم که شخصیتشان دافعه برانگیز و پس زننده نباشد.
همه امنیتیها کماندو نیستند
در صحنهای از قسمت آخر وقتی نیروهای امنیتی به زن جاسوس قصه میرسند خیلی نرم برخورد میکنند، حتی ابتدا شلیک هم نمیکنند. این در حالی است که مخاطب توقع داشت در این سکانس با صحنههای اکشن روبهرو شود، اما این اتفاق نیفتاد.
سلیمانی: ما تا وقتی آن خانم جاسوس دست به سلاح نشد، ما هم شلیک نکردیم. دلیل اینکه صحنه خیلی اکشن نبود، به این خاطر بود که سریال امنیتی نبود، بلکه یکی از قصههای فرعی محسوب میشد. ضمن اینکه ما، خانم جاسوس را در فضای شهرک و میان خانواده و بچهها پیدا کردیم. بنابراین در چنین فضایی نمیشد شلیک کرد. ضمن اینکه تعداد ما زیاد بود و جاسوس نمیتوانست فرار کند، اما وقتی به فضای سبز رسیدیم، جاسوس دست به سلاح شد و ما هم به او شلیک کردیم. از سوی دیگر به چنین مهرههایی در حد امکان شلیک نمیکنند تا تخلیه اطلاعاتی کنند.
کاوری: این تصور اشتباه است که همه آدمهای امنیتی کماندو هستند. به هر حال کسانی که در راس قرار دارند، بعد هوشیشان اهمیت دارد و آدمهای عملیاتی تفاوت دارند. شما در قصههای پلیسی مثل پوآرو یا شرلوک هلمز کارهای عملیاتی نمیبینید و هوش مطرح است برای حل قتل. بنابراین ما صحنه اکشن که مدنظر شماست، نداشتیم. به نظرم کورش سلیمانی هم خیلی خوب از عهده نقش برآمد و آنچه را که میخواستیم بازی کرد.
چرا سکانسهای امنیتی کار کوتاه بود؟
وارسته: به دلیل اینکه 20درصد قصه امنیتی بود و 80 درصد قصه حول مسائل خانواده و عاشقانههای جواد میگذشت. از سوی دیگر ما نزدیک به شش ماه این کار را تولید کردیم و به ناچار به خاطر نداشتن زمان، برخی بخشهای قصه را باید خلاصه میکردم. به عنوان مثال در صحنهای که هواپیمای جواد در بیابان سقوط میکند، یک روز در بیابان هستند تا جواد به هوش میآید و به کاپیتان مظفری کمک میکند تا او را نجات بدهد، اما هر چه حساب کردیم دیدیم همین بخش 10 روز زمان برای فیلمبرداری میخواهد. به همین دلیل برخی صحنهها خلاصه شد.
کاوری: درآوردن فضاهای پر هیجان برای کارهای مناسبتی که زمان برای تولید کم است، واقعا خیلی دشوار است. به همین دلیل ما مجبور شدیم برخی صحنهها را خلاصه کنیم. ما 24 ساعته کار میکردیم و در روز فقط سه چهار ساعت میخوابیدیم. ما برای این کار دو گروه کامل تصویربردار، صدابردار و... داشتیم. یعنی کارگردان و بازیگرهایی که نوبت بازی آنها بود شبانهروز در خدمت کار بودند و عوامل تولید در قالب دو گروه، کار را جلو میبردند.
سلیمانی: من هم حدود 10 روز در دو شیفت در سریال کار کردم. این مدل کار کردن مستلزم این است که پشت صحنه کار آرام و صمیمانه باشد تا بازیگر بتواند انرژی و حال و هوا و خستگی خودش را مدیریت کند تا در خروجی خودش را نشان ندهد. پشت صحنه بچهمهندس همینطور بود. سراسر احترام و محبت که باعث میشد انسان بتواند انرژی زیادی برای کار بگذارد. بهطور جدی میگویم کسی که بیشترین وقت را برای کار گذاشت آقای کاوری بود. وقتی میدیدیم کارگردان این همه حضور دارد و با جدیت ساعت 3 نصفه شب در مورد کوچکترین مسائل دقت میکرد، جایی برای کمکاری یا اشتباهمان باقی نمیماند. آقای وارسته هم تقریبا همیشه سرصحنه بودند که خیلی به کار کمک میکرد.
اشکالات را میپذیرم
در سکانس حمله تروریستها به خانواده توفیقی در پسزمینه میبینیم موتورسواران مدت زیادی منتظر هستند. در صورتی که قاعدتا نیازی به نمایش این موضوع در سریال نبود. چرا این اتفاق افتاد؟ اشکال در تدوین بود یا اجرا؟
کاوری: یک اشکالی در سکانس سوءقصد تروریستها به خانواده توفیقی وجود دارد که موتورسواران زیاد منتظر ایستادهاند و مخاطب این را میبیند و من این مسأله را میپذیرم؛ علتش هم آن است که بنا بود در اجرا جور دیگری باشد اما تصمیممان عوض شد و به گونهای که دیدید رقم خورد. در قسمت آخر هم گاهی صداهای اضافه در سریال شنیده میشد که بهدلیل فرصت خیلی کم تدوین در قسمت آخر این اشکال بهوجود آمد.
به دنبال ایدهآل بودیم
فكر میكنید همین فیلمنامه چه مدت زمان برای ساخت لازم داشت كه ایدهآل شما شود؟
كاوری: تصور میكنم همین فیلمنامهای كه اجرا شد و مردم دیدند باید حداقل 10ماه فرصت فیلمبرداری و اجرا میداشت تا با جزئیات كامل كار انجام شود و كیفیت ایدهآلی كه میخواستیم را داشته باشد اما ما فقط حدود پنج ماه فرصت داشتیم و با نیمی از زمان لازم، باید كار را به سرانجام میرساندیم.
وارسته: مثلا سكانسهایی كه سه روز قبل از قسمت آخر ضبط شد به این شكل نوشته نشدهبود. قصه اینطور بود كه سایه در حال فرار از كشور و رفتن به سمت فرودگاه امام خمینی (ره) بود كه ماموران متوجه میشوند و درگیری پر از جزئیاتی را باید در بیابانهای اطراف رباط كریم شاهد میبودیم. آقای كاوری به من میگفت این متنی كه تو نوشتی حداقل 10 روز فیلمبرداری نیاز دارد و باید خلاصهترش كنید تا بتوانیم در موعد مقرر به پخش برسیم. یا همین سكانسهای هواپیمای قسمت آخر جزئیات خیلی زیادی داشت و میشود گفت مثل فیلم «بدون توقف» بود. هواپیما لرزشهای زیادی داشت، برج مراقبت مشغول هدایت میشد و دلهره زیادی برای تماشاچی ایجاد میكرد اما به دلیل امكانات و محدودیتها ناچار شدیم همه این بخشها را حذف كنیم.
كاوری: همین تكان خوردنهای هواپیما باید نمونهسازی شود. با نمونه واقعی بههیچوجه نمیتوان فیلمبرداری كرد بنابراین باید با جلوههای ویژه ساخته شود. من در مورد نمونههای ساخته شده پیگیری كردم. گفتند حدود 30هزار دلار باید صرف كرد تا یك نمونه ساختهشده هواپیما را بتوانیم بخریم. ما نخواستیم وارد این فضاها شویم چون میدانستیم اگر وارد این پروسه شویم قطعا به پخش نخواهیم رسید و اگر هم برسیم كیفیت كار خیلی پایین میآمد. مثلا در ابتدای سریال بعضی بالگردها قدری غیرواقعی بود. به همین دلیل بود كه فرصت كمی داشتیم و ناچار بودیم سریعتر رندر بگیریم تا حداقل بتوانیم قصه را پیش ببریم. با این حال خیلی از نمونه سازیهایی كه در كار صورت گرفته را بسیاری از مردم متوجه نشدند. مثلا هیچكدام از هواپیماهایی كه در فرودگاه استفاده كردیم ملخ نداشتند و ملخهایی كه روی هواپیماها قرار گرفته همگی جلوههای ویژه است كه با تصاویر واقعی تركیب شدهاست. با این حال فكر میكنم به زحمتی كه كشیدیم میارزد و من و آقای وارسته اصلا كار آپارتمانی نمیسازیم.
جواد ضعیف
در فصلهای قبل بچه مهندس میدیدیم که جواد سختیهای زیادی کشید اما در برابر همه آنها مقاومت کرد و ایستاد. اما در این فصل با جوادی ضعیف مواجه بودیم که در برابر تکانههای زندگی مانند سرطان فرو میریزد. چرا این اتفاق افتاد؟
وارسته: برای برخی این سوال وجود دارد که چرا جواد برخلاف فصلهای قبل، شکننده است و زودتر فرو میریزد؟ به نظرم یک بخشی از ماجرا به فیلمنامه برمیگردد و بخش دیگر هم به اجرا و بازی. جواد در یکقدمی عشق است و همهچیز مهیا شده تا به آرزوی دیرینهاش برسد اما یکدفعه میفهمد که اتفاق بدی برایش افتاده است. بحث از دست رفتن جان و عشق، همزمان برای جواد پیش آمده و من فکر میکنم این بسیار عاشقانه است که حاضر نمیشود بهدنبال ترحم خانواده توفیقی باشد. این ایثارگری جواد است که دردش را به کسی که دوست دارد، نمیگوید و به خلوت خود میبرد. یادمان نرود که ما با درام رو به رو هستیم. شخصیت اصلی مدام میخورد زمین و بلند میشود. گرچه مردم گاهی کامشان تلخ میشود اما در انتهای سیاهی هم روزنه امید پیدا میشود و در فیلمنامه این مساله دیده میشود.
کاوری: وقتی سریالی مثل بچهمهندس را از فصل اول میبینیم متوجه میشویم که این سریال وفاداریاش را به ژانر حفظ کردهاست. این کار از روز اولی که ساخته شد یک فضای رمانتیک داشت که مقداری کمدی داخلش بود و این کمدی رمانتیک میطلبد که آدمهایش همیشه در حال مصیبت دیدن باشند و در جدال با سختیها هستند. اگر بنا باشد شخصیتهای داستان سختی نکشند و عذاب نداشتهباشند خلاف ژانری است. اینکه مردم میگویند چرا اینقدر در سریال مصیبت وجود دارد باعث خوشحالی ما میشود چون که نشان میدهد تماشاچی با کار همدل شده و دوست ندارد شخصیتهای سریال دچار عذاب و سختی شوند.
از بازی محمدرضا رهبری راضیام
در این فصل شما با چالشی به نام تعویض بازیگر اصلی مواجهبودید. روزبه حصاری بهدلیل تقاضای دستمزد بالا حضور پیدا نکرد و شما محمدرضا رهبری را جایگزین کردید. او را در ایفای نقش جواد جوادی چطور دیدید؟کاوری: فکر میکنم با توجه به قصهای که داشتیم محمدرضا رهبری خیلی خوب عمل کرد. فضای متن با روحیات بازیگری که در این فصل برای جواد انتخاب شد همخوانی داشت. اینکه در فصلهای مختلف یک کار، بازیگران مختلف برای یک کاراکتر بیایند اتفاق نادری نیست. جیمزباند هم بازیگران مختلفی داشته که هر کدام لحن و رنگ بازی متفاوتی داشتند و در قصه تاثیر داشتهاند. بر فرض اگر بخواهیم فصل پنجم داشتهباشیم و بازیگر دیگری برای نقش جواد بیاید قطعا حال و هوای همان بازیگر را خواهد داشت و نمیتوان توقع داشت که بازیگری بیاید مانند بازیگر دیگر نقش بازی کند. گرچه ممکن است سلیقه افراد متفاوت باشد اما فکر میکنم ما و محمدرضا رهبری ریسک بزرگی کردیم ولی از نتیجه راضی هستیم و او خوب از پس نقش جواد جوادی برآمد.
این نکته را بگویم که هیچ کدام از اعضای تیم به اندازه خود بچهمهندس اهمیت ندارند و رفتن یک نفر نمیتواند خللی در ایفای این ماموریت و اهمیت شخصیت بچهمهندس ایجاد کند. بچهمهندس وقتی نوشته شد که آقای وارسته در کار نبود، آقای غفاری خیلی برای آن زحمت کشید و حالا من ادامه میدهم ولی ما همگی تحت پوشش اسم بچهمهندس هستیم و این پروژه را جلو میبریم و هیچکسی نمیتواند سهمخواهی کند.
سلیمانی: چیزی در کار بازیگری وجود دارد آن هم احترامی است که باید بازیگران به یکدیگر، به کار و عوامل پروژه بگذارند و ما اینها را یاد گرفتهایم. در همین کار، شما طیف گستردهای از بازیگران پیشکسوت را در سریال میبینید که هرکدام شاید نقشهای کوتاهی در کار داشتند اما به اعتبار بچهمهندس همه آمدند و من ندیدم کسی در کار کوتاهی کردهباشد و این خیلی کم پیش میآید که در یک پروژه همه همدلانه بخواهند کار را جلو ببرند و با جدیت تمام از خودشان مایه بگذارند.
منبع: فاطمه عودباشی و علیرضا ملوندی - رسانه / روزنامه جام جم