بازی در نمایشهایی از بهرام بیضایی، محمد رحمانیان، فرهاد مهندسپور، جلال تهرانی، محمد رضاییراد، حمید امجد و برخی کارگردانهای معتبر دیگر که در فضاهای مختلفی کار میکنند، تنوع خوبی را در بازیگری افشین هاشمی رقم زده است. همین گوناگونی و تنوع در کارنامه سینمایی و تلویزیونی او هم به چشم میخورد، به ویژه در کارگردانی که هاشمی قالبهای مختلفی را برای روایت قصه انتخاب میکند؛ از فیلمی چون «خسته نباشید» که مفهوم بازگشت به هویت و ریشهها را در فرمی خوشرنگ و لعاب به مخاطب عرضه میکند تا «خداحافظ دختر شیرازی» که با یک گوشه چشم اقتباسی، عاشقانهای مفرح و متفاوت است. حالا افشین هاشمی در تازهترین فعالیت کارگردانیاش، فضای دیگری را تجربه کرده و با همراهی حسین قاسمی جامی در «پسران دریا»، قصههایی از یک نوجوان در شمال و یک نوجوان در جنوب را روایت میکند. فیلمی که این روزها در سی و چهارمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان به نمایش درآمده و با مخاطبان نوجوان ارتباط برقرار کرده است. همزمانی نمایش این فیلم و زادروز افشین هاشمی که وارد ۴۶ سالگی شده، بهانه خوبی برای گفت و گویی مفصل با این هنرمند است.
«پسران دریا» باتوجه به تم مشترک دو اپیزود و عشق از نگاه دو قهرمان نوجوان آن که در دو نقطه شمال و جنوب کشور روایت میشود، مصداق «شمالم تا جنوبم عشق» است. چه کسی اولین قدم را برای ساخت فیلمی با این مفهوم و پیوند تماتیک برداشت؟آقای حسین جامی به من پیشنهاد بازی در یک فیلم کوتاه را داد. به نظرم خط اصلی آن قصه، لطیف و بامزه بود. فکر کردم که چطور میتوانم با افزودههایی، آن را به یک مفهوم برای کل سرزمین تبدیل کنم و یک قصه فیلم کوتاه در شمال بشود قصهای درباره ایران. ابتدا پیشنهادِ یک فیلمِ سه اپیزودی که در سه نقطه شمال، مرکز و جنوب بگذرد را دادم که هر اپیزود را یک کارگردان بسازد. آقای جامی هم موافق بود و قرار شد فیلم اول، همین تکه شمال باشد. در مسیر کار، شروع به بازنویسی فیلمنامه کردم، ضمن اینکه بازیگردان هم بودم. آقای جامی خودشان فیلمبردار بودند و بهگونهای جلوی دوربین را به من سپردند. در این فاصله و بهتدریج قسمتهای بخش دوم را هم جمع کردم و پس از پایان مونتاژ تکه اول، فیلمنامه دوم را نوشتم و دیگر به نظرم تکه میانی لازم نبود و درنهایت فیلم را ساختم.
از اول هم گرانیگاه قصه و حلقه اتصال دو بخش (لوچو و رگاگ) همین عشق بود؟
نسخه اولیه راجع به رابطه بامزه و همراهی یک پسربچه و یک مرد بود. پسربچه کشتیگیر بود و مرد از طریق او پول درمیآورد. ایده فیلم بیشتر بانمک بود. اما به نظر من این خط کافی نبود و یک مفهوم کلی نیاز داشت، یعنی همین مفهوم عشق برای این سرزمین؛ عشق به مادر، عشق به پدر، همین طور جایگزینکردن عشقی تازه به جای آنچه از دست رفته. بنابراین ضمن حفظ آن بامزگی، این مفهوم را هم به کار اضافه کردم. به عبارت دیگر بخش اول را بازنویسی و بخش دوم را هم نوشتم.
شما قبلا هم سابقه کارگردانی مشترک داشتید و فیلم «خسته نباشید» را با محسن قرایی ساختید. کارگردانی مشترک «پسران دریا» چه تفاوتی با آن همکاری داشت؟
همکاری در این دو فیلم کاملا متفاوت بود. من و محسن در «خسته نباشید» همه بخشهای فیلم و دکوپاژ و جای دوربین را با هم مرور و بررسی و مشخص کردیم و بعد فیلم را جلوی دوربین بردیم. اما در «پسران دریا» بعد از اینکه قرار شد مفهوم عشق در قصه جاری شود، آقای جامی که خودش فیلمبردار بخش اول فیلم بود، با لطف و اعتمادی که داشت، بحث محتوایی را به من سپرد. این به معنی آن نیست که در نوشتن فیلمنامه از نظر ایشان استفاده نمیکردم، اتفاقا بخشی از خاطرات جذاب کودکی خود آقای جامی را هم در فیلم آوردم. آقای جامی بیشتر روی فیلمبرداری و دکوپاژ تکه شمال تمرکز کرد اما حال و هوای فیلم را به من سپرد. دوست داشتم در تکه جنوب هم به عنوان فیلمبردار همراهمان باشند که ایشان بعد از فیلمبرداری تکه شمال، درگیر دو پروژه سینمایی شدند و همراهی ممکن نبود.
با اینکه ساخت فیلم اسفند سال قبل به پایان رسیده اما به طرز جالبی، نمایش آن در جشنواره و به ویژه همان بخش اول که به یک نوجوان کشتیگیر مازندرانی میپردازد، با درخشش جوانان مازندرانی در جام جهانی کشتی آزاد و فرنگی همزمان شده است.
(میخندد) من این مورد را نمیدانستم اما چه جالب که این اتفاق افتاد.
شعار این دوره جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان، «سینما، سرزمین خیال» است که انتظار میرود غالب فیلمهایی که در این رویداد به نمایش درمیآیند هم به آن پایبند باشند. به نظر میرسد «پسران دریا» باوجود کیفیت و استاندارد لازم و برخی جذابیتها میتوانست عناصر جذابتری برای جذب بیشتر تماشاگران نوجوان به کار ببرد اما حالا انگار فیلم برای جلب نظر و رضایت مخاطبان کودک و نوجوان، شور و هیجان کمی دارد. آن هم تماشاگرانی که در محاصره و مواجهه فیلمهای جذاب و پرهیاهوی خارجی در این زمینه هستند.
اشتباه اینجاست که ما فیلمی از جنس «پسران دریا» را با آن حال و هوای پرهیاهو ببینیم. در یک مهمانی، موسیقی تند و پرضرباهنگ پخش میکنند که شادابی مجلس زیاد شود. اما در یک کافه که با دوستمان در حال گفتوگو هستیم، آن موسیقی تند شاداب مزاحم گفتوگو خواهد بود. این فضا یک موسیقی ملایم در پسزمینه میخواهد تا گفت و گو بهتر شنیده شود. فیلم ما آن گفت و گوی کافه است. آن فیلمهای شاداب پرهیاهو که در سینمای ایران و جهان فراوان است، همان چیزی را میطلبد که شما اشاره میکنید اما در «پسران دریا» باید سرعت کمی کند باشد تا مخاطب با تامل بیشتری آن را ببیند. ممکن است بچهای که صبح تا شب بالا و پایین میپرد، با ریتم این فیلم همخوان نباشد اما اگر پای فیلم نشست مطمئنم ادامه آن را میبیند. به هرحال هر بچهای لحظهای دارد که آرام مینشیند و به مطلبی گوش میدهد. اگر فیلمی موفق شود چنین مخاطبی را برای لحظاتی با خود همراه کند، مطمئنا فیلم خوبی است.
منظورم از هیاهو جنبه منفی ندارد، بحثم شور و هیجانی است که در فیلم «خاله قورباغه» به کارگردانی شما وجود دارد که اصلا روایتی کودکانه و جذاب برای کودکان است.
