آنچه از این توضیح مختصر بر میآید دغدغهای به نام «شرح فاصله» است؛ چیزی که نه تنها ستارگان آسمان، بلکه انسانهای روی زمین هم به آن دچار هستند و به نظر میرسد همین کانسپت، یعنی فاصله و بیمهری بین آدمهای همخون (اعضای یک خانواده) ایدهی اولیه صدرا صباحی، نویسنده و کارگردان نمایش «اسطرلاب» بوده که این روزها روی صحنه ناظرزاده کرمانی پیش چشم مخاطبانِ ناچار به رعایت فاصله در روزهای کرونایی، گذاشته شده است.
قدیمیها میگویند باید از نگاه مستقیم به قرص ماه کامل پرهیز کرد، چرا که جنون میآورد. کاراکتر به نوعی مجنون نمایش اما، از همان ابتدا نگاهها را به خود جلب میکند؛ او تنها کسیست که سعی میکند با دیگر کاراکترها نوعی از ارتباط را برقرار کند، یعنی دقیقا همان فعل انسانی محترم که دیگران از انجامش عاجز هستند. اگر میثم و مهدی و زری و مژده تنها به علت یک هدف بزرگ مادی یعنی به دست آوردن اسطرلاب به عنوان ارث گرانقیمت خانوادگی دور هم جمع شدهاند، الی، دخترک به اصطلاح آسیبدیده ذهنی، طالب توجه تک تک آنهاست، گاهی با سوت زدن و گاهی با دعوت خواهرها و برادرهایش به بازی کردن؛ و اصلا مگر تمام این زندگی که در بستر دنیای فانی جریان دارد، یک بازی نیست؟ حرف درست را همان انسان زایلعقل داستان است که دارد بیصدا فریاد میکشد.
دیالوگها عامدانه تکرار شوندهاند، شاید قرار است دور تسلسلِ عبثی برای ما شیرفهم شود تا به موجب آن بیشتر به یاد تمایلات مبتذل خودمان بیفتیم، تمایلاتی از جنس خانهی بزرگتر، حساب بانکی فربهتر، حال موقتیِ خوشتر.
بازیها، رئالیتهی دلچسبی را با خود دارد، یک ویژگی مهم که وقتی پای طنز به میان میآید، احتمال فراموش شدنش بیشتر است اما تیم بازیگران «اسطرلاب» رعایتش کردهاند و این رعایت، نقطه قوت کار شده است. مخاطب میخندد بدون آن که او را به سطحیگری نزدیک کرده باشند.
آنچه باعث میشود پس از پایان کار همچنان به آن فکر کنی، یادآوری خلق فاجعهایست که شاهدش بودهای. در یک داستان (در یک زندگی) تنها کسی که تلاش میکرد در لحظهی زیبای اکنون زندگی کند، به عدم پیوست؛ او تنها کسی بود که میکوشید فاصلهها را از میان بردارد ولی ستاره پرفروغ خودش خاموش شد و این قصهی تکراری، برای ما انسانهای لاجرم زیسته در دنیای مدرن امروز، زیادی تکراری، زیادی غمانگیز و زیادی فاجعه بار است.
سارا کنعانی - نویسنده و روزنامه نگار / جام جم آنلاین