به گزارش
جام جم آنلاین، زخمی به طول چند سانتیمتر روی شکمتان دهان باز کرده و همینطور خون جاری است. دوباره به اطرافتان نگاه میکنید. همان مردی که به شما تنه زده، مشغول حمله به دیگران است و آنها هم با ضربات مرد، یک به یک روی زمین میافتند. عین همین تراژدی چند روز پیش در گرگان اتفاق افتاد و مرد معتادی یک نفر را کشت و ۹ عابر دیگر را بهشدت مجروح کرد. این سناریو بارها در محلههای مختلف تکرار شده و تنها نقطه مشترک آن، توهمات ذهنی قاتل است. در مهمترین تراژدی هم پسر جوانی سال ۹۱ با چاقو به عابران در محله نظامآباد حمله کرد.
جنایت در بازار گرگان
عصر ۱۲ مرداد امسال، یکی از سختترین روزهایی بود که اهالی گرگان و بهخصوص کاسبان بازار این شهر پشت سرگذاشتند. ساعت ۱۹ بود و کسبه مشغول انجام کارهای روزانه خود؛ غافل از اینکه تا دقایقی دیگر، خون و وحشت در بازار حاکم خواهد شد. برخی از کسبه و دوستانشان مشغول گپ و گفت با یکدیگر بودند که ناگهان مرد میانسال لاغراندامی شروع به وحشتآفرینی در سطح بازار کرد. در یک آن همه به ولوله افتادند. مرد میانسال تیغ به دست، جمعیت را میشکافت و جلو میرفت. یک نفر، دو نفر، سه نفر، نفرچهارم، نفر پنجم هم وحشتزده و خونآلود روی زمین افتاد.
قاتل، اما هیچ هراسی از شرایطی که بهوجود آورده بود، نداشت و همچنان با سلاح سردش قدرتنمایی میکرد. عدهای با ترس و هراس سعی کردند جلوی او را بگیرند، اما او در یک لحظه وارد یک سمساری شد و با برداشتن چاقو و تبر شروع به تهدید اهالی کرد. ضارب باز هم دست از حمله برنداشت و نفرات بعدی را هم زخمی کرد. برخی میگویند ضارب ۹ نفر را زده است، عدهای دیگر تعداد زخمیها را ۱۱ نفر عنوان کردهاند. این حادثه یک مقتول هم داشت. به گفته اهالی محل، او جوان ۲۶ سالهای بود که میخواست جلوی ضارب را بگیرد، اما خود هدف ضربات مرگبار او قرار گرفت و کشته شد.
یکی از کاسبان محل در مورد این حادثه گفت: «ضارب مردی ۵۳ ساله و متاهل است که بهدلیل مصرف شیشه و بر اثر توهم ناشی از آن با تیغ و تبر و چاقو به عابران حمله کرد. او نخالههای بازار و ماسه جابهجا میکرد و آدم دردسرساز و شروری نبود. به نظرم فشار عصبی و اعتیاد باعث شد تا دست به این کار بزند.»
خبر این جنایت خیلی زود به پلیس رسید و ماموران پس از حضور در محل بهسرعت ضارب را دستگیر کردند. حال دو نفر از مجروحان این حادثه نیز وخیم گزارش شده و همچنان در بیمارستان هستند. متهم در بازجوییهای مقدماتی به پلیس گفت: تصور میکردم عابران به من، بد نگاه کرده و به سمتم آبدهان پرت کردند. همین باعث شد عصبانی شده و بعد از درگیری با عابری به سمت بقیه حمله کردم.
با توجه به ادعاهای متهم، او برای بررسی سلامت روانیاش به پزشکیقانونی معرفی شد.
حمام خون در قلعهحسنخان
ماجرای «محمد دو ریالی» را یادتان هست؟ شاید بعضی اهالی منطقه قلعهحسنخان و حوادثخوانهای حرفهای این حادثه را به یاد داشته باشند. اول شهریور ۸۸، نام محمد ۷۰ ساله معروف به محمد دوریالی، ناگهان در قلعه حسنخان پیچید. صحبت از جنایت خونباری بود که محمد آن را رقم زده بود. او در این جنایت، شش نفر را به قتل رساند و ۱۱ نفر دیگر را هم با شلیک گلوله مجروح کرد، اما چه عاملی باعث شد تا محمد در سن ۷۰ سالگی، ناگهان قاتل شش نفر از جمله همسر و دخترش شود؟
ریشه قتل مربوط به زمانی است که یکی از همسایههای محمد ماهواره خرید و با خرید ماهواره توسط او، آرامش زندگی محمد دوریالی به هم ریخت. به گفته او، همسر و دخترش هر روز تا ساعت ۳ نیمه شب در خانه همسایه میماندند و ماهواره تماشا میکردند. محمد دو ریالی که از این ماجرا به شدت ناراحت و عصبانی بود، چندبار به همسر و دخترش تذکر داد و از آنها خواست دیگر به خانه همسایه نروند، اما نه زن و نه دخترش گوش شنوایی برای شنیدن حرفهای محمد نداشتند و بیتوجه به حرفهای او، همچنان به خانه همسایه میرفتند و تا پاسی از شب آنجا میماندند. از سوی دیگر او دچار توهم شده بود که همسرش با دیدن ماهواره قصد خیانت دارد. توهمی که به مخالفت او با رفتن همسر و دخترش به خانه همسایه دامن زد.
محمد دوریالی که از تذکردادن و بیتوجهی همسر و دخترش خسته شده بود، سراغ مرد همسایه رفت تا صحبت جدی با او داشته باشد، اما صحبت دو مرد به تنش کشیده شد و محمد که به شدت عصبانی شده بود، سلاحش را برداشت و سراغ مرد همسایه رفت. محمد ابتدا یکی از ساکنان ساختمون را جلوی در آسانسور به گلوله بست و بعد همسر و دخترش را به قتل رساند. یکی دیگر از اهالی هم میخواست جلوی محمد را بگیرد، اما خودش هم کشته شد. ساکنان محل با چوب و چماق به محمد دوریالی حمله کردند، اما او نیز بیکار ننشست و لوله سلاح را به سمتشان گرفت و بیهدف خیلیها را به گلوله بست. او قصد داشت خودکشی کند، اما پلیس سر رسید و او را دستگیر کرد.
قتلعام خانوادگی توسط بیمار اسکیزوفرنی
۲۴ مردادماه سال ۹۴ هم اهالی خیابان بهار شهرکغرب شاهد به راه افتادن یک حمام خون تمامعیار بودند. قاتل، پسر ۳۵ ساله خانواده بود که پدر و مادر و خواهرش را بیرحمانه کاردآجین کرد. پدر ۶۶ سالهاش تاب نیاورد و در دم جان باخت، اما مادر ۵۹ ساله و خواهر ۳۳ سالهاش به بیمارستان منتقل شدند. درحالیکه ماموران قاتل را دستگیر کرده و درحال بررسی صحنه جرم بودند، از بیمارستان خبر رسید دختر خانواده نیز جان خود را از دست داده است.
حامد یا همان قاتل از کردهاش پشیمان نبود. او در تحقیقات پلیسی، از عشق خود به دختری گفت که سالها او را دوست میداشت، اما خانوادهاش حاضر نبودند به خواستگاری دختر جوان بروند. مخالفت خانواده از یک طرف و مرگ برادر حامد در یک نزاع باعث شد تا پدر، مادر و خواهرش توجهی به ازدواج حامد و عشق او نداشته باشند. روز حادثه، حامد سراغ پدرش رفت تا موافقت او را برای خواستگاری بگیرد، اما مرغ پدر یک پا داشت و گفت خانواده دختر مخالفت میکنند.
حامد که به شدت عصبانی شده بود، چاقوی آشپزخانه را برداشت و با آن ضربهای به تلویزیون زد. پدر به شوخی و جدی به بقیه اهل خانه گفت بگویید بیایند حامد را به امینآباد ببرند. همین جمله کافی بود تا آتش خشم حامد شعلهورتر شده و این بار با چاقو به جان پدرش بیفتد. او را که زد، مادر و خواهرش تصمیم گرفتند از خانه فرار کنند، اما حامد آنها را گیر انداخت. اول خواهرش مریم را زد و بعد مادرش را در راه پلهها به دام انداخت و او را هم ناکار کرد. پس از ارتکاب جنایت، حامد که هنوز متوجه رفتارش نبود، به اتاقش رفت و بعد ماموران آمدند و او را دستگیرکردند.
یکی از همسایهها درباره حامد گفت: «حامد بیماری روحی و روانی داشت و دچار اختلالات روانی بود. گاهی یک هفته از خانه آنها سروصدا میآمد و گاهی هم ساکت بودند. پدر خانواده نیز بعد از بازنشستگی افسرده بود و آنها با هیچ کدام از همسایهها رفت و آمد نداشتند.»
پلیس همچنان در حال تحقیق از حامد بود که خبر رسید مادر حامد هم تاب نیاورده و روی تخت بیمارستان جان داده است.
کشتار در نظامآباد
جنایت هولناک محله نظامآباد تهران در سال ۹۱ هم دست کمی از جنایت بازار گرگان نداشت؛ هم در دلخراش بودن و هم تعداد کشته و مجروحها. ۹ سال پیش بود که نام محله نظام آباد تیتر یک بسیاری از صفحات حوادث روزنامهها شد. عقربهها روی ساعت ۱۱و۳۶ دقیقه صبح ایستاده بودند. پسر جوانی ابتدا یک چاقوی دسته نارنجی سرقت کرد سپس وارد خیابان شهیدمدنی شد.
نه مثل جانی گرگان، برای کسی شاخ و شانه کشید و نه با تیزیاش قدرتنماییکرد. در سکوت راه میرفت و با چاقوی دسته نارنجیاش، از پشت به عابران ضربه میزد. قاتل جوان به مغازه طلافروشی که رسید، یک مادر و دختر را با ضربات چاقو نقش بر زمین کرد. سنگفرش خیابان قرمز شد، اما او دست از کشتار برنداشت و همچنان در سکوت رعبآور خود راه میرفت و چاقو را به پهلو و گردن عابران پیاده فرو میکرد. ۱۲ کشته و زخمی در یک مسیر ۱۰۰متری، حاصل فاجعهای بود که پسر جوان آن را رقم زده بود.
مردم منطقه که شاهد جنایتها بودند، تصمیم گرفتند او را خلع سلاحکنند. قاتل که متوجه نیت کسبه و اهالی شده بود، همانجا چاقو را روی زمین انداخت و پا به فرار گذاشت. سپس بلیت اتوبوس خرید و به قم رفت. خیلی طول نکشید که دستگیر شد. او در اعترافات خود گفت: «من مشکل روحی و روانی داشتم. فکر میکردم همه دشمن من هستند. حتی این مشکلات باعث شد چند سال قبل خودکشی کنم که زنده ماندم. آن روز در خانه بودم که صدایی به من دستور داد به عابران حمله کنم من هم به خیابان آمده و با دیدن یک قصابی وارد آنجا شدم و با برداشتن چاقوی مرد قصاب به عابران حمله کردم.»
منبع: تپش روزنامه جام جم