صنعت اسباب بازی از مهمترین صنایعی است که گردش مالی بالایی هم دارد و سهم کشور ما از این صنعت، چیزی نزدیک به صفر است!
صرفنظر از ظرفیتهای مالی، آنچه صنعت اسباب بازی را حائز اهمیت میکند، ظرفیتهای فرهنگی و روانشناختی پنهان در اسباببازی است. این مسأله طراحی اسباببازیهای بومی و متناسب با فرهنگ و سبک زندگی هر جامعهای را ضروری میکند. در واقع اسباببازی و بهویژه عروسک یکی از ابزارهای مهم انتقال فرهنگی است.
همچنانکه ما در کشورمان به واسطه نبود عروسکهای ملی و اسباب بازیهای بومی و واردات اسباب بازی و فرهنگی که در پیوست با آن وجود دارد، همواره با واردات یا به عبارت درستتر با قاچاق اسباب بازی مواجهایم در ورای این اسباب بازیهای وارداتی، فرهنگ و سبک زندگی آنها را هم وارد دنیای کودکان و در عمل وارد جامعه خودمان کردهایم. تنها تلاش ناموفق در زمینه تولید عروسک ملی در کشورمان، عروسکهای «دارا و سارا» بود که در مقطعی کوتاه به سفارش کانون پرورش فکری کودکان در کشور چین تولید و عرضه شدند؛ عروسکهایی که حالا حتی نامی از آنها نیست. این در حالی است که تولید اسباببازی یک ضرورت است که با دانش روانشناسی و مردمشناسی گره خورده و طبیعتا اگر دختربچههای ما روزی عروسکهای تولید داخل و طراحی شده با مؤلفههای سبک زندگی ایرانی ــ اسلامی را در آغوش بگیرند، بدیهی است که فرهنگ و سبک زندگی همراه با آن را دریافت خواهند کرد. البته مشروط بر اینکه این اسباببازیها و عروسکها بر مبنای اصول روانشناختی و مؤلفههای سبک زندگی و ارزشهای ایرانی ــ اسلامی طراحی و ساخته شود، اما اگر بنا باشد دوباره با کپیبرداری از اسباب بازیهای غربی وارد این صنعت شویم به نتایج فرهنگی مطلوب دست نخواهیم یافت. با وجود این، اما صنعت اسباببازی ما همچنان در خواب زمستانی است و عروسکهای باربی زندهای که این روزها در خیابانها و در سطح شهر راه میروند، هنوز هم نتوانسته مسئولان فرهنگی کشور را از خواب غفلت بیدار کند.