مخاطبان امروزی به قدری حق انتخاب دارند که میتوانند در چشم به هم زدنی، اثری را برای تماشا جایگزین اثری دیگر کنند، بدون اینکه عذاب وجدانی درباره ترک اثر قبلی داشته باشند. جهان سرگرمی، دنیای جذاب اما بیرحمانهای است و در این بازار پرهیاهو، مخاطبان معطل اثری نمیمانند، مگر اینکه آن اثر واقعا حرفی برای گفتن و جذابیتی برای روایت داشته باشد. مخاطبان همچنین معطل هیچ رسانه و پلتفرمی نمیمانند و به محض مشاهده هرگونه کم فروشی و کیفیت نازل فیلمها و سریالها، به راحتی اشتراک خود را تمدید نمیکنند و سراغ بسترهای نمایشی جذابتر میروند. اگر هم مخاطبانی همچنان آن پلتفرم یا بستر نمایشی را برای تماشا حفظ کنند، دست بالا به خاطر یکی دو اثر تا حدودی جذاب و قابل پیگیری است و در قالب محصولات، رضایتمندی تماشاگران فراهم نمیشود. متاسفانه، این وضعیت دو پلتفرم مشهورتر شبکه نمایش خانگی ایران در این روزهاست و اغلب به جز یکی دو اثر پربیننده و بهصورت مقطعی، بیشتر سریالها و مجموعههای نمایشی، چنگی به دل نمیزند و مخاطبان رضایت که هیچ اگر هم اثری را دنبال میکنند، صرفا به دلیل کنجکاوی و از روی عادت تماشاست. گاهی اوضاع به قدری خراب است که حتی آن تبلیغات گسترده و تمهیدها و ترفندهای رکوردشکنیهای مدام هم جواب نمیدهد و درصد و نظرات کاربران خود سریالها در این پلتفرمها گویای همه چیز است.
اگر هیاهو و جذابیت زخمکاری و مجموعه شبهای مافیا را در فیلیمو قلم بگیریم که به هرحال صرفا به دلیل محبوبیت خود بازی مافیا و هوشمندی در بهرهبرداری از این علاقه، مدتهاست میخ خود را کوبیده و حالا حالاها میتوان از این خوان گسترده بهرهها برد -هرچند حتی میزان رضایتمندی این مجموعه هم اخیرا افت محسوسی با سریهای قبلی دارد- متاسفانه بیشتر سریالهای این پلتفرم، در شبهای پخش، شهروندان ناآگاه و بینوا را چنان با کیفیت بد و نازل خود هدف قرار میدهند که فقط محصولات نتفلکیس و احیانا معدودی از آثار نمایشی وطنی جذاب خارج از این دایره میتوانند به خونخواهی برخیزند! اینجا به عنوان نمونه، سراغ سه سریال میدان سرخ، قبلهعالم و مردم معمولی از فیلیمو رفتهایم تا ببینید، فارغ از بحثها و فرافکنیهایی چون ممیزی، چقدر کیفیت نازل خود آثار مخاطبان را دلسرد و ناامید کرده است.
از اولش بزنم یا از آخرش؟
این شبکه نمایش خانگی ایران، چیزهایی را باب کرده که احتمالا نظیر آن را در هیچ پلتفرم دیگری در هیچ جای جهان نمیتوان یافت. از همین بوسیدن زودتر از موعد چهارگوشه زمین توسط قبلهعالم و البته ساخت سریال بدون پایان، نظیر آنچه چند سال قبل درباره قهوه تلخ (سلف همین قبله عالم) تا ریاستارت کردن سریال مردم معمولی به کارگردانی رامبد جوان؛ یعنی حذف شش قسمت ابتدایی سریال باز هم به بهانه غیرقابل قبول «احترام به نظر مخاطبان». آدم واقعا شرمنده اخلاق ورزشی و منش پهلوانی این پلتفرمهای شریف میشود که اینقدر به مخاطبان احترام میگذارند. فقط شکلهای این احترام و ارزش قائل شدن فرق میکند؛ گاهی سریالهایی را ناتمام میگذارند و گاهی هم از اول سریالها میزنند و از نو شروع میکنند و انگار نه انگار اتفاقی افتادهاست. روایت است در دورهای از جشنواره کن، حلقههای دوم و سوم فیلم «درخت زندگی» ساخته ترنسمالیک، جابهجا شد و فیلم به شکل پس و پیش به نمایش درآمد و تماشاگران هم متوجه این اتفاق نشدند. حالا حکایت بیشتر سریالهای پلتفرمهای ماست که مخاطبان، آن را از هر جا ببینند، منفعت (در واقع ضرر) است! مردم معمولی به قدری بی قصه بود یا به عبارت دیگر داستانها و تیپهای بیبنیه و نچسبی داشت که میتوانست از هرجایی شروع و در هرجایی تمام شود و حذف هر کدام از آدمهای آن مجموعه، هیچ خللی در قصههای نداشتهاش ایجاد نمیکرد. نظارت، صرفا شامل مسائل و مباحث حساسیتبرانگیز مثل قبلهعالم نیست و گاهی هم نیاز است جلوی نگارش و ساخت مجموعههای خنثی و غیرضروری چون مردم معمولی را گرفت.
تشریف داشتید حالا!
آیا میتوان درباره قبلهعالم، عبارت پسر کو ندارد نشان از پدر را به کار برد و گفت آیا حامد محمدی، به عنوان فرزند منوچهر محمدی که به عنوان تهیهکننده، کارنامهای قابل اعتنا در تلویزیون و سینما دارد، اعتبار پدرش را با ساخت قبلهعالم خدشهدار کرده است؟ اما چه کنیم که دست خود پدر خوشنام و باسابقه هم در کار است و به سیاق بیشتر فیلمهای حامد محمدی، منوچهر محمدی پدری را در حق پسرش تمام کرده و تهیهکنندگی قبلهعالم را هم منوچهر محمدی برعهده داشت. ولی چه میشود که با تجارب درخشان منوچهر محمدی و پشتوانه خوب و قابل اعتنای حامد محمدی به ویژه به عنوان فیلمنامهنویس فیلمهایی چون طلا و مس و حوض نقاشی، کار پدر و پسر به قبلهعالم میرسد و چنین اثر بیجان و کم رمق و کم کیفیتی در کارنامه آنها به ثبت میرسد و حتی باوجود ساخت ۱۰قسمت، زودتر از موعد و در قسمت هفتم خودخواسته خداحافظی میکنند؟ بهانه این وداع زود هنگام که طبق بیانیه فیلیمو به احترام مخاطبان و به علت ممیزیهای فراوان و کاهش جدی زمان هر قسمت صورت گرفت، بود اما واقعا همه مشکل قبلهعالم در ممیزیها و ملاحظات بود؟ جواب، قطعا نه است و حتی میشد از همان قسمت اول به نظرات مبتنی بر نارضایتی مخاطبان در فیلیمو پی برد. قبله عالم، تنها یکی از نتایج فقدان استراتژی و برنامهریزی فرهنگی مناسب در پلتفرمهای ایرانی است که ظاهرا فقط برای چشم و همچشمی و برندهشدن به هر قیمتی با رقبا، با شتاب دست به تولید هر اثری میزنند و منحصرا در این مورد سه سریال آنچنان به بیرونی و اندرونی قبلهعالم و ناصرالدین شاه قاجار هجوم میبرند که انگار هیچ بخش دیگر تاریخ این سرزمین، قصهها و سوژههایی برای روایت و داستانپردازی ندارد.
چرخش ناگهانی قصه در قبلهعالم و بهرهبرداری از الگوی جابهجایی زمانی که قبلا در نمونههایی چون قهوه تلخ جواب مثبتی داده بود، از جایی به بعد تا حدی به کمک سریال قبلهعالم آمد و به ویژه نمکهای کاراکتر افشین چمنزار (سام درخشانی) تا حدی باعث خنده مخاطبان شد اما خانه قبلهعالم از پایبست ویران بود و موجبات سقوط شاه را در پلتفرم فیلمیو فراهم کرد. بودار بودن قصه و ایده و حضور ناصرالدین شاه در زمان فعلی، احتمالا پاشنهآشیل اصلی مجموعه برای اعمال ملاحظات و ممیزیها بود اما باز هم بحث نبود نظارت دقیق و تعامل اولیه با شوراهای تصویب فیلمنامه و صدور مجوز نمایش را پیش میکشد و نشان میدهد شبکه نمایش خانگی در رقابت با سینما و به ویژه در مقابله با تلویزیون رسمی، دچار نوعی لجبازی و سوءاستفاده از فضای رها و آسودهتر خود شده و فکر میکند با تاخت و تاز به هر شکل و به هر قیمتی در این فضا میتواند جلب مشتری کند اما تا زمانی که بدون فکر و برنامهریزی دقیق و استراتژی مناسب فرهنگی، تنها مباحث مالی و سودآوری در میان باشد و در رد کردن خطوط قرمز، هر طرح و سیناپس در ظاهر جذابی بلافاصله تصویب و در کوتاهترین زمان ممکن به تولید و پخش برسد، نتیجهای جز خودزنی و نارضایتی مخاطبان و بی اعتبارکردن پلتفرمها و شبکه نمایش خانگی ندارد.با این روند قصه و شخصیتپردازی، اگر قبلهعالم بهطور کامل پخش میشد و به قسمت پایانی واقعی خودش هم میرسید، بعید میدانیم رضایت ملت در فیلیمو را رقم میزد.
خشن کی بودید شما؟
خیلی بیراه و بی ربط است اگر میدان سرخ را به دلیل چهرههای مطرحش با مثلا تیم فوتبال پاریسن ژرمن و بازیکنانی چون مسی و ام باپه و نیمار مقایسه کنیم؟! منتها اقلا امباپه در بازی اخیر این تیم خودی نشان داد و احتمالا باید منتظر درخشش مثلث PSG در بازیهای بعدی باشیم اما بلاتشبیه کمی بعید است که حتی تا آخر فصل میدان سرخ هم یک گل یا حتی پاس گل از حمید فرخنژاد، علی مصفا، مهتاب کرامتی و بهرام افشاری دربیاید!
همه هیجان و اکشن نصفه نیمه این سریال، رنگ و بوی تصنع دارد و ترکیب بازیگران چهره و آن همه مافیابازی بی خط و ربط و بدون پشتوانه و چیدمان، راه به جایی که باید نبرده؛ یعنی پیگیری قصه توسط مخاطب و رضایتمندی او. مخاطبی که بهترین نمونههای این چنینی با مایههای جاسوسی و تعقیب و گریزی را در فیلمها و سریالهای خارجی دیدها، نه تنها با دیدن رضا یزدانی در نقش سردسته گنگسترها حتی برای لحظهای نمیترسد و دلهره در او ایجاد نمیشود، بلکه چنین تیپ و حتی به ظاهر قهرمانان قصه را هم به هیچ میانگارد و سرنوشت و کشته شدن آنها ذرهای در آنها ایجاد همدلی نمیکند. ایرادهای فیلمنامه با ترکیب ناسازگار ابراهیم ابراهیمیان (کارگردان) و جواد نوروزبیگی (تهیهکننده) هم در ناکامی سریال، مزید علت هستند. به هرحال به ویژه در بحث کارگردانی، نیاز به شناخت و تسلط در این فضای اکشن و مهیج هم است اما نگاهی به کارنامه سینمایی ابراهیمیان که پیشتر در فضایی آرام و عمیقتر کار کرده و فیلمهای قابل تاملی چون عادت نمیکنیم و ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه را ساخته، نشان میدهد او شاید گزینه مناسبی برای کار در میدان سرخ نیست.
مشکلات روایتی و ساختاری میدان سرخ به قدری است که همه آن مسائل مافیایی و جاسوسی و تروریستی پشت پرده ماجرا و سرقت پولها و جواهرات، مضحک و لقمهای بزرگتر از دهان سریال به نظر میرسد اما اگر متن و اجرای دقیقی وجود داشت، پیچیدهترین و بعیدترین موارد هم ملموس و قابل باور جلوه میکند.در شرایط نبود قصه درست و درمان و فقدان بازیهای جذاب از بازیگرانی شایسته که پیشتر در کارهای مختلفی درخشیدهاند، آن ممیزی ناشیانه موهای مهتاب کرامتی، مسخرهتر هم به نظر میرسد و حتی باعث میشود کیفیت نازل سریال در هیاهوی این اقدامات فراموش شود. درحالیکه اگر پیشتر نظارت دقیقی در مرحله ساخت وجود داشت یا این تعامل و توافق صورت میگرفت که بازیگر با همین پوشش جلوی دوربین برود، چنین حاشیه بدی هم اتفاق نمیافتاد.
رضایت ۷۵ درصدی مخاطبان میدان سرخ در فیلیمو، به خوبی نشان دهنده وضعیت متزلزل سریال در مواجهه با تماشاگران است.
گروه فرهنگی / روزنامه جام جم