نه به دلیل آنچه درباره ارزان شدن حدودی گوشی تلفن همراه میگویند، بلکه منظور از طبقه پنجم به بالا و در محدوده پردیس سینمایی بود. فارغ از خوش خوشان قرارگرفتن نام جشنواره جهانی فیلم فجر در میان 15 جشنواره برتر دنیا و تبریکهایی که عمدتا خود مدیران این رویداد و فیلمسازان نزدیک به این جشنواره نثار هم میکردند - و البته امیدواریم که به زودی و در عمل و در واقعیت هم چنین جایگاهی داشته باشیم ـ مصادیق دیگر جهانی شدن جشنواره جهانی فیلم فجر چیست؟ از پرواز مدام کوادکوپتر دوربیندار در طبقات پردیس سینمایی در آن چند روز برایتان بگویم یا از حضور خوش رنگ و لعاب و پرشمار عکاسان و خبرنگاران نوظهور که شکل و شمایلشان بیشتر با فضای مجازی سنخیت داشت تا رسانههای رسمی و سینمایی؟ این حجم از حضور غیر از اینکه مصداق عینی بیتفاوتی به شیوع کرونا و رعایت پروتکلهای بهداشتی بود، از آنجا به یک هیاهوی رسانهای و بزرگنمایی پهلو میزد که گاهی تعداد این عزیزان، حتی بیشتر از حضور گاه و بیگاه اندک ستارههای سینمایی در چارسو بود.
ولی یکی از جالبترین و بامزهترین مصادیق اصرار به جهانی بودن این دوره جشنواره جهانیفجر این بود با اینکه تقریبا هیچ مهمان خارجی بنا به شرایط کرونا در چارسو حضور نداشت - دستکم من در آن چند روز حتی یک مهمان خارجی هم ندیدم و صرفا خبرهای حضور یکی دو سفیر در این رویداد اطلاع رسانی شد، دوستان جوان مترجم پیش از شروع فیلمها، روی صحنه حاضر میشدند و صحبتهای فیلمسازان و منتقدان ایرانی و مجری برنامه برای معرفی فیلمها را به انگلیسی ترجمه میکردند. این میزان از وظیفه شناسی و پشتکار ضمن اینکه تا حدودی یادآور لطیفهای است که در آن فارغ از غیبت کارگر لولهگذار، دو کارگر دیگر کار خود را میکردند و یکی زمین را میکند و دیگری پر میکرد، تاکیدی بر ساز و کار جهانی جشنواره جهانی فیلم فجر بود و هست! باوجود این حرفها، بد نیست به یکی از حسنهای این دوره جشنواره جهانی فیلم فجر هم اشاره کنیم، پوسترهای خلاقانه جشنواره کار حمیدرضا بیدقی که با بهره گیری از نشانههای گرافیکی و بازی با عدد سی و هشت و دوربین و ساعت شنی، دو اثر زیبا خلق کرده بود. اگر خاطرتان باشد معمولا در سالهای قبل، طراحی پوسترهای این جشنواره هم با حرف و حدیثهای زیادی همراه میشد.
همین بود واقعا؟یکی از کنجکاوی برانگیزترین فیلمهای حاضر در سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلمفجر، «دشت خاموش» به کارگردانی احمد بهرامی بود؛ مهمترین دلیل کنجکاوی برای تماشای این فیلم سیاه و سفید، موفقیت آن در جشنواره فیلم ونیز و کسب جوایز بهترین فیلم بخش افقها و جایزه ویژه منتقدان بود. به طرز جالبی صحبتهای کارگردان در لحظات پیش از نمایش فیلم در جشنواره جهانی فیلم فجر در چارسو، راهگشا شد و آن عطش کنجکاوی را برطرف کرد و چه بسا توقعات ایجادشده از فیلم را درست اندکی قبل از تماشا از بین برد. بهرامی گفت: «وقتی فیلمی در یک جشنواره خارجی دیده میشود و جایزه میگیرد، قاعدتا مخاطب ایرانی دوست دارد ببیند فیلم چگونه است (و به چه دلیل این موفقیت را به دست آورده است). قطعا یک سری از شما وقتی این سالن را ترک کنید، خواهید گفت: همین بود واقعا؟! خیلی چیز عجیبی نیست. میدانم سلیقه فیلم دیدن ما ایرانی ها، خیلی بالاست. در این بیش از 20 جشنوارهای که فیلم دشت خاموش حضور داشت، مخاطبان خارجی خیلی از دیدن فیلم هیجانزده شدند اما ما مخاطبان ایرانی اینقدر فیلم خوب میبینیم که سلیقه مان خیلی بیشتر از این حرفهاست که با فیلمهایی مثل دشت خاموش، خیلی هیجان زده شویم.» این اعتراف صادقانه و کاملا بهموقع بهرامی، ضمن اینکه بار کنجکاوی و اشتیاق را تا حد زیادی از دوش ما مخاطبان برداشت، حاوی نکات دیگری هم بود. اول اینکه نشان میدهد بهرامی با علم به این موضوع، مخاطب هدف خود را تماشاگران خارجی و جشنوارههای جهانی در نظر گرفته است و از ابتدا میدانسته فیلمش در آنسوی آبها بیشتر موردتوجه قرار میگیرد و خارجیها را بیشتر هیجان زده میکند. دیگر اینکه فضای سیاه و سفید (شما بخوانید تیره و تار فیلم) و نمادپردازی آن که قومیتهای ترک و کرد و... را در جامعهای محدود گردهم میآورد و قصدش القای جامعه و جهانی گستردهتر است، به قدری خوشایند خارجیها به ویژه جشنواره فیلم ونیز قرار میگیرد که برنده جوایزی میشود که ذکر آن رفت. نمیخواهیم از عباراتی کلیشهای چون سیاهنمایی استفاده کنیم ـ که اتفاقا روایت فیلم، چه بسا چرک و کثیف نیست و صرفا بازتابی هنرمندانه از مشکلات جامعه کارگری ایران است ـ اما «دشت خاموش» به دلیل فرم روایت تکرار شونده و اشاره به برخی قومیتهای ایرانی، خواسته یا ناخواسته پاس گلهایی برای بهرهبرداری سیاسی میدهد. از این رو در نگاهی بدبینانه و به زبان آوردن «همین بود واقعا؟» از سوی ما، حتی خوشایند خارجیها و موفقیت فیلم در آنسوی آبها، بیشتر جنبه سیاسی پیدا میکند یا دستکم ارزشهای فنی و هنری آن در اولویت بعدی قرار میگیرد.
دشت خاموش، در بهترین حالت روایتی استاندارد دارد و فاقد نکته و پیشنهاد تازهای برای سینماست. حتی فرم روایتی و آن تکرار و تغییر زوایای آن هم چیز جدیدی نیست و پیشتر در سینمای جهان و همین سینمای ایران، نمونههای موفق تر و مهمتر آن تجربه شدهبود. با وجود این طرح موضوع مسائل و مصایب کارگری در ایران (با روایت قصهای درباره تعطیلی یک کورهپزخانه)، بازیهای علی باقری در نقش لطفا... ، مهدیه نساج در نقش سرور و فرخ نعمتی در نقش آقاخان و و فیلمبرداری مسعود امینی تیرانی از امتیازات این فیلم است.
کلاسهای فشرده زبان انگلیسیکاش آنقدر که مدیران و دست اندرکاران جشنواره جهانی فیلم فجر در حرف و شعار و تبلیغات، روی جهانی شدن این رویداد پافشاری میکردند، در عمل هم گامهای مهمی در این زمینه برمیداشتند. کاش آن وقت و انرژی و هزینه که صرف ترجمههای بیکاربرد دوستان جوان مترجم در مراسم رونمایی از فیلمها میشد (به دلیل غیبت مهمانان خارجی)، بیشتر در زمینه زیرنویس فارسی کردن فیلمهای خارجی جشنواره برای مخاطبان ایرانی به کار گرفته میشد، چرا که طبق مشاهده عینی خودمان و به گواه حرفهای برخی دیگر از همکاران اهل رسانه، در این دوره با فیلمهای خارجی روبهرو میشدیم که فاقد زیرنویس فارسی بودند. به عبارت دیگر هر بار مواجهه با این آثار، رسما یک کلاس و امتحان زبان انگلیسی بود و به ویژه listening (شنیدن) آدم حسابی قوی میشد! اگر به مدیران و دستاندرکاران محترم جشنواره باشد، لابد این را هم از مهمترین و جدی ترین قدمهای جهانی شدن جشنواره جهانی فیلمفجر میدانند اما همین کم و کاستی و ایراد، نقش مهمی در خلوتی سالنهای نمایش فیلمهای خارجی جشنواره داشت و تماشاگران کمترین استقبال را از این آثار داشتند و سالنهای نمایش غالبا موقع اکران این فیلمها، خالی از تماشاگر بود یا دست بالا حدود 10 تا 15 تماشاگر در سالن حضور داشتند.
نمونهاش همین فیلم «یک جای معمولی» محصول مشترک ایتالیا، انگلیس و رومانی (که نمیدانم چرا ستاد خبری جشنواره، آن را محصول اوکراین اعلام کردهبود) که بدون هیچ زیرنویسی (نه حتی انگلیسی، بنا به ادعای ستاد خبری جشنواره) به نمایش درآمد. باوجود زبان انگلیسی فیلم، لهجه بریتانیایی «یک جای معمولی»، فهم دقیق و درست برخی جملات را سخت میکرد، آن هم برای مخاطبانی که معمولا به فیلم دیدن با لهجه آمریکایی عادت دارند. به جز دو سه تماشاگری که خیلی زود و با پی بردن به پخش بدون زیرنویس فیلم، سالن را ترک کردند، اندک تماشاگران دیگر که تعدادشان به 10 نفر هم نمیرسید، با رودربایستی و پذیرفتن چالش زبان انگلیسی و آزمودن دانستههایشان و چه بسا شرمنده کردن محمدمهدی عسگرپور، دبیر و سایر مدیران جشنواره، تا انتهای فیلم در سالن باقی ماندند!
با این حال این مقاومت و صبوری و مدیریت بحران، چندان بیاجر هم نبود و «یک جای معمولی» به کارگردانی اوبرتو پازولینی، فیلم خوب و تاثیرگذاری بود. این فیلم که در جشنواره فیلم ونیز هم حضور داشت و با تحسین برخی تماشاگران و منتقدان همراه شد، قصه پدر جوانی به نام جان (جیمز نورتون) را روایت میکند که به دلیل بیماری لاعلاجی، چیز زیادی از زندگیاش نمانده، برای همین همه تلاش خود را انجام میدهد تا خانواده مناسبی، سرپرستی پسر کوچکش مایکل (دنیل لامونت) را بهعهده بگیرد. «یک جای معمولی» اینکه پیشتر در جشنواره ونیز حضور داشت، میتوانست یکی از گزینههای شرکت در بخش سینمای سعادت باشد و رقابت را میان فیلمها داغ کند، اما مشخص نیست چرا این فیلم خوب در بخش غیر رقابتی جام جهان نما قرار دادهشد. نقطه قوت این فیلم رئالیستی این است که باوجود قصهای که استعداد روایتی پرسوز و گداز را دارد، به هیچ وجه پا به ملودرام و احساساتگرایی مفرط و اغراق آمیز نمیگذارد و شان درام را حفظ میکند. کارگردان به خوبی، روی موقعیتهای مختلف فیلم تمرکز میکند و با بازی درست و به اندازه دو بازیگر اصلی اش، از همه سکانسها سربلند بیرون میآید. «یکجای معمولی» فیلم درست و تاثیرگذاری درباره تسلیم و مقوله پذیرش مرگ است و درعین حال به خوبی، از ارزش و مفهوم زندگی میگوید. اینجا همانقدر که خاموشی اهمیت دارد، نور و روشنایی هم جلوه گری میکند. برای همین و به رغم کلیت غمبار حاکم بر فیلم و آگاهی از مرگ پدر که زود یا دیر اتفاق خواهد افتاد، دلخوش و امیدوار به آینده و زندگی و راه دراز پیش روی پسرک هم هستیم.
نو سفر استکاری به این نداریم چرا کارگردانی که تهیه کننده فیلمش، «سعدی» است (سعید سعدی)، در مراسم مختصر رونمایی فیلمش، شعری از حافظ میخواند (همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس/ که دراز است ره مقصد و من نوسفرم) و خود را «نوسفر سینما» میداند، بحث این است که نوید به تویی (نویسنده و کارگردان) فیلم «گیسوم» میتوانست حتی در همین سفر اول هم، گام محکمتری بردارد، چون هم ابزار و امکاناتش همچون بازیگران خوب و نام آشنا را داشت و هم نشان داد تکنیک و ضرباهنگ را خوب میشناسد، اما حرف او درباره «هویت» و «بازگشت به ریشه ها»، به بیراهه رفت و به شکل مناسبی مطرح نشد. شروع خوب و سفری معماگونه که میتوانست، با پیچها و پیچیدگیهایی در روابط شخصیتها، «گیسوم» را به اثری مهیج و جذاب تبدیل کند، با زیادهگویی و تمرکز روی حسادتهای بیهوده ایوا (پگاه آهنگرانی)، فیلم را از تک و تا میاندازد و همه سکانسهای مواجهه با عطا/ پدر (شاهرخ فروتنیان) هم تیر خلاص را به گیسوم میزند، طوریکه دیگر فیلم نشانی از آن شروع خوب و پرشور و خوش ریتم هم ندارد. تصمیم نهایی ایوا هم که به هیچ وجه سنخیتی با بازه زمانی قصه ندارد و پازل ضعفهای نیمه دوم و پایانی فیلم را تکمیل میکند. گیسوم همچنین بهطور ناخودآگاه و کاملا ناخواسته و اتفاقی، دیالوگی دارد که صرفا در این مقطع زمانی و به دلیل قطعیهای مکرر برق، میتواند ضدمردمیترین دیالوگ تاریخ سینمای ایران باشد! شخصیت تیرداد (سلمان فرخنده) در جایی از فیلم، وقتی برق آلونکشان در شمال میرود و آنها مجبورند رو به چراغ گردسوز بیاورند، درباره گلایههای دوستانش نسبت به قطع برق میگوید: «همه جای دنیا برق میره. اینجا هم میره. اینکه دیگه غر زدن نداره.» اگر این فیلم هر زمان دیگری پخش میشد، اصلا این دیالوگ محلی از اعراب نداشت و به چشم و به گوش نمیآمد، اما این روزها با جولان جدول خاموشیها، بسیار شاخکها را تیز میکند و اتفاقا بسیار جای غر زدن دارد. مورد دیگر اینکه حضور فیلمهایی چون «دشت خاموش» ، از جمله فیلمهای موفق ایرانی در عرصههای جهانی تا حدودی میتواند اعتبار و توجهی برای جشنواره جهانی فیلمفجر کسب کند که با کنجکاوی مخاطبان و رسیدن فیلم به سئانسهای فوقالعاده، این اتفاق هم افتاد، اما حضور فیلمهایی چون گیسوم که تجربه موفق و کاملی نیستند حتی با یدککشیدن «نخستین نمایش جهانی»، چه توجیه و دستاوردی برای این رویداد دارد؟ آیا غره شدن به «فیاپف» (فدراسیون بینالمللی انجمن تهیهکنندگان فیلم) و حضور در میان 15جشنواره برتر سینمایی دنیا، ناظر به شرکت چنین فیلمهای داخلی است یا دلخوش به حضور و برنده شدن فیلمی به نام «نور طبیعی» هستند که دستکم کشف جشنواره جهانی فیلمفجر هم نیست و صرفا با اعطای سیمرغ زرین بهترین فیلم جشنواره (سینمای سعادت) در داوری، موفقیت این فیلم در جشنواره برلین (جایزه خرس نقرهای بهترین کارگردانی) را تایید میکنند.
