سیروس گرجستانی با اسم اصلی علی اکبر محمودزاده اصل هنرمندی بود که اشکها و بیشتر از آن لبخندهای زیادی را با بازی در نقشهای گوناگون از خودش به جا گذشت.
او متولد رشت بود و از هشتسالگی همراه پدر و مادرش به تهران آمد. کوچی که از آن خاطرات زیادی داشت و یکبار گفتهبود که کلاس دوم ابتدایی، بغلدستیهایش که دو تا بچهتهران بودند چطور پس کلهاش میزدند و لهجه رشتیاش را مسخره میکردند.
همین باعث شد او مدتها در خانه جلوی آینه بنشیند و لهجه تهرانی را تمرین کند. او آنقدر برای این کار انگیزه و استعداد داشت که به قول خودش از کلاس سوم دیگر مثل «آنها» حرف میزد. از این خاطرات و حرفها کم نیستند اما فعلا بگذریم تا به اصل مطلب برسیم. در این گزارش ما به بهانه سالگرد درگذشت گرجستانی سراغ دوستان و همکاران او رفتیم و خاطرات جالبی را شنیدیم که در ادامه میتوانید سری به آن بزنید.
یک مرور کوتاه
اولین کار سیروس گرجستانی انبارداری در کارخانه آزمایش بود. آنجا با مرحوم هادی اسلامی آشنا شد، چند سال بعد هم به پیشنهاد اسلامی، وارد تئاتر شد و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد. سال ۱۳۵۸ در دو فیلم سینمایی بازی کرد و سال ۵۹ در دو فیلم دیگر؛ در سال ۶۲ در فیلم «دادشاه» به کارگردانی حبیب کاوش و تلهتئاتر «هنگامه شیرین وصل» به کارگردانی هادی مرزبان و نمایش «مخمصه» به کارگردانی فرهاد مجدآبادی بازی کرد.
او بین سالهای ۵۷ تا ۹۹ دستکم در ۶۸ اثر تلویزیونی ایفای نقش کرد که به یاد ماندنیترین آنها شاید نقشآفرینی او در سریال شهریار باشد؛ نقشی که خودش میگوید علت خوب شدنش این بود که سر و شکل و هیبت استاد شهریار در سالهای پیری، او را به یاد پدر پیرش میانداخت و به قول خودش«شهریار گرچه نقش سختی بود اما برای من آسانترین نقش، بود؛ برای اینکه شهریار تمام ویژگیهای پدر خدابیامرزم - هیکلش، قیافهاش، حرفزدنش - را داشت.
من در واقع پدرم را بازی کردم.» گرجستانی در فاصله سالهای ۴۹ تا ۷۸ با حدود بیست و چند نمایش روی صحنه رفت و نامش در فهرست بازیگران دستکم ۴۷ فیلم سینمایی هم دیده میشود. امامعلی (ع)، کیف انگلیسی، کلاه پهلوی، صاحبدلان، متهم گریخت، پشتکنکوریها و کاکتوس و... برخی از آثاری است که او در آن حضور داشت.
با این اوصاف به عقیده خودش با بازی در پروژه اصغرفرهادی و سریالی به نام یادداشتهای کودکی - که فرهادی نویسندهاش بود - دوران شکوفایی حرفهایاش آغاز شد. گرجستانی بعد از نقش شهریار که از درخشانترین کارهای او بود، بیش از پیش مشغول حوزه طنز شد تا جایی که خیلیها او را به عنوان بازیگر طنز میشناختند. البته در این بین کارهای جدی مثل کلاهپهلوی را هم بازی کرد اما باز هم تعداد کارهای کمدی او به بقیه میچربید. جالب این که با وجود جنس کار و طنزی که در هر یک از نقشهای او وجود داشت، ما در بازی گرجستانی کمتر شوخی و خندههای اغراقآمیز میدیدیم، در واقع او با همان حالتی که بین شوخی و جدی بود دیالوگهایش را میگفت و کلی لبخند روی لبها میآورد. این ماجرا ادامه داشت تا به سریال شرم که آخرین مجموعه تلویزیونی او بود، رسیدیم.
گرجستانی در این سریال که درام کاملا جدی بود نقشی را ایفا کرد که همچنان شوخیهایی در آن دیده میشد اما اصل شخصیت کاملا جدی بود. خلاصه آنکه گرجستانی فضاها و نقشهای مختلف زیادی را تجربه کرده و به همان اندازه در خاطرات ما از خودش تصاویر بسیاری گذاشتهاست که همچنان یادآوری آنها لبخند روی لبهایمان میآورد.
آنچه در آخرین سریال گذشت
امیرمهدی پوروزیری، تهیهکننده سریال شرم که آخرین مجموعه تلویزیونی گرجستانی بود، درباره درگذشت این هنرمند در آن روزها و جایگزین کردن نقش او در نشستی که برای این مجموعه داشتیم، بیان کرد: رفتن ایشان برای ما خیلی سخت و ناراحت کننده بود به طوری که همه بچههای گروه تا مدتها حال خوشی نداشتند و همه جای خالی او را بهشدت احساس میکردیم. برای سریال هم سکانسهای بخش آینده قصه باقی مانده بود که ناچار شدیم به دنبال جایگزین برای آن باشیم. خیلیها نمیدانند ما یک بدل هم به جای آقای گرجستانی گذاشتیم که در مقطعی از سریال حضور داشت. در واقع تلاش میکردیم مقطعی را بگذرانیم و به زمان آینده در قصه برسیم که برای ادامه این نقش تصمیم بگیریم، چون بازیگر این نقش باید در آینده بازی دراماتیک و جدی را انجام میداد. با احمد سر گزینههای مختلف مثل آوردن نابازیگر، بازیگر مشابه و... صحبت کردیم تا به این نتیجه رسیدیم که از آقای طهمورث دعوت کنیم. سیروس گرجستانی را اغلب با کمدیهایش میشناسند و او در آخرین سریالش نقشی متفاوت از همیشهاش داشت؛ موضوعی که احمد کاوری، کارگردان این سریال درباهاش گفت: این شجاعت زندهیاد گرجستانی بود که این نقش را پذیرفت. به طور کلی لحن فیلمنامه در این سریال خیلی تلخ است و ما سعی کردیم برای این موضوع دست به فضاسازی و انتخابهایی بزنیم که هم اصل صحبت ما را برساند و هم گاهی با دیالوگهایی که شکل میگیرد این جو تا حدی لطیف شود. این تفاوت را در بازیگران انتخاب شده هم میتوان دید و مرحوم گرجستانی هم از چهرههایی بود که هر دو را با هم داشت. در واقع آقای گرجستانی به خاطر لحن شیرین و پیشینه بانمکی که در ذهن مخاطب دارد به این فضا کمک میکرد. معمولا کسی فرق شوخی و جدی ایشان را متوجه نمیشد. به همین علت در قصه به این نقش، رنگ خود را زد و ما هم همین را میخواستیم.
یک زوج موفق هنری بودیم
مرجانه گلچین طی سالهای اخیر در سریالهای طنز حضور پررنگی داشته است. به همین دلیل با بازیگرانی که در این عرصه فعالیت میکنند، همکاری داشته است. یکی از بازیگران، زندهیاد سیروس گرجستانی بوده که در کنار او نقش زوج را بازی کرده است. حتی بهگفته خیلیها در سینما و تلویزیون آنها نقش زن و شوهر را خیلی شیرین بازی میکردند و مخاطبان با تماشای آنها میخندیدند. گلچین از روزهای آشنایی با زندهیاد گرجستانی اینطور تعریفمیکند.
وقتی خواهرم در اداره تئاتر، بازیگر بود، من هم به او سر میزدم و همان زمان با آقای سیروس گرجستانی آشنا شدم که از بازیگران توانمند تئاتر بودند و همان مقطع زمانی اگر ذهنم یاری کند در یک تئاتر به کارگردانی داوود میرباقری به نام معرکه در معرکه بازی میکردند، تا اینکه خودم هم وارد دنیای بازیگری شدم و در سریالهای مختلف بازی کردم. تا زمانی که قرعه به نامم افتاد و توانستم همبازی زندهیاد سیروس گرجستانی شوم و با هم سریالهای خوشنشینها، سه دونگ سه دونگ، شاهگوش و... را بازی کردیم. واقعا همکاری با آقای گرجستانی بسیار دلچسب و شیرین بود و فوت او یک داغ بزرگ برای من بود. شاید باورتان نشود اما همچنان در شوک هستم و نمیتوانم قبول کنم آقای گرجستانی کنار ما نیستند. همان زمانی که ایشان زنده بودند، فکر میکردم نامیرا هستند، چون بهشدت خوش انرژی بود. به مرگ فکر نمیکرد و جز شادی، کلام دیگری نمیگفت. به همین دلیل حس میکردم او همیشه میماند. به گفته دوستان، ما یک زوج موفق هنری بودیم که مردم را بهشدت میخنداندیم. بعضی از دوستانی که فوت میشوند واقعا تکرار شدنی نیستند و قطعا آقای گرجستانی یکی از آنهاست. سبک او در بازیگری، اخلاق و منشاش همه خاص بود و نشاتگرفته از انرژی مثبت.
رفتنش همه را شوکه کرد
سیروس گرجستانی در سریال شرم، ایفاگر نقش عزیزآقا بود. با درگذشت او، این نقش نیمهتمام ماند و سیاوش طهمورث ادامهدهنده راهش شد. الهام طهموری، نقش لعیا را داشت و یکی از کسانی بود که مقابل گرجستانی بازی میکرد. او در گفتوگو با جامجم با ذکر خاطرهای از همکاری با این مرحوم در «شرم»، از برخورد او با هنرپیشگان جوان میگوید: اگر بخواهم از خوبی ایشان بگویم، حرفی تکراری است. چون مطمئنم همه همین را میگویند. حدود یکماه، یکماهونیمی که هر روز با همدیگر بودیم، این را بهخوبی احساس کردم. کارمان واقعا سخت و فشرده بود. در گرمای زیاد و در لوکیشنی دور کار میکردیم. روزی 17 - 16 ساعت کنار همدیگر بودیم و ایشان به دور از خستگی، خیلی به من و آقای نادری که جزو بازیگران جوان و کمتجربه بودیم انرژی میدادند. میشود گفت منبع انرژی همه گروه بودند. با اینکه خیلی خسته میشدند و حدود دو ساعت در سرویس بودند تا به لوکیشن برسند. واقعا یکی از حامیان من و آقای نادری، بازیگر نقش بهزاد بود که کمسنوسالتر از بازیگران دیگر بودیم. به ما خیلی کمک میکردند. خاطرهای از روز آخری که دیدمشان دارم و هر وقت یادم میافتد، گریهام میگیرد. هوا گرم بود و ما در لوکیشنی در شهریار در حال تصویربرداری سکانسهای مقابل مسافرخانه بودیم. ایشان سر پروژه، ناهار نمیخوردند و میگفتند من فقط دستپخت خانمم را میخورم. خیلی خوشم میآمد که اینطور درباره خانمشان حرف میزنند. بسیار خانوادهدوست و به فکر فرزندان و همسرشان بودند. آن روز ناهار میل نکردند. فقط نان و ماست خوردند و گفتند بروم خانه دستپخت خوشمزه خانمم را میخورم. کار طول کشید و خیلی خسته شدند. غذا هم نخورده بودند و برای همین یکباره لب وانت نشستند و گفتم دیگر نمیکشم! خسته شدم! گفتم من الان میدانم چه کار کنم. رفتم و یک قهوه با شکر و شیر درست کردم و برایشان آوردم تا جان بگیرند. نشستیم پشت وانت و خوردیم. تشکر کرد و گفت جان گرفتم. کلی با هم حرف زدیم. فردای آن روز حالشان بد شد و به بیمارستان رفتند. برای من و همه عوامل سریال واقعا شوکهکننده بود. به دلیل وجود کرونا نمیتوانستیم در بیمارستان به ملاقاتشان برویم. با ایشان تماس گرفتم و حرف زدیم. حالشان خوب بود و همه فکر میکردیم فردا پسفردا به سر کار برمیگردند. اما چنین شد و همه ما شوکه شدیم. الان که سالگردشان است من در همان لوکیشن مسافرخانه، در سریال دیگری مشغول کار هستم. همه صحنههایی که یک سال پیش کنار ایشان داشتم، برایم زنده میشود.
نقشهایش را با دستخط خودش مینوشت
جواد مزدآبادی از آن دست کارگردانانی است که هم در فضای جدی کار کرده و هم در فضای طنز. اولین و آخرین همکاری این کارگردان با زندهیاد سیروس گرجستانی به سریال طنز «دنگ و فنگ روزگار» ختم میشود که در این سریال گرجستانی نقش «ولی اتفاقی»، همسایه اردشیر را بازی میکرد. او از خاطرات همکاریاش با این هنرمند در این سریال میگوید: «روح آقای گرجستانی شاد. به یاد دارم وقتی سریال دنگ و فنگ روزگار را با هم کار میکردیم برای او در اواسط سریال جشنتولد گرفتیم و خیلی از این موضوع خوشحال شد. واقعا انسان بسیار شریفی بود. گرچه قبل از آشنایی با او در سریال دنگ و فنگ روزگار حس میکردم چون کارنامه بسیار درخشانی در سینما و تئاتر دارد، حتما کار کردن با او سخت است و دشوار. چون تجربه همکاری با کارگردانان صاحبنام را داشته است. اما روزی که همکلام شدیم، متوجه شدم او بهشدت حرفهای است و خودش را با کار تطبیق داده است و گوشبهفرمان کارگردان است. زندهیاد گرجستانی بهشدت وقتشناس بود و روزی نبود که او سر کار بیاید و دیالوگهایش را حفظ نباشد. شاهد هستیم برخی بازیگران سر صحنه میآیند و تازه شروع به حفظ دیالوگ میکنند اما زندهیاد گرجستانی همیشه آماده در صحنه بود و نکته قابلتامل این بود که نقشاش را مجددا با دستخط خودش مینوشت و همیشه میگفت وقتی با دستخط خودش مینویسد راحتتر میتواند حفظ کند. همیشه با جان و دل کارش را انجام میداد و ما سر صحنه متوجه این حس او میشدیم و همین حس را به بقیه منتقل میکرد. اهداف والایی در کارش داشت و برای همین نقشهایش را به گونهای بازی میکرد که ماندگار میشد. زندهیاد سیروس گرجستانی نقش ولی، یک پیرمرد ترکزبان را بازی میکرد. در اولین جلسه آمد کنارم و خطاب به من گفت آقای مزدآبادی، من سه نوع ولی را طراحی کردم که برایت اجرا میکنم و بعد یکییکی شروع به اجرا کرد که هریک از طراحیهایش با رفتار و لهجههای خاص بود. برایم دیدن چنین صحنهای خیلی لذتبخش بود زیرا چنین اتفاقی را در بازیگران حرفهای هم خیلی کم میبینیم. این نشان میداد آقای گرجستانی توجه زیادی به کارش میکرد و برای کارش انرژی میگذاشت. واقعا از کار کردن با او لذت میبردم و شخصا از او خیلی یاد گرفتم زیرا سیروس گرجستانی استادی بود با کولهباری از تجربه که ما شاگردهایش بودیم.»
گروه رسانه روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد