شاید برای بسیاری از شما این سؤال مطرح شده باشد که چرا شعرهای شاعری مانند خیام نیشابوری تا این حد در سطح جهان مطرح شدهاست؟ چرا یک انگلیسی مرفه مانند فیتز جرالد با خواندن رباعیهای شاعری که قرنها پیش در نیشابور میزیسته و در زمانه خود و حتی سالها بعد بهعنوان ریاضیدان و منجم مشهور بودهاست، نه شاعر؛ چنان منقلب شده که همه زندگی خود را بر سر ترجمه و انتشار رباعیهای خیام گذاشته است؟
این سؤال البته جواب روشنی هم دارد که شاید تأمل در آن به درد امروز ما هم بخورد. خیام همه هنر شاعری خود را در چندصد رباعی گذاشته و با همین تعداد اندک، مرزهای جهان ادبیات را درنوردیده است. البته رباعیهای او از نظر شیوه بیان و صنایع ادبی هم غنی است، اما مهمتر از آن، حرفهایی است که خیام در رباعیهایش زدهاست. حرفهای خیام آنچنان بزرگ، مؤثر و فرامرزی و جهانی بوده که انسانهایی در قرنها بعد را هم به خود جذب کردهاست.
اگر اسطوره، داستان، فلسفه، عشق و عرفان را جلوههای مختلفی از بروز احساسات و تفکرات انسانی بدانیم، سهم شاعران بزرگ ادبیات ما از هرکدام از این جلوهها، مشخص است و فلسفه سهمی است که خیام از آن میان برده و شعرهای فلسفی او (چنان که فلسفه ذاتا چنین است) حرفهای ازلی ابدی انسانهای همه دورههای تاریخی را بیان کرده.
پرسش درباره ماهیت وجودی انسان، اینکه از کجا آمده است و به کجا خواهد رفت و میزان کنشگری سوژه انسانی در زندگی این جهانی، ذهن بسیاری از متفکران را در همه دورههای تاریخی به خود جذب کرده و خیام هم در همین حوزه به بیان پرسشهایی سخت، جدی و اندیشهسوز پرداخته است.
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که در گردن او میبینی
دستی است که در گردن یاری بوده است
همین و تمام. در چهار بیت حرفی زدهاست که همیشه انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد. صنایع لفظی هم که البته دارد، جناس دست و دسته هم که بهخوبی در بیت نشسته است. تخیل هم که در شعر جریان دارد، تشخص دادن به یک شیء یعنی کوزه و تبدیل کردن آن از یک جسم بیجان به یک انسان جاندار (عاشق زار) نشانه ذهن هنرمند شاعر است، اما از همه این چیزها مهمتر، حرفی است که شاعر زدهاست. مسأله اصلی همین است، حرفی برای زدن داشته باشی که از دل احساس و تفکر برآمده باشد. مشکل اصلی ادبیات امروز ما هم همین است شاید حرفی نداریم که برای مخاطب جهانی تازه باشد یا هنرمندانی نداریم که حرفی بزرگ، ازلی و ابدی و ماندگار داشته باشند که از دل احساس و تفکر خودشان برآمده باشد.
آرش شفاعی - دبیر گروه فرهنگو هنر / روزنامه جام جم