فهرست کامل برگزیدگان سیوهشتمین جشنواره جهانی فیلم فجرمسابقه بینالملل (سینمای سعادت)سیمرغ زرین بهترین فیلم: «نور طبیعی» به کارگردانی دنژ ناگ و تهیهکنندگی اینسه بوکا گروبه، کارولین پیراس و ملانی بلاکس دورف محصول مجارستان، لتونی، فرانسه، آلمان.
سیمرغ سیمین بهترین کارگردانی: «بهداشت اجتماعی» به کارگردانی دنی کوته، محصول کانادا.
سیمرغ سیمین بهترین فیلمنامه: فریت کاراهان و گلستان آچت برای فیلم «حافظ برادر» به کارگردانی فریت کاراهان، محصول ترکیه و رومانی.
سیمرغ سیمین بهترین بازیگر زن: لائورا برن، بازیگر «هلن» به کارگردانی آنتی یوکینن، محصول فنلاند و استونی.
سیمرغ سیمین بهترین بازیگر مرد: حمید فرخنژاد برای بازی در «میجر» به کارگردانی احسان عبدیپور، محصول ایران.
سیمرغ سیمین بهترین فیلم کوتاه: «دیوار سفید» به کارگردانی مشترک آندرا بروشا و مارکو اسکوتوزی محصول ایتالیا.
لوح تقدیر فیلم کوتاه: «وضعیت اورژانسی» به کارگردانی مریم اسمیخانی، محصول ایران.
مسابقه جلوهگاه شرق
سیمرغ زرین بهترین فیلم: «سیارک» به کارگردانی و تهیهکنندگی مهدی حسینیوند عالیپور، محصول ایران.
سیمرغ سیمین بهترین کارگردانی: «صحنهزنی» به کارگردانی علیرضا صمدی، محصول ایران.
سیمرغ سیمین بهترین فیلمنامه: «۲۰۰ متر» به کارگردانی امین نایفه، محصول اردن، فلسطین، قطر، سوئد، ایتالیا.
سیمرغ سیمین برای بهترین دستاورد هنری (جایزه ویژه هیات داوران): مارک لی پینگبینگ، فیلمبردار «آنیما» به کارگردانی چاو جینلینگ، محصول چین.
تندیس بهترین فیلم کوتاه: «بیتاللحم ۲۰۰۱» به کارگردانی ابراهیم حنضل، محصول فلسطین.
دیپلم افتخار بهترین بازیگری: دا این یو برای بازی در «من خودم را به آتش نمیزنم»، محصول کره جنوبی.
جایزه بهترین فیلم اول: «بوتاکس» به کارگردانی کاوه مظاهری، محصول ایران و کانادا.
جایزه نتپک (جایزه بهترین فیلم مستند شبکه توسعه سینمای آسیا- اقیانوسیه): «میجر» به کارگردانی احسان عبدیپور، محصول ایران.
جایزه فیپرشی (فدراسیون بینالمللی منتقدان فیلم): «۲۰۰ متر» به کارگردانی امین نایفه، محصول اردن، فلسطین، قطر، سوئد و ایتالیا.
جایزه بینالادیان: «سگها دیشب نخوابیدند» به کارگردانی رامین رسولی، محصول مشترک افغانستان و ایران
جایزه محمد امین(ص): «هراس» به کارگردانی ایوایلو هریستوف از بلغارستان.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم