بازیگر نقش عبدلی وقتی برنامه پربیننده عبدلی و اوستا را اجرا میکرده، دو فرزند داشته و الان صاحب سه فرزند است. «اکنون سه فرزند دارم. دخترم ازدواج کرده و من نوهدار شدهام. پسر بزرگم رشته مدیریت فرهنگی و هنری خوانده و پسر کوچکم در رشته ادبیات تحصیل کردهاست. هر دو علاوه بر بازی، موسیقی کارهایم را هم انجام میدهند.»
تلاش برای انعکاس مسائل روز
وقتی از او میپرسم برنامه پرطرفدار عبدلی و اوستا چه سالی روانه آنتن شد، با هیجان خاصی میگوید: «بعد از انقلاب رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در سال 59-58 گفتند این چه سیاهبازیهای مبتذلی است که از رسانهملی پخش میشود. من تنها فردی بودم که از این به بعد سیاهبازی اجرا میکردم و نوع کار من قابل قبول بود. آن زمان مسائل سیاسی روز را در قالب نمایش اجرا میکردیم. بعد از مدتی به اجرای ما هم اعتراضهایی وارد شد و میگفتند سیاهبازی تبعیضنژادی است. در صورتی که ما سیاهها را مسخره نمیکردیم.»
وی در ادامه سخنانش به این مسأله اشاره میکند که سال 68 برای نخستین بار برنامه عبدلی و اوستا روانه آنتن شد و جستهگریخته در مناسبات و اعیاد به نمایش درآمد. «من از سالها قبل هم شخصیت سیاه را بازی میکردم و در یکی از جشنوارههای طنز و سیاهبازی نفر اول شدم و عبدالرضا اکبری و محمود بصیری دوم و سوم شدند.
دستمزدهای ناقابل
انصافی با خنده از دستمزدهای آن موقع یاد میکند. «هیچ زمان دستمزدهای سازمان مناسب نبوده. دستمزدها آنقدر کم بود و تنها میشد با آن چند قابلمه یا مایحتاج زندگی خود را تهیه کرد.»
وی به استقبال بینظیر مردم از برنامه عبدلی و اوستا در آن دوران اشاره و خاطرهای برای ما تعریف میکند. «قرار بود با قطار از تبریز به مراغه برویم اما آنقدر مردم از دیدن ما هیجانزده و خوشحال شده بودند که راهآهن به هم ریخت و همه با هم فریاد میزدند عبدلی دوستت داریم.»
یک احتکار پرخاطره
انصافی که خیلی شیرینبیان و خوشصحبت است، خاطرهای از پشت صحنه برنامه تعریف میکند. «ما صحنهای را جلوی در مغازهای فیلمبرداری میکردیم. در آن سکانس اوستا مواد خوراکی همچون آبلیمو و آبغوره را احتکار کردهبود. چون تاریخ مصرف آنها گذشتهبود کپک زدهبود و اوستا میخواست کپک آنها را بردارد و دوباره به مردم بفروشد. مردم همه دور ما جمع شدهبودند و از آنها خواستیم سکوت کنند تا فیلمبرداریمان را آغاز کنیم. چند مرتبه آنها خیلی خندیدند و کات داده شد. به صحنه آخر رسید و من همه خوراکیهایی را که قرار بود اوستا احتکار کند، روی سرم گرفتهبودم و ناگهان بهانه کردم که پایم گیر میکند و زمین میخورم و همه میشکنند. چون تکرار این صحنه سخت و غیرممکن بود از مردم خواستیم سکوت کنند و نخندند اما به محض این که من زمین خوردم مردم شروع به دست زدن کردند و مجبور شدیم همین صحنه را وقتی روی آنتن رفت به جای صدای دستهای مردم موسیقی بگذاریم.»
انصافی که بعد از حضورش در برنامه «محله گل و بلبل» بیشتر از قبل نامش به عمو نوروز و عید گره خورد، در حوزه نمایشنامهنویسی هم فعال است و میگوید: «دو نمایشنامه درباره نوروز نوشتم که یکی برای گروه سنی کودکان و دیگری برای بزرگسالان است. برای نگارش این نمایشنامه پنج سال پژوهش انجام دادم. کتابم هم با عنوان «نوید بهار و نمایش نوروز و پیروز» در دو بخش پژوهش و نمایش در سال 92 روانه بازار نشر شد.»
کتاب نوید بهار و نمایش نوروز و پیروز نوشته انصافی از سوی انتشارات مسیر دانشگاه منتشر شده که بخش نخست آن پژوهش است و بخش دوم حاوی دو نمایشنامه. نمایشنامه «نوروز و پیروز» از این کتاب سال 1391 در سالن سنگلج اجرا شده است.
انصافی که اغلب او را با لبخندی برلب میبینید، همیشه در صحبتهایش روی این نکته تاکید دارد و در آخر هم بیان میکند: «تمام تلاش من در این سالها این بودهاست که همه شاد باشند و شادی را به دل همه ایرانیان بیاورم. باید بگویم در 13 سال گذشته هیچ کاری را که شاد نبوده، نپذیرفتهام.»
منبع: ضمیمه قابکوچک روزنامه جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد