روایتهای سلمان نظافت یزدی با عنوان پیچ چهارم گردنه بدرانلو و اتاق نمایش از سعید حسامیان نیز بیشتر حول رابطه پدر و فرزند میگذرند. نظافت یزدی در یکی از جذابترین روایتهای این کتاب، از رابطه خودش با پسر هفت سالهاش بامداد میگوید؛ پدری که به واسطه کار زیاد، کم به پسرش میرسد و حالا پسر واکنشهایی نشان میدهد که مادرش نگران شده و از یک مشاور کمک گرفته و مشاور نیز مشکل را از همان رابطه کم پدر و پسر میداند.
برخی روایتها بیشتر حول احساسات و افکار نویسندگان نسبت به پدر شدن و پدر بودنشان است. مانند روایت قاسم فتحی که از احساسات و افکار خودش نسبت به دخترش نوشته است. او که در محیطی کاملا مردانه و متعصبانه بزرگ شده، نگران است که نکند رفتارهای غلط سنتی را در مورد دختر خودش داشته باشد.
در روایت مصائب سکوت، حسام اسلامی از سکوت مردانه میگوید. خصلتی که در بسیاری از آقایان وجود دارد و کم پیش میآید خیلی واضح و روشن از افکار واحساسات درونی خودشان در جمع و برای بقیه صحبت کنند. از جالبترین قسمتهای این روایت، بخشی است که او و چند مرد دیگر در مطب دکتر و صف آزمایش برای تست ناباروری ایستادهاند و درحالیکه خانمها مدام در حال صحبت با یکدیگرند، اما بین آقایان جز سکوت چیزی نیست و حال او نگران است که نکند بین او و پسرش این سکوت مردانه فاصله زیادی بیندازد. در روایت ما یک بچه داشتیم، مسأله تلخ سقط جنین مطرح میشود و احساساتی را که پدر این جنین دچارش شده میخوانیم.
روایت حبیب و حبیب، از دغدغه مهمی حرف میزند و آن نسبت بچه با مسائل مهم جامعه است. ایام شهادت حاج قاسم است و زمان تشییع حاجی و یارانش و مجید فضائلی دغدغهاش این است که هرطور شده حبیب دو ماههاش را در این اتفاق بزرگ ببرد. نگرانی اطرافیان و تصمیم جدی او بخشی از این روایت را تشکیل میدهد و به طور کل روایت، روایت دغدغه یک پدر است مبنی بر اینکه پسرش افراد و اتفاقات بزرگ و مهم و حق را بهخوبی بشناسد. روایت آبستنی مردانه نیز از روایتهای جالب توجه در مورد حس و نقش یک مرد حین تولد فرزندش است و حسامالدین ایپکچی بهخوبی از احوالش در زمان زایمان همسرش میگوید و همزمان با رسیدن به بیمارستان و انتظار تا به دنیا آمدن فرزندش، مروری بر خودش میکند.
راوی روایت دور اما نزدیک نیز مردی است که به خاطر شغلش مجبور است زمان زیادی را دور از خانواده بگذراند. او سه دختر دارد و میخواهد غافلگیرشان کند و قصد دارد بدون خبر دادن به همسر و فرزندانش، زودتر به خانه برگردد و در راه و در ذهنش مدام خاطرات مختلفش با همسر و بچهها و احوالاتش را بازخوانی میکند.
در من مدیر برنامه رزا نیستم، یکی از مهمترین مسائلی بیان میشود که پیشتر اصلا مطرح نبوده ولی امروزه خانوادههای زیادی را درگیر کرده است. در این روایت امیرعلی صفا، از نشر تصاویر و اتفاقات دخترش رزا، در فضای مجازی میگوید. مسألهای که ابتدا بسیار جذاب است و این به اشتراک گذاشتن لحظات مختلف مخصوصا اولینها، واکنشهای مثبت زیادی را هم در پی دارد اما رفتهرفته این پدر به درستی کارش شک میکند که نکند این انتشار زندگی دخترش سالها بعد برای او مشکلساز شود.
نهمین روایت این کتاب، در مورد سفر و زندگی در شرایط مختلف با حضور بچه از چند ماهگی تا چند سالگیاش است. عقیل بهرا در روایت از راهآهن تا ترمینال جنوب بهخوبی به این مسأله پرداخته است و سبک زندگی خود و همسرش را که مدام در حال سفر به مناطق گوناگون آن هم نه لزوما در هتل و اقامتگاه با امکانات کافی که سفر و اقامت در هر شرایط و موقعیتی است، شرح داده و تطبیق بچه با این سبک زندگی را بیان کرده است.
حسام آبنوسی در پی افکندم از قصه کاخی بلند، به نقش کتاب در زندگیشان پرداخته که در زندگی خود و همسرش جایگاه بسیار مهمی داشته و حالا فرزندشان نیز به کتابهای کتابخانه علاقهمند شده است. آخرین روایت کتاب یعنی ما با عماد دنیا را پیاده گز میکردیم، یک ماجرای تلخ و احساسی را بیان میکند. یحیی شامخی و همسرش در آمریکا زندگی میکنند و صاحب فرزندی با مشکلات جسمی فراوان میشوند. بچهای که بیشتر در بیمارستان زندگی میکند تا خانه و در این روایت، ما سختیها و خوشیهای این خانواده سه نفره را میخوانیم.
پروژه پدری را نه تنها آقایان، که خانمها نیز باید بخوانند تا با احوال همسرانشان در این زمینه آشنا شوند.
منبع: ضمیمه چاردیواری روزنامه جامجم