متوجه منظور شما شدم اما فکر میکنم ارائه مفهوم در «پسران دریا» درونیتر است. شور این فیلم جاهایی است که آدمهایش تصمیم به اعتراض و قیام میگیرند؛ لحظهای که لوچو تصمیم میگیرد دخل ماشین را بزند یا لحظهای که منگوش تصمیم میگیرد شیشه مغازه کفشفروشی را بشکند. اما اگر ضرباهنگِ فیلم از اول بالا باشد آنوقت این دو لحظه جواب نمیداد. فیلم ما قصه پسرانی است که میخواهند آرام باشند اما شرایط آنها را به سمتی میبرد که مجبور به اعتراض و گرفتن حقشان میشوند، اینجاست که شور مورد نظر و روی دیگر شخصیت به کار میآید.
لوچو در شمال و منگوش در جنوب، با گویش محلی حرف میزنند که در کل تماشاگر متوجه قصه میشود اما فکر نمیکنید فیلم در بعضی صحنهها به زیرنویس فارسی نیاز دارد؟
ابتدا به زیرنویس فکر کردم اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که نمیخواهد. گاهی دیالوگها، ادبیات یا موقعیت دراماتیک خاصی دارد که اگر تماشاگر متوجه آن نشود، اتفاقات بعدی را درک نمیکند. آنوقت نیاز به زیرنویس هست. اما در بخش اول فیلم، با اینکه لوچو و مادرش شمالی حرف میزنند، ما حال و هوای آنها را میفهمیم و با سه چهار کلمه کلیدی مشترک با فارسی معنا دریافت میشود. اتفاقا اینجا زیرنویس، مزاحم این ارتباط میشود. مثل این میماند که در اتوبوس دو نفر نزدیک ما حرفهایی میزنند که ما عین کلمات آنها را نمیشنویم اما عاطفهشان را از لحن و حال و هوایشان دریافت میکنیم. در آن صحنههای «پسران دریا» شخصیتها به لحاظ ادبی یا دراماتیک، دیالوگ خاصی نمیگویند و صرفا حال و هوا را منتقل میکنند، درنتیجه فکر کردم بهتر است زیرنویس نداشته باشد.
فیلمهای محبوب شما در سینمای کودک و نوجوان چیست؟
من همه فیلمهای کودکانه سینمای ایران را در دوران کودکی روی پرده سینما دیدهام. وقتی قرار شد «خاله قورباغه» را بسازم، همهشان را مرور کردم؛ از «گربه آوازخوان» و «گلنار» تا «شهر موشها» و فیلمهای دیگر که همهشان را دوست دارم. انیمیشنهای فرنگی را هم خیلی دوست دارم. جدا از اینها کاری که امیر نادری در فیلمهای «سازدهنی» و «دونده» کرده، بهرام بیضایی در «باشو غریبه کوچک» و «رگبار»، ناصر تقوایی در فیلم درخشان «ای ایران»، که بهنظرم خوب کودکانه است، همچنین عباس کیارستمی در «خانه دوست کجاست» و «مشق شب» و خیلی فیلمهای دیگر در این زمینه را عاشقانه دوست دارم.
در همین چند فیلمی که تا اینجا کارگردانی کردهاید، به اندازه کارنامه بازیگریتان تنوع وجود دارد و به ویژه در کارگردانی نمیشود شما را به ژانر و فضای خاصی محدود کرد. چقدر این تنوع، آگاهانه و خودخواسته است؟
همان طور که میگویید این فیلمها کاملا با هم تفاوت دارد اما اینکه آیا این تنوع آگاهانه است یا نه، باید به یک مرحله پیش از آن برگشت. ابتدا به این فکر میکنم که در یک فیلم چه میخواهم بگویم. شعاریترش اینکه ابتدا محتوا و پیام اثر و قالب قصه توامان برایم شکل میگیرد. در مرحله بعدی است که به شکل اجرای آن میرسم و آن عناصر اولیه برایم تعیین میکند که فیلمم واقعگرایانه باشد یا کاملا فانتزی یا اَشکال دیگری داشته باشد. اگر فیلمها متنوع شده به خاطر این است که این تفاوت در قالب قصههای آنها وجود دارد.
به عنوان کسی که پشتوانه و تجارب طولانی و درخشانی در تئاتر دارید، فکر میکنید چقدر زمان میبرد تا تئاتر کشور از زیر بار کرونا کمر راست کند و دوباره شاهد روزهای خوب آن باشیم؟
در این دو سال تماشاگران از نعمت تئاتر و سینما محروم شده و اتفاقا همین محرومیت، یک بار دیگر ارزش این هنرها را به همه ما یادآوری کرد. سند آن هجوم مخاطبان به شبکه نمایش خانگی است. به نظرم اگر واکسیناسیون به اتمام برسد و آدمها احساس ایمنی کنند، تردیدی ندارم که به سرعت سالنهای تئاتر و سینما پر از تماشاگر خواهد شد.
حالا که صحبت شبکه نمایش خانگی شد، بد نیست اشارهای هم به سریال کنجکاوی برانگیز و پربازیگر «شبکه مخفی زنان» کنید که این روزها مشغول کارگردانی آن برای یکی از پلتفرمها هستید.
(میخندد) بله اما اخبار آن بعدا از طریق روابط عمومی منتقل خواهد شد.
عجالتا جملهای درباره آن بگویید تا بعد.
امیدوارم به زودی با تبلیغات بسیار جذابتر و بهتر درباره این کار اطلاعرسانی کنیم.
شما نوازنده کمانچه هم هستید. در این بخش خبر تازهای دارید؟
دستی به این ساز دارم و تا دورهای به صورت نیمهحرفهای این کار را انجام میدادم اما سالهاست که از آن دور هستم و اگر نامم به عنوان نوازنده کمانچه بیاید، کملطفی در حق نوازندگان واقعی کمانچه است.
اینکه یک بازیگر سازی بداند و بنوازد، چقدر در کارش موثر است؟
خیلی مهم و موثر است. آهنگ و ضرباهنگ دیالوگ و بالا و پایین کردن نتها روی تارهای صوتی موقع ادای دیالوگها و بیان عواطف مختلف، خیلی متاثر از موسیقی است و اگر بازیگر موسیقی بداند، خیلی بهتر این کار را انجام میدهد.
در آغاز ۴۶ سالگی چه فیلمی را برای تماشای احیانا دوباره انتخاب میکنید؟
(میخندد) خیلی سوال سختی پرسیدید. به قدری تعداد فیلمهایی که دوست دارم زیاد است که واقعا نمیتوانم یک فیلم را انتخاب کنم. کاش میشد یک روز نشست و همه فیلمهای خوب تاریخ سینما را یک بار دیگر دید، حتی فیلمهای متوسط و از آنها چیز یاد گرفت.
گاهی در پستهای اینستاگرامی، به فیلمهایی اشاره میکنید که شاید آثار خوبی نباشند اما اتفاقا از جنبههایی مهم و قابل اشاره بوده و میتوان از آنها چیزی یاد گرفت.
با اینکه هیچ وقت شاگرد مستقیم آقای حمید سمندریان نبودم اما این جمله را از ایشان یاد گرفتم که اگر شما به عنوان تماشاگر بگویید فلان اثر مزخرف است کار مهمی نکردهاید، چون این را همه بلدند اما اگر بتوانید حتی در تئاتر بد، لحظات خوبش را پیدا کنید، نشان میدهد تئاتر را بلدید. این درباره سینما هم صادق است و اگر در یک فیلم بد یا متوسط بتوانیم لحظه خوب را تشخیص دهیم، نشان میدهد هنر نمایش را میشناسیم. به همین دلیل هر فیلم بدی حتی اگر یک بازی، یک دیالوگ و یک لحظه خوب هم داشته باشد، میگویم چه خوب و سعی میکنم همان یک لحظه را هم ببینم.
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم