به گزارش
جام جم آنلاین کرمانشاه به نقل از پایگاه خبری پلیس؛ قتلهای خانوادگی جزئی از آسیبهای اجتماعی و رفتارهای خشونتبار بوده که در جوامع درحالتوسعه بیشتر از جوامع توسعهیافته است. قتل خانوادگی جزئی از قتلی محسوب میشود که در بین خویشاوندان سببی، نسبی و یا یکی از اعضای خانواده باانگیزه و زمینههای مختلفی رخ بدهد .
وقوع قتل در جمع خانواده این نگرانی را ایجاد می کند که چه انتظاری می توان از سایر افراد جامعه داشت که چنین روابطی عاطفی و رهایی قوی میانشان وجود ندارد و با هر اتفاقی امکان برهم خوردن روابط عادی آنان وجود دارد. افزایش قتل هاي خانوادگی، نمادي از افزایش بحران در خانواده هاي ایرانی است.
افزایش قتل هاي خانوادگی، در سال هاي اخیر به اندازه اي بوده است که می توان این موضوع را به عنوان یک معضل اجتماعی به حساب آورد .آنچه که افزایش قتل هاي خانوادگی را شگفت انگیز می کند،ماهیت و کارکرد خانواده در جامعه است که به نظر می رسدبا قتل که شدیدترین نوع خشونت است با ماهیت خانواده در تضاد باشد .
می توان شیوع قتل در سطح خانواده را نمادی از تزلزل اخلاقی و بحران انسجام در خانواده تلقی کردکه ماهیت و کارکرد خانواده در جامعه را دچارفرسایش کرده است ،یعنی با قتل که شدیدترین نوع خشونت بوده با ماهیت خانواده در تضاد می باشد .
خانواده اي که افراد در ابتدا، به صورت داوطلبانه آن را تشکیل می دهندو در ذهن همه آنها خانواده جایی امن براي حفظ اعضاء و برآوردن نیازهاي زیستی آنها است،وقتی تبدیل به صحنه قتل و خشونت می شود ،ذهن را به این سمت می کشاندکه خانواده جدید، در اجراي کارکردهاي خود،دچار ضعف شده است، به طوري که دیگر قادر نیست نیازهاي زیستی و حیاتی اعضاء را به نحو مطلوبی تأمین کند .این تأمین نشدن نیازهاي حیاتی براي اعضاء خانواده، منجر به تنش و در نهایت قتل می شود.
آمار افرادي که جسمشان در خانواده کشته می شود موجود است .اما متأسفانه آمار افرادي را که به لحاظ روحی و روانی در خانواده ذره ذره کشته می شونددر دست نمی باشد .اگر در جایی این تعداد قتل ها ثبت می شد شاید این تعداد از قتل هاي جسمی در مقابل قتل هاي روحی چندان عجیب به نظر نمی رسید.
یکی از مهمترین راههاي پیشگیري افراد از انحراف،درونی کردن ارزش هاو هنجارهاي پذیرفته شده یک جامعه است .به طوري که جامعه شناسان معتقدند بین میزان فرهنگ پذیري و کاهش میزان انحراف و جرم در یک جامعه،رابطه مستقیمی وجود دارد و یکی از علل افزایش نرخ انحراف،فرهنگ پذیري ناقص افراد است.
یکی از عواملی که در پیشگیري و یا کاهش جرم و کج روي اجتماعی، تأثیر بسزایی دارد، دین داري و ایمان به خداوند است.
هنگامی که آدمی دور از چشم آشنایان،همسایگان و دیگران است،نه قانون و نه افکار عمومی ونه هیچ چیز اجتماعی دیگر، کارهاي وي را کنترل نمی کند،بلکه در این حالت، کنترل کار در پرتو ایمان به قدرتی صورت می گیردکه درهمه مکان ها و زمان ها شاهد آدمیان است و به رفتار پسندیده و نیک پاداش می دهدو بدي و گناه را مجازات می کند.
از نهادهاي اجتماعی مهم، که در بازدارندگی از جرائم نقش مهم و حساسی را بر عهده دارد، نهاد مذهب و دین می باشد .آن هنگام که از نقش دین در جلوگیري از جرائم سخن به میان می آید، منظور از دین و مذهب همان آموزه هاي دینی و اعتقادي است که به صورت عملی از سوي افراد جامعه التزام فعلی دارد.
در یک جامعه دینی افراد چون اعضاي یک خانواده به همدیگرعشق ورزیده و داراي تمایلات لطیف انسانی اند .این حس تعلق خاطر به همدیگر و نوع دوستی متقابل، مانع از آن خواهد بود که افراد چشم طمع به اموال یکدیگر داشته و یا مترصد جان و حیثیت همدیگر شوند و لذا این همبستگی گروهی موجب کاهش نرخ کجروي و انحرافات خواهد گردید.
نهاد دین با کارکردهاي متعددي چون مشارکت در فعالیت هاي مذهبی جمعی، تقویت همبستگی، کنترل دقیق رفتار،انسجام عاطفی و اجتماعی، انضباط بخشی،انتقال ارزش هاي دینی به نسل هاي بعدي و.....در کنترل رفتارهاي ضد ارزشی و ضد اجتماعی عاملی مثبت و اساسی تلقی می شود.
ناگفته نماند شرط تاثیر گذاري آموزه هاي دینی آن است که فعالیت هاي دینی نه از سر عادت و یا اجبار، بلکه با اعتقاد راسخ و شوق قلبی انجام پذیرندو ازاین روست که باید اذعان داشت صرف اعتقادات دینی در بازدارندگی ازجرائم کارساز نبوده بلکه می بایست این اعتقادات به صورت التزام فعلی جامه عمل بپوشد.