به گزارش
جام جم آنلاین، آنچه میخوانید مروری است بر یکی از کتابهای او به نام «سینمای اشیا: جهانیسازی و شیء پسا انسان» که در آن نویسنده، شکلگیری مجدد و تدریجی مرزهایی را که بین مردم و اشیا وجود دارد، ترسیم میکند. او در این اثر به کارکردهای سینمای امروز در این جهت و تبدیل کردن مردم به مصرفکنندگانی که اشیا را بیوقفه میخورند، پرداختهاست و نشان میدهد شیءگرایی جنسی و نژادی مردمانی را که «دیگری» تصویر میشوند، به اشیایی برای لذتجویی و کار، تقلیل میدهد. نویسنده این مقاله، مایلی جیمز نویسنده مجله آلفاویل است که به صورت تخصصی به موضوعات مرتبط با رسانه و فیلم میپردازد.
ازرا میگوید جهانی شدن به فضایی ایدهآل تبدیل شده که در آن ادغام فناوری و اقتصاد باعث شدهاست ابزار که زمانی برای تکمیل کردن تواناییهای بشری استفاده میشد، باعث ایجاد تضادی درونی شود که به ایجاد مفهوم پساانسان و فراوری از مرزبندی تعیین کننده در جداسازی مجاز از واقعیت، منجر شدهاست. سینما عاملی مهم در این میان است که سوژه سازی انسان از طریق مصرف بیش از حد اشیا را عینیسازی میکند. اشیا که زمانی به عنوان ابزاری برای تکمیل افراد طراحی شدهبودند، امروزه به طور جدی به یک احساس متناقض از کمبود منجر شدهاند؛ چراکه وجود انسان را تابع نقش اشیا قرار میدهد.
او بین سینمای فرانسه و آمریکا دوگانگی برقرار میکند؛ اولی نماینده یک امپریالیسم قدیمی است که در آن سوژه عجیب و غریب و عینیتیافته است، در حالی که در هالیوود شکلی جدید از امپریالیسم ظهور کردهاست که به موجب آن مصرف فرهنگی مردم، اشیاءو نیروی کار درون یک امپراتوری وجود دارد، در حالی که تمام مشکلات امپراتوریهای قبلی را به ارث میبرد. در نتیجه، ازرا میگوید سینما بهترین موقعیت را دارد تا انسانیت زدایی از مردم را از طریق سرمایهداری پیشرفته بیان کند.
این نویسنده از طریق تحلیل فیلمهایی، چون سکس و شهر ۲ (۲۰۱۰)، ساقدوشها (۲۰۱۱) و کمک (۲۰۱۱) نقش هالیوود در دوران معاصر را در این موارد تحلیل میکند و معتقد است این آثار از طریق بتسازی اشیا، سرمایهداری مصرفکننده را حول مکملهای مصنوعی شکل میدهد.
کالاهای مد روز، باعث حیرتی پایان ناپذیر برای انتخاب مصرفکننده و تولید بیش از حد کالاهای مصرفی را باعث میشود و همزمان روند بیپایان گردش کالاهای جدیدتر را حفظ میکند، به این صورت که مصرف کالا، میل مستمر به احساس کامل بودن و کامل شدن را تقویت کرده و به مردم این حس را القا میکند که خود را از طریق مصرف، تکمیل کنید و اگر این احساس را نداشتید، کامل شدن را در هدف بعدی بیابید. او ناپایداری سرمایهداری مصرفی را نشان میدهد، اما از طریق تحلیل متنی دقیق، توجه را به یک سیستم جهانی جلب میکند که نه تنها مصرف و اتلاف اشیاء، بلکه افراد را نیز مصرف و تلف میکند.
شکستن مرز انسان و شیء
اشیای عجیب و غریب، اصطلاح دیگری است که او برای تغییر مرز بین افراد و اشیا به کار میبرد. او نقشی را که سینما در گسترش گفتمان عجیب و غریب از دو دوره متمایز سینمایی ایفا میکند، بررسی میکند. این فصل از دهه ۱۹۳۰ آغاز میشود و اوج تبلیغات استعماری فرانسه را نشان میدهد و اوایل دهه ۱۹۶۰ به اوج خود میرسد؛ جایی که جنگ الجزایر پایان استعمار فرانسه را مشخص میکند. تحلیل او بر ژوزفین بیکر، هنرپیشه آفریقایی/ آمریکایی/ فرانسوی متمرکز است که بدنش ترسیم مجدد مرز بین شخص و شیء را روشن میکند. بدن بیکر به عنوان ابزاری برای مقاومت در برابر امپریالیسم آمریکا به عنوان یک «بدن بدوی» عجیب و غریب مفهومسازی میشود و جالب آنجاست که همین هنرپیشه و بدنش به کالا تبدیل شده و او به یک ستاره جهانی تبدیل میشود. تصویر واقعی او به عنوان یک عامل نمایشی، موقعیت فرانسه در مرکز یک امپراتوری استعماری را تأیید میکند.
در این میان، تحلیل اشیای جزئی، Part-Objects نیز حول محور سانسور، غیبت و تأثیر افرادی که در زمان جنگ ناپدید میشوند مورد توجه است. ازرا به طور شفاف بیان میکند چگونه فرآیند انتزاع ارزش مبادلهای ایجاد میکند و وقتی برای مردم به کار میرود، تفاوت را رد میکند. برای ازرا، «انتزاع چیزی است که به افراد اجازه میدهد به اشیای جزئی تقلیل یابند». انتزاع، اشیای جزئی را ایجاد میکند، اصطلاحی که در کار روانکاوانه ملانی کلاین ابداع شدهاست، که تصورش از ادراک محدود، کل را به جزئی تقلیل میدهد. ازرا معتقد است وقتی افراد قابل تعویض میشوند، منطق جایگزینی اجرا میشود و محیطی از همسانی را تقویت میکند. در دورههای ناآرامی، هویتهای ملی با نشان دادن توهم یگانگی، تفاوت را رد میکنند، در حالی که آتش نفرت نژادی را شعلهور میکنند.
تحلیلی بر آواتار
تحلیل «شیء پسا انسان»، با محو شدن مرزهای بین انسانها و فناوریهای آنها، آیندهای بیگانه را در برابر چشم قرار میدهد. او برای تحلیل این موضوع، نمونههای متعددی از آواتار جیمز کامرون (۲۰۰۹) را ارائه میکند که در آن تعامل نارحت کننده بین بیننده و ساکنان محلی این سیاره خیالی، نشان داده میشود. پاندورا که دارای ویژگیهای انسانی بودهاند، در نهایت به دلیل ارزش تجاری خود عینیت یافتهاند. عنوان فیلم، آواتار، به بیننده هشدار میدهد یک هویت مجازی جایگزین ایجاد کند، هویتی که در واقعیت طراحی شده، اما در فضای مجازی اجرا میشود و وضوح تفاوتهای اساسی موجود بین فضاها را بیشتر مخدوش میکند. شبیهسازی پاندورا، ابزارهایی را در اختیار ازرا قرار میدهد تا رابطه بین افراد را به عنوان آواتارهای مجازی و سایر اشکال زندگی بررسی کنید. برای ازرا، بسط مجازی، وسیلهای برای کاوش در مکمل مصنوعی بشریت فراهم میکند که از طریق ارتباط با فناوری ایجاد میشود. چیزی که ازرا به طور درخشان به خواننده کمک میکند تا بفهمد، این است که چگونه جهانهای تصویر شده سینمایی، فضای مناسبی را برای درگیر شدن با دیدگاه رابطه متقابل بین فناوری و مردم و شکلگیری موضوع پسا انسان فراهم میکنند.
سینما در خدمت میل مردانه
الیزابت ازرا به نقش «اشیای میل» در توجیه نقش میل مردانه در خلق زنان روی پرده و عینیت بخشیدن به آنها توجه میکند و میگوید چگونه مسیر جهشی خلق یک زن روی پرده، تا شکلدهی ساختار کامل زنانگی به طرز نگرانکنندهای کوتاه است. در صنعتی تحت سلطه مردان، ساختارشکنی، بازسازی و خلق زنان آنها را به ابزارهایی تقلیل میدهد که به طور خاص برای تکمیل فانتزی مردانه طراحی شدهاند. او سینمای اولیه فرانسه تا هالیوود معاصر را بررسی میکند و نتیجه میگیرد بازنمایی زنان در سینما با عینیت بخشیدن به زن به عنوان وسیلهای برای فانتزیهای مردانه انجام میگیرد. این امر، پی در پی صورت میگیرد و سینما به فضایی تبدیل میشود که تلاش میکند گذرا بودن میل را از طریق اشیایی که برای برآوردن نیازهای مخاطبان ارائه میکنند، به تصویر بکشد. او با تحلیل متنی دو فیلم هالیوود، S ۱ m ۰ ne (اندرو نیکول، ۲۰۰۲)، و او (اسپایک جونز، ۲۰۱۴) به این مفهومسازیها میپردازد در S ۱ m ۰ ne یک شبیهساز مجازی که در کد باینری فرموله شده و توسط یک مرد کنترل میشود، جایگزینی بیصدا و دیجیتالی است که به طور منفعلانه تابع جاه طلبیهای یک کارگردان شدهاست، اما در «او» شخصیت مرد، عاشق صدای زنانه یک سیستمعامل صدا مجازی میشود که نشان دهنده فقدان انسانیت موجود در دوران پس از انسان است که از دل جهانیسازی بیرون آمدهاست.
آرش شفاعی - دبیر فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم