«آمبرولا؛ خواهر گلهای جهان» سومین دفتر شعر برهمند است بعد از دو مجموعه «به دنیا اعتماد کردهام» و «رشته کوه عزیز» که در دو جشنواره شعر الوند و شعر شاملو نامزد دریافت جایزه شده است.
اینکه شعرهای برهمند نامزد دریافت جایزه شدهاند و اینکه او بعد از مدتها مجموعه تازهاش را منتشر کرده، یک سوی ماجراست ولی اینکه در جای جای شعرش میتوان تصویرسازیهای ملموس از طبیعت را تجسم کرد و اینکه زنانگی را میتوان در پس همه اشعارش درک کرد، سوی دیگر ماجراست؛ سوی دیگری که دربارهاش باید از خود برهمند شنید.
بعید است شعرهای او را بخوانید و درباره خودش کنجکاو نشوید؛ درباره شاعری که جهان را شاعرانه میبیند اما نگاه شاعری که به دنیا اعتماد کرده و نگرانی و اندوهش آمیخته با امید و شادمانی است. نرگس برهمند اهل خراسان است، در رشته ادبیات فارسی تحصیل کرده و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار میکند و اگر این همه برای شناختن او کافی نیست، این گفتوگو را بخوانید:
آمبرولا اسم یک گل است؟
بله. احتمالا اسم علمی گل شفلر. در یک برنامه مستند دیده بودم که راوی داشت توضیح میداد آمبرولا ممکن است خواهر همه گلهای جهان باشد. در واقع منظورش این بود که یکی از اولین گلهای جهان بوده است. این در ناخودآگاه من ثبت شد و در نتیجه من به تناسب شعرم از آن استفاده کردم. در واقع اسم کتابم را از یک حقیقت علمی برداشت کردهام.
چرا طبیعت این قدر در شعرهای شما اهمیت دارد؟
چون من واقعیات زندگی را تصویر میکنم. اشعار من حاصل تجربههای زیستی من هستند. هر کسی در زندگی تجربیاتی دارد؛ بخصوص با طبیعت اما بازخورد آدمها از این تجربهها متفاوت است. یکی ممکن است با دیدن طبیعت احسنتی بگوید و از زیبایی آن لذتی ببرد، قلیان روحی برایش ایجاد شود و با همین واکنش احساساتش را بروز دهد و تمام شود اما دیگری ممکن است با تمام وجودش تجربههای طبیعی و رویدادها را درک و احساس کند، این احساس به ناخودآگاهش راه پیدا کند و تبدیل به یک شعر، یک داستان، یک قطعه موسیقی یا هر اثر هنری دیگری شود. من از این جمله افراد هستم و همین دلیل ملموس بودن طبیعت در شعرهای من است.
شاید یک شاعر از طبیعیت وام بگیرد، اسم رودها و گلها و کوهها را در شعر بگنجاند اما طبیعت را زندگی نکرده باشد؛ در این صورت تصاویری که از طبیعت تشریح میکند، ملموس نخواهد بود.
شما واقعا در طبیعت زندگی کردهاید؟
بله. من واقعا با طبیعت زندگی میکنم، از آن استفاده میکنم و حظ میبرم. زشتیهای طبیعت یا به عبارت درستتر اتفاقاتی که ما در طبیعت رقم زدهایم را با همه وجودم حس میکنم، همین طور زیبایی طبیعت را. هر آنچه از طبیعت در شعر من میخوانید، تردید نداشته باشید که یک نمود واقعی یا عاطفی دارد؛ یا اتفاق افتاده یا یک تصویر شاعرانه است که در شعر به آن میگویند خیال. وقتی میگویم: در خوابهای مشترک تو را آتش صدا میزنم/ مرا آفتاب میخوانی» یا «خوردن قهوه با شیر و شکر/ ماجرای عاشقی من نیست در کوهستان/ماجرای عشق من رنگ دارد و صدا » همه اینها برای من نمود ذهنی دارد، چیزی در پس آن هست که اول تجربه شده و بعد به شعر درآمده است. من برای سرودن شعر به تجربههایی نیاز دارم که مثل تکههای یک پازل کنار هم بنشینند و بعد تبدیل به شعر بشوند. اگر تجربههای محیطی و عاطفی اتفاق نیفتد، یک هنرمند نمیتواند دست به خلق و آفرینش بزند. تکهها جمع میشوند، کنار هم قرار میگیرند و شعر اتفاق می افتد.
برای همین بین این مجموعه شعر با شعر قبلی 10 سال فاصله هست؟
بله. «آمبرولا خواهر گلهای جهان» بعد از مجموعه غزل و مجموعه شعر اولم که سپید بود، منتشر شده و واقعا عجلهای برای انتشار آن نداشتم. اصلا دنبال این نبودم که تعداد کتابهایم زیاد شود. وقتی احساس کردم تعداد شعرهایم به اندازه یک مجموعه رسیده، دست به انتخاب زدم و از میان کارهایم به اندازه یک مجموعه شعر جدا و منتشر کردم.
خواندن شعر دیگر شاعران، چقدر شما را به شعر گفتن مشتاق میکند؟
بسیار زیاد. البته من تاثیرپذیری از شاعران دیگر را نمیپسندم؛ چون شیوه و روش شعر گفتن من حاصل تجربههای زیستی خودم است، همین طور زبان شعرهایم ولی همانطور که گفتید خواندن شعر، مرا مشتاق به سرودن میکند. این را نمیتوانم انکار کنم که مثلا وقتی سعدی میخوانم، مشتاق میشوم به نوشتن. زیبایی تصاویری که سعدی با کلامش خلق میکند یا وقتی از شاعران معاصر، قطعهای میخوانم و میتوانم با آن همذاتپنداری کنم، احساس شاعرانهای در من بوجود میآورد که به شعر گفتن منتهی میشود.
نه فقط شعر بلکه داستان و رمان هم برای سرودن به من تلنگر میزنند. شاید بیشتر از شعر، داستان و رمان میخوانم و بسیار به آن علاقمند هستم و به نظرم خواندن، لایههای خاموش ذهن هنرمند را بیدار میکند و اسباب نوشتن را فراهم میآورد. من در کارگاههای ادبی همیشه به نوجوانان تاکید کردهام برای کسانی که دستی بر قلم دارند، خواندن یک تکلیف است اما به جز خواندن، تجربههای دیگر هنری هم میتوانند الهامبخش باشند. به نظرم تماشای فیلم، رفتن به یک نمایشگاه خوب، شنیدن موسیقی و هر نوع مواجهه با آثار هنری، میتوانند به تجربههای ادبی بدل شوند. حتی بودن در طبیعت یک تجربه ادبی محسوب میشود و روی نوشتن تاثیر میگذارد. حتی مراوده یا معاشرت هم میتواند یک تجربه محسوب شود؛ مثل دیدار با یک دوست.
به نظرم مطالعه رمان باعث شده هر قطعه از اشعار شما یک روایت باشد؛ روایتی که شروع و میانه و پایان دارد. این شیوه سرودن، آگاهانه و بر اساس سعی شماست؟
فکر نمیکنم همه شعرهای من این ویژگی را داشته باشد. اگر شما به عنوان مخاطب، این نظم را یافتهاید احتمالا کاملا ناخودآگاه اتفاق افتاده است. چیدمانی برای ارائه روایت نداشتهام. شاید هم بعد از سرودن شعر و در مرحله ویرایش آن، نظمی به شعر دادهام اما کاملا ناخوادآگاه بوده است.
چه اصراری دارید به منتشر کردن شعرهایتان؟ چه فایدهای برای شما دارد؟
وقتی کتابی چاپ میشود، یعنی دسترنج سالها کار و زحمت به ثبت رسیده و خیال شاعر از شعرهایش راحت میشود. هر کسی نیاز به مخاطب دارد و هر هنرمندی دوست دارد محصولش را ارائه بدهد. خوانده شدن اشعار میتواند به شاعر کمک کند که ارتباطش را با مخاطب بسنجد. البته همین نکته میتواند زمینه را برای سختگیری فراهم کند. وقتی کتاب شعر به دست مخاطب میرسد، باید تمام و کمال باشد چون شاعر به کتابش ضمیمه نمیشود که ابهامات مخاطب را پاسخ بدهد.
وقتی تیراژ کتابهای شعر این قدر کم است، بهتر نیست در فضای مجازی به مخاطبان ارائه شود؟
کتاب، ارتباط قویتری میتواند ایجاد کند و میتوان نسخه الکترونیک آن را هم منتشر کرد، مثل آمبرولا که نسخه الکترونیک آن هم در دسترس قرار دارد. کتاب نوستالژی دارد و در دست گرفتن و ورق زدنش لذتبخش است. کتاب برای شاعر، حس همان دفتر شعر یا دیوان را دارد که همه شاعران داشتهاند. فضای مجازی امکان خوبی برای انتشار اشعار است اما این احتمال وجود دارد که برخی شعرها برداشته شوند و نام شاعرشان فراموش شود یا ممکن است دنیای مشابهی از جهان یک شاعر ساخته شود. با همه اینها به نظرم میشود از این فضا استفاده بهینه کرد. کتابهای صوتی، پادکستها و هر امکان دیگری در فضای مجازی میتواند بسیار جذاب باشد اما معایبی هم دارد و ممکن است اتفاقاتی برای سرودههای یک شاعر بیفتد.
وقتی قرار باشد شعر به صورت کتاب منتشر شود، شما شاعر بهتری میشوید و سعی میکنید شعر پختهتر و جا افتادهتری ارائه کنید؟
در این مجموعه که 82 شعر از من منتشر شده، دست به انتخاب زدهام. بدون تردید من در این 10 سال بیشتر از 82 شعر سرودهام. هر شاعری که بخواهد مجموعه شعر منتشر کند، دست به انتخاب میزند و شعرهای پختهتر و جا افتادهتری ارائه میکند.
مردم کتاب شعر میخرند؟ اهل شعر خواندن هستند؟
ناشران کتابها را با تیراژهای پایین منتشر میکنند. باعث تاسف است اما دلیلش بیتوجهی مردم به مجموعههای شعر است. کتابهای الکترونیکی هم فروش قابل اعتنایی ندارند مگر کتابهایی که تبلیغات زیادی داشته باشند، شاعر یا نویسنده بسیار مطرح و محبوب باشند یا اینکه واقعا کسانی اهل کتاب باشند که آنها را بخرند. با این حال هنوز آدمهای کتابخوان داریم و با وجود همه دشواریها اگر کسی اهل کتاب خواندن باشد هر طور شده کتاب مورد نظر را تهیه میکند؛ چه کاغذی چه به صورت الکترونیکی.
به تبلیغات اشاره کردید. آیا جایزههای ادبی میتوانند به نوعی تبلیغ محسوب شوند و به فروش کتاب کمک کنند؟
کتاب آمبرولا خواهر گل های جهان، هم نامزد جایزه شعر الوند شد و هم نامزد جایزه شعر شاملو. جایزههای ادبی میتوانند در تبلیغ کتاب موثر باشند چون مخاطب را تحریک میکنند که بدانند کتاب چه ویژگی شاخصی داشته که نامزد جایزه شده یا جایزهای را کسب کرده است. جایزههای ادبی زمینه توجه رسانهها به کتابها را فراهم میکنند و این به نوعی زمینهساز تبلیغات است اما تبلیغات در جهان امروز مقولهای بسیار پیچیده است به ترتیبی که یک کتابفروش شهرستانی، کتاب شاعر شهر خودش را تبلیغ نمیکند ولی کتاب شاعر مطرح تهرانی را در صفحات مجازی و در کتابفروشیاش تبلیغ میکند.
البته این نکته را یک بار دیگر باید بگویم که جایزههای ادبی ملاک قطعی و قاطعی برای بهترین بودن یک کتاب نیستند چون همه کتابهای شعر منتشر شده در طول یک سال، در جایزههای ادبی شرکت نمیکنند. برخی شاعران اصلا اعتقادی به جایزههای ادبی ندارند و چه بسا شعر آنها بسیار بهتر از اشعاری باشد که در یک جایزه ادبی برگزیده میشوند. اگر ما جوایزی داشته باشیم که مورد قبول اکثریت نویسندگان، شاعران و هنرمندان باشد و جمع کثیری از هنرمندان در شاخههای مختلف از شعر و داستان، موسیقی و فیلم و ... در آن شرکت کنند، اعتبار جوایز و برگزیدگان بیشتر میشود و در نتیجه تبلیغات منصفانهتری خواهیم داشت. به عنوان نمونه مجموعه شعر آمبرولا را برخی از جوایز ادبی امسال شرکت ندادم؛ اصلا متوجه نشدم که زمان شرکت در این مسابقات فرا رسیده است. شاید اگر شرکت میدادم باز هم نامزد میشد، شاید هم نه.
خواندن شعر چه کمکی میتواند بکند و کجای زندگی ما میتواند باشد؟
شعر، یک مقوله بسیار شخصی است. من با نوجوانان در ارتباط هستم و چند وقت پیش جلسهای داشتم با دخترهای دبیرستانی شاعر. گفتم درس و زندگی سر جای خودش و شعر هم یک گوشه از زندگی شما. تاثیری که شعر در زندگی شخصی و روحیه من داشته، با دیگران متفاوت است. شعر روی هر کدام از ما تاثیر منحصر به فردی میتواند داشته باشد و زندگی هر کدام ما را به گونهای تحت تاثیر قرار بدهد؛ بستگی به این دارد که هر کدام ما چه شعری بخواند، طرفدار کدام شاعر باشد، چه شعری بنویسد و برای چه بنویسد.
برای من نوشتن در آن ابتدا احساسی بود که در نتیجه ارتباط با طبیعت و احساسم به واژهها بوجود آمد ولی رهایش نکردم، مدام آن را پرورش دادهام. شعر به هر کسی تلنگری میزند، درست مثل دانهای که روی زمین میافتد. ممکن است دانه فرصت رشد پیدا کند یا به کل فراموش شود. اما اگر زمینه رشد دانه فراهم شود و بعدها گیاهان دیگری به آن پیوند زده شوند، شاهد رشد و بالندگی آن خواهیم بود. در شعر، خود شاعر باغبان است و مسئول دانه اش.
شعر من، واژهای که به کار میبرم، حسی که به جهان، طبیعت و دگرگونی دارم، نشات گرفته از اولین تلنگرها و اولین تجربههای حسی است. شاید یکی در مسیر زندگی این ارتباط را قطع کند، دیگری مثل من آنقدر آن را پرورش بدهد که گاهی از طبیعت خجالت بکشد. شاید باورتان نشود اما من گاهی خودم را کسی میدانم که اضافه شدهام به طبیعت و آن را اشغال کردهام. وقتی خودم آشفته هستم یا حتی خانهام آشفته و به هم ریخته است، از طبیعت شرم دارم. احساس میکنم به خاطر طبیعت و به خاطر زندگی باید خودم را منظم نگاه دارم، خودم را رشد بدهم. برای کسی که چنین نگاهی پیدا کرده، آلوده کردن طبیعت و آسیب زدن به آن زجرآور است. این یکی از تاثیراتی است که شعر در زندگی ایجاد میکند.
حسی که به انسانها و جهان داریم، واکنشی که به اتفاقات جهان نشان میدهیم، نگاهمان به جنگ، به فقر، به استبداد و ... در انسانِ اهل شعر با انسانهای دور از شعر متفاوت است. من اگر حتی دیگر شعر نگویم، احساس و نگاهم با یک انسان بیگانه با شعر فرق دارد. لذت شادی و اندوه را یک هنرمند یا فرد آشنا به شعر خیلی بیشتر احساس میکند تا دیگران. در شعری سرودهام: نه افسردگیهایم کامل میشود و نه شادیهایم؛ دور و برم را گرفته اند این فرزندان معلول.
واقعیت همین است؛ ما در هیچ موردی به تکامل نمیرسیم و مدام شعر میگوییم برای تکمیل رنج و تکمیل شادکامی و خوشبختی. دلیل ماندگاری یک شاعر همین است که مدام میتواند چیزی بنویسد و من این «چیز» را تلاشی برای رسیدن به رنج تکاملیافته و اندوه کامل و شادی کامل میدانم؛ جایی که آرامش کامل به همراه دارد.
زمانی مردم خیلی با شعر عجین بودند و بخشی از حرفهای روزمره مردم شعر بود. گویی هر چه رابطه ما با شعر کمرنگتر شده، ارتباط ما با احساساتمان کمتر شده است. فکر نمیکنید باید رابطهمان را با شعر بهتر کنیم؟
فرق کردهایم. ما دیگر آدمهای دیروز نیستیم. حتی زبان اشعارمان تغییر کرده است مثلا بعضی از شعرهای سپید امروز زبان سادهای دارد، روایت زندگی است. فقط ارتباط با شعر نیست که موجب ارتباط با احساسات می شود. غیر از شعر هم داده هایی وجود دارد که نشان دهنده ی احساسات مردم این دوره است. اکثر مردم دارند زندگی عادی را پیش میبرند و اگر کسی، جایی، لذتی را کشف کند، آن را مثلا در فضای مجازی با ما به اشتراک میگذارد. به نظرم این غنیمت است. یکی از مزایای فضای مجازی این است که مردم میتوانند به راحتی احساسات خود را به نمایش بگذارند؛ با زبان عکس، موسیقی و تصویر.
آدمهای عادی لحظههای معمولی زندگی خود را به اشتراک میگذارند و گاهی میبینم چیزهایی را کشف کرده و دارد تغییراتی ایجاد میکند؛ این تبادل و اشتراک گذاری در گذشته از طریق زبان و ادبیات صورت میگرفت اما حالا ابزارهای بیشتری برای ارائه داریم؛ زبان تصویر، صدا و موسیقی بعلاوه زبان شعر و ادبیات که خب مسلما زبان برتر و فاخراست.
شاعر به درون خودش و داشتههای خود توجه میکند. هر انسانی که چنین کند، میتواند بروندادی داشته باشد؛ ممکن است یکی هنرش خیاطی باشد و یک لباس زیبا خلق کند یکی آشپز باشد و نتیجه اش یک غذای خوشمزه بشود یا یک شاعر که یک شعر زیبا می نویسد. آنچه اهمیت دارد، شعر نیست و این که بگوییم چرا مردم به شعر توجه نمی کنند. کسانی که اهل شعر و شاعری باشند، هرطوری که باشد خودشان را به شعر می رسانند به نظر من در ابعاد وسیع جامعه، اصل، توجه به درون است؛ اینکه داشتهها و دریافتهایمان را رها نکنیم، هر آنچه که دیده و خوانده و دریافت کردهایم را باید به شکلی که بلد هستیم و میتوانیم ارائه دهیم و آفرینشی را رقم بزنیم. طرحی نو دراندازیم و سعی کنیم که جهان را بسازیم. دنیا را جای بهتری برای زندگی بخواهیم. این دنیا برای ماست.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
ابراهیم قاسمپور در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛
ضرورت اصلاح سهمیههای کنکور در گفتوگوی «جامجم»با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت