فرض کنید شما یک فیلمساز هستید و داستانی واقعی از زندگی فردی به دستتان برسد که در ترور نخستوزیر دست داشته و برای ترور شاه برنامهریزی کرده است. ۱۵ سال تحت تعقیب بوده و مقامات امنیتی از کوچههای شهر تا کشورهای همسایه به دنبال او بودهاند و او هربار به شکلی از دست ماموران گریخته و بارها با تغییر نام و چهره موفق شده از چنگ نیروهایی که او را تحت نظر داشتهاند بگریزد و حتی هنگامی که شناسایی میشود، با تیزهوشی نگذارد قصد ماموران برای تخلیه اطلاعاتی او به سرانجام برسد. در این صورت بهسرعت و شتاب، این داستان را برای تبدیل به یک فیلم اکشن و پلیسی جذاب انتخاب نمیکردید؟
باید به همه این توضیحات اضافه کنیم که این داستان، واقعی است و ما چیزی به آن اضافه نکردیم. این ماجرای زندگی سیدعلی اندرزگو، از مبارزان دوران انقلاب و از اعضای اصلی شاخه نظامی هیاتهای موتلفه اسلامی است که با وجود صدور حکم غیابی اعدام بهدلیل دستداشتن در ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر سالها بهصورت مخفیانه زندگی میکرد و سال۵۷ در آستانه انقلاب، به شهادت رسید.
باورتان میشود که سینمای ایران از این زندگی پرکشش و سرشار از لحظات میخکوبکننده تنها یک فیلم در سال ۱۳۶۵ به نام «تیرباران» به کارگردانی علیاصغرشادروان ساخته است؟! البته این فیلم، اثر بالنسبه خوبی است و بهخصوص بازی مجید مجیدی در نقش اول و موسیقی زندهیاد مرتضی حنانه آن را جذاب کرده، اما نمیتوان قبول کرد که سینمای ایران بعد از ۳۶سال دیگر سراغ چنین داستان جذابی نرود. البته فکر نکنید سینمای ایران و دستاندرکاران آن تنها از زندگی جذاب اندرزگو غافل بودهاند. اصولا شاهد نوعی تنبلی و کرختی در پرداختن به ماجراهای داستانی انقلاب اسلامی در این سینما هستیم که البته قابلقبول نیست و به شکل عجیبی غیرطبیعی به نظر میرسد. چطور میشود در کشوری، رویدادی به اهمیت تغییر یک نظام سیاسی با ریشههای ۲۵ قرنی صورت بگیرد و مردم در یکی از مهمترین انقلابهای قرنبیستم، ژاندارم منطقه خلیجفارس یعنی قطب انرژی جهان را از کشورش بیرون بیندازند، ولی سینمای این کشور نسبت به این رویداد عظیم بیاعتنا باشد؟
شاید گفته شود مشکل در این است که داستانهای خوب و متنهای مناسب کم است و به همین دلیل فیلمسازان ما نمیتوانند فیلمهای خوب بسازند. واقعیت این است که چند سالی است جایزهای ادبی بهنام شهید اندرزگو راهاندازی شده است و در این جایزه ادبی داستانها و رمانهایی با موضوع مبارزات مردم در پیش از انقلاب بررسی و داوری و در هر دوره چندین کتاب و رمان خوب و ماندگار به جامعه هنری معرفی میشوند. داستانهایی که اغلب قابلیت تبدیل به فیلم و سریال دارند. سؤال اینجاست که آیا هیچکدام از سینماگران ایران که کوهی عظیم از ادعای روشنفکری و کتابخوانی را بر پشت خود حمل میکنند، یکبار به خودشان زحمت دادهاند تا یکی از این رمانها را به دست بگیرند و توانایی و ظرفیت این داستانها را در تبدیل به فیلم و سریال بسنجند؟ از همین رمان «تشریف» نوشته علیاصغر عزتیپاک شروع کنید که در دوره اخیر جایزه شهید اندرزگو برگزیده شد.