پدر و مادر او جزو فلسطینیانی بودند که بلافاصله بعد از نکبت 1948، از فلسطین اخراج و آواره شدند. او در مدارس آژانس الغوث در اردوگاه پناهندگان درس خواند و از مرکز آموزش تربیت معلم فارغ التحصیل شد و فعالیت خود را به عنوان معلم در عربستان سعودی شروع کرد. سپس به اردن بازگشت و فعالیت بلند مدت خود را در روزنامهها آغاز کرد که تأثیر قابل توجهی در تجربه ادبی او بر جای گذاشت. او همچنین در سمت مشاور فرهنگی مؤسسه عبدالحمید شومان فعالیت کرد و پس از آن در سال 2006 وقت خود را به نویسندگی اختصاص داد.
ابراهیم نصرا... آثار ادبی فراوان و با ارزشی دارد؛ تاکنون 12 مجموعه شعر و 22 رمان از او منتشر شده است و امروز یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان عرب به شمار میآید که جوایز ادبی بسیاری را از آن خود کرده است. مهمترین آنها جایزه بوکر عربی برای رمان حرب الکلب الثانیه در سال ۲۰۱۸ و جایزه کتارا برای رمان ارواح کلیمانجارو/ سال 2016 بوده است.
آثار او تاکنون به زبانهای مختلف ترجمه شده است. او در آثار خود از زمان و مکان فراتر رفته و با زبانی ادبی ـ فلسفی به دردها و دغدغههای انسان میپردازد. او فرزند اردوگاه است و پیش از هر چیز قلم متمایز و برجسته خود را برای قضیهای که به آن باور دارد و هیچگاه از آن دست برنداشته به کار گرفته است تا به این ترتیب فلسطین در میان آثارش جایگاهی ویژه به خود اختصاص دهد! از جمله این آثار میتوان به مجموعه رمانهای کمدی فلسطینی/ تاکنون یازده رمان و بالکنها/ تاکنون پنج رمان اشاره کرد که در آنها به انعکاس تراژدی و تاریخ فلسطین و اشغالگران میپردازد.
ابراهیم نصرا... برای روزنامه جامجم یادداشتی نوشته که در آن روند تحولی ادبیات فلسطین را در سالهای بعد از «نکبت» بررسی کرده است. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
*****روزنامه لوموند دیپلماتیک درباره کتاب «قبل الشتات» دکتر ولید الخالدی که شامل عکسهای او از فلسطین طی سالهای 1876 تا 1948 است، مینویسد: همه ما شعار صهیونیستی «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین» را شنیدهایم. این کتاب استدلالی بر رد این سخن است.
کتاب دکتر ولید الخالدی صدها عکس دارد که زندگی پرشور یک جامعه زنده را در مزرعهها، کارخانهها، سفرها، تظاهرات، سینما، باشگاههای ورزشی، شبنشینیهای اجتماعی، عروسیها، آبادانی، زندگی فرهنگی و هنری و سفر نویسندگان و خوانندگان بزرگ به فلسطین چنان به تصویر میکشد که انسان به رغم تمام شرایط حاکم بر آن و هجمه صهیونیستی، جامعهای ریشهدار و شور و هیجانی کمیاب را لمس میکند.
اما در سطح ادبی، تاریخ فلسطین بخشی از تاریخ ادبیات عرب است و میتوان بُعد مهمی از زندگی فرهنگی و شکوفایی فلسطین قبل از قرن نوزدهم را از طریق کتاب دکتر احسان عباس به نام «فصول حول معالم الحیاهالثقافیه والعمرانیه فی فلسطین» شناخت.
میتوان گفت آوارگی فلسطینیها از کشورشان بسیاری از نوشتههای آنها را از بین برد طوری که برخی از آنها بهطور کامل از بین رفتند و برخی هم به دلایلی هنوز کشف نشدهاند. با این حال مراجعه به کتاب قبل الشتات دکتر ولید الخالدی به ما این امکان را میدهد که شاهد یک زندگی آکنده از فعالیت نمایشی باشیم. زیرا فقط در قدس قبل از سال 1948 بیش از 30 گروه تئاتر فلسطینی فعالیت داشت و تئاتر «هملت» در سال 1911 در غزه اجرا میشده است. رماننویسی در فلسطین نیز از دهه 20 قرن نوزدهم پا به عرصه ظهور گذاشت و در سال 1946، رمان مدرن عرب به دست جبرا ابراهیم جبرا با رمان «صراخ فی لیل طویل» شکل گرفت. علاوه بر این، هنرمندان بزرگ جهان عرب مانند امکلثوم و نجیب الریحانی مراسمهای خود را در فلسطین برگزار میکردند و این مسأله درباره بسیاری از نمایشنامهنویسان و نویسندگان عرب مانند توفیق الحکیم و شاعران بزرگی همچون الجواهری نیز صادق بود. همچنین تحقیقات نشان میدهد طی سالهای 1871 تا 1948 تقریبا 190 روزنامه، مجله ادبی، سیاسی، اقتصادی و ورزشی در فلسطین منتشر میشده است.
***** اما در حوزه نقد، یکی از نخستین منتقدان فلسطینی ،روحی الخالدی بود که کتاب او به نام «تاریخ علم الأدب عند الافرنج والعرب» در سال 1904 منتشر شد. او سال 1902 نیز کتابچهای به عنوان «فکتور هیجو... بطل الحریه و شاعر الفرنسیس فی القرن التاسع عشر» منتشر کرده بود. نقدهای فلسطینیان بعدها نقش مهمی در ادبیات عرب ایفا کرد و دو نفر از منتقدان فلسطینی، یعنی احسان عباس و «جبرا ابراهیم جبرا» که رسیدن او به بغداد در سال 1948 توفانی هنری محسوب میشد، سهم به سزایی در حمایت از نهضت نوآوری به عهده داشتند.
اینها مواردی است که انسان موقع صحبت درباره ادبیات و نقش آن بعد از «نکبت» در زندگی فلسطینیها متوجه میشود و با شناختشان (گرچه همه قطرهای از دریاست) در مییابد فلسطین به رغم اینکه او را از زمین بیرون کشیدند و با وجود تمام شرایطی که طی بیش از صد سال پیرامونش وجود داشته، چطور توانسته مقاومت کند و موفق شود و یک فرهنگ انسانی و هنری اثرگذار بیافریند.
*****ادبیاتی که بعد از «نکبت» شکل گرفت، قویترین ریشهها را در شعر دهه 30 و 40 قرن گذشته در فلسطین داشت،چرا که شاعران در آن زمان و همچنین قبل از آن، مشعل روشنگری، انتقاد، انتقاد از خود، آگاهی اجتماعی و سیاسی را به دست داشتند، اما فقط در آثار عدهای از صاحب قلمها و متنها شاهد این مسأله هستیم.
شاید بتوان تا حدود زیادی جایگاه شعر را در این موضوع مؤثر دانست،زیرا شعر فلسطین در آن دوره واقعا شعر فلسطینیها و روایت عظیم و کتاب آگاهی آنها بود. کتابی که صفحاتش رو به بادهای احاطه کننده قضیه فلسطین باز بود.
اهمیت فراوان ادبیات جدید فلسطین و در رأس آن ادبیات مقاومت از اینجا شروع میشود. ادبیات مقاومتی که نامگذاری اشیا به معانیشان و درگیری را به سرزمینی که فلسطینی با کشتارها و کوچ اجباری از آن محروم شدهبود و فلسطینی را ـ پس از همگانی شدن قضیهاش ـ به اصل قضیه، برگرداند. با بازگشت قضیه به جزئیات خود، معنای نخستین هم به آن برگشت. معنای واقعیای که آن را به سمت معنایی ناساز و آیندهای که با پاهای بریده نمیشد به آن رسید، پرت کردهبودند.
رمان «رجال فی الشمس» شروع عملی روایتی متفاوت از فلسطین بود (روایتی دور از احساسات مبتلا به دلتنگی و اشک بیش از حد) با این حال به نظر میرسد شعر مقاومت که در دهه 60 قرن گذشته گسترش یافت، فرزند مشروع میراث مبارزه و زیباشناسی در شعر ماقبل نکبت باشد. شعری که ابراهیم طوقان، عبدالکریم الکرمی (ابو سلمی) و شاعر شهید عبدالرحیم محمود، ستونهای آن محسوب میشدند. در این میان نامهای دیگری نیز دیده میشود که گرچه به اندازه این افراد نمیدرخشند، در مبارزه با پروژه تهاجم صهیونیستی به همان اندازه خالص و ریشهدارند.
تا این که غسان کنفانی رسید و روایتگری با رسیدن او و نوشتههای او درباره ادبیات مقاومت تغییر کرد و با این تغییر چشمها و قطبنمای انتقادها نیز تغییر کرد.
*****مطالعه دقیق آثار شعری فلسطین در دهه 60 به طور خاص میتواند ما را به دو نتیجه برساند: اول اینکه این شعر در برخی اشکال خود توانست با سرعت زیاد با دعوت مدرنیته و پیشرفت شعر عربی همگام شود و حتی اشکالی ارائه کند که در برخی موارد از زبانی سلیس و گرمتر برخوردار باشند. دوم، اینکه اشعار منتشر شده تفاوت بسیاری با هم داشتند. چه شاعر با شاعر و چه شعر با شعر. موضوع ما اینجا ادبیات مقاومت است! و با نامهایی همچون محمود درویش، معین بسیسو، سمیح قاسم، فدوی طوقان، احمد دحبور، سالم جبران، میصایغ و دیگران مواجههایم اما در ابتدا تفاوتهای واضحی وجود داشت که برخی شاعران توانستند بعدها با نگارشی متفاوت به نفع پروژه ادبیشان آنها را پشت سر بگذارند.
زمانی که شعر تبعید در خارج تا حدود زیادی خود را وقف ستایش تفنگها کرده بود، شعر در داخل به مبارزه طلبی میپرداخت و مدت زمانی گذشت تا شعر تبعید و شعر مقاومت همدیگر را روی زمین دیگری دیدند. زمین دیگر یعنی زمین رشد زیباییشناسی! و این اتفاق زمانی رخ داد که شاعران فلسطینی دریافتند اگر نتوانند در جنبشهای شعر عرب و جهان حضور داشته باشند از حیات ساقط خواهند شد.
*****با رسیدن به اواسط دهه 70 و آغاز ظهور رمانهای فلسطینی رشد یافتهتر، زمانه دریافت اشعار و متونِ مبتنی بر حس همدردی و تقدیس ادبیات فلسطین (به اعتبار این که این ادبیات، خودِ فلسطین است،) هم گذشت. به نظرم این دوره باعث شد شعر فلسطین در صف مقدم شعرعرب قرار بگیرد. وقتی زیباییشناسیها به جزئی از بخش اصلی این شعر بدل گردید در به روی خواننده باز شد تا هرچه بیشتر به زیباییشناسیهای متفاوتِ بسیاری از شاعران عرب نزدیک شود؛ زیرا شعر فلسطین، به دلیل حضور فلسطین در آن شعری بسیار مقبول بود؛ وضعیتی که هنوز هم ادامه دارد.
ادبیات فلسطین همچون کتاب مقدس دیگری برای فلسطینیان بود و آثار ادبی فراوانی خلق شد که نه فقط از مبارز فلسطینی، بلکه از انسان فلسطینی سخن میگفت. به این ترتیب زمانهای که میهنپرستی، بشردوستی را تحت فشار قرار میداد سپری شد و انساندوستی، میهنپرستی را گسترش داد و بعد واقعی و جوهریاش را در وجدان انسان به آن بخشید. این مسأله در میان خوانندگان، چه در جهان عرب و چه در بسیاری از کشورهای جهان کاملا مشهود است.
به این ترتیب گذر ایام ثابت کرد شکسته نفسی توفیق زیاد وقتی درباره نقش ادبیات داخلی صحبت میکرد، درست نبودهاست! چون ادبیات فلسطین با افزایش آگاهی فلسطینیها به میراث و ادبیاتشان قرار بود یکی از مهمترین، جاهطلبترین، پربارترین و پیشرفتهترین شاخههای ادبیات عرب شود؛ زیرا فلسطینیها دریافته بودند کسی که زمین را میدزدد فقط در صورتی موفق میشود که هرچه را که روی آن زمین هست هم بدزدد.
این مسأله آنجا اهمیت دو چندانی پیدا خواهد کرد که او در همان اوایل توانست پیروزها را از نوشتن تاریخ محروم کند. شکست خوردگان از طریق این ادبیات این توانایی را پیدا میکردند که روایت خود را برای مسیرهای تاریخ خود، روح خود، آرزوهای روح خود و مظاهر انسانی و میهنپرستانه آن به تصویر بکشند. همچنین این مسأله در مقایسه با هر زمینه دیگری در شکلگیری هویت روحی ملت فلسطین نقشی مهمتر داشت و حتی توانست به عمیقترین ابعاد روحی فلسطینی برسد و آن را دوباره زنده کند و سالها به حمایت از آن ادامه دهد. به این ترتیب فلسطینی توانست با این ادبیات ـ که جریان نوین آن در وطن اشغالشده و تبعید شکل گرفت ـ متن را به زمین واقعی تبدیل کند؛ زمینی برای روح خود و زمینی برای اندیشه بقا و تداومش.
و اما بعد
ما در تمامی اینها همیشه در میان زخم و مرهم، امید و ناامیدی، محو حافظه و بازیابی آن زندگی میکنیم و به نظرم نوشتن در شرایط فلسطین، فعلِ وجود داشتن است. ما مینویسیم تا به حرفهایمان اضافه کنیم و بگوییم اینجاییم، زندهایم و میتوانیم چیز زیبایی به بشریت بدهیم. به همین دلیل نوشتن جزئی از وجود ماست، و شاید جمله گولدا مائیرِ، صهیونیست تا حدی نشان بدهد که آنها چقدر از دست به قلم بردن ما وحشت میکنند: «اگر فلسطینیها یک ملت بودند ادبیات داشتند. الان هیچ رهبر صهیونیستی نمیتواند بگوید فلسطینیها ادبیات ندارند.» ما به همان اندازه که ثابت کردیم ادبیات و هنری عظیم داریم ثابت کردیم ملتی هستیم که هیچ کس نمیتواند آن را ندیده بگیرد. ما با زیبایی مقاومت میکنیم چنانکه قبلا مقاومت کردیم و اکنون با سنگ و اسلحه مقاومت میکنیم!