نوشتن وقتی دشوار میشود که در اولین روز شهادت اسطوره هر آنچه در وجودت از تجربه همزیستی با معنای او در دوران بحران معنویت فهم کرده را کلمه به کلمه به دلنوشته بدل کرده باشی.
چه خوش در میان ناامیدی از نسلها، جوانانی را به قامت پهلوانان و عیاران حکایتهای عارفانه به خط کرد . همین قدر کافی است که این یک کار او را فراموش نکنیم؛ یادتان هست روزگاری این جمله نقل دهان به ظاهر انسانشناسان بیبصیرت شده بود ؟« اگر جنگی شود توقع دارید این نسل به دفاع از ایران برخیزد؟»
و جواب را به شرایط روزگاری که خود عاملش بودند، مستند میکردند که «با این همه اختلاس و ترک فعل و کارشکنی و این میزان تجملگرایی مسئول و وزیر و وکیل دیگر آرمانی باقی نمانده که جوانان به آن چنگ زنند و جان در کف اخلاص بگذارند و شهادت پیشه کنند!» در آن روزگار حیرانی که هر تکه از حقیقت به دندان طمع جریانی گرفتار آمده بود ،«اسطوره در حیات» جمع بیشماری از میان نسلهای نو، پدید آورد که در هنگامه رستاخیز مقاومت، بینام و نشان دل از آرامش کندند و مرزهای جوانمردی را از جغرافیای محدود سیاسی تا جغرافیای گسترده انسانیت جابهجا کردند و بیشمار حماسه آفریدند، چنان که پهلوانیهای سالهای دفاع در نظر اهل نظر افتاد.
حالا سه سال از فاجعه قتلگاه بغداد گذشته ؛ از آن لحظه که در قرار مردانگی به خباثت نامردان متوقف شد؛ درست در ساعت یک و ۲۰دقیقه. آنچنان که در میان حیرانی و اندوه و چشمان پراشک دلدادگان از این تلخترین رویداد مقاومت عرض شد، ما مردمی هستیم که همچنان با اسطورههایمان همنفسیم. با آنها و با تمام خصلتهایشان در ساحت ایرانیبودن زندگی میکنیم. با «یل»های همیشه حاضر قبیله آزادگان، با سلحشوران مکرر تاریخ که از ازل، در دوردست گذشته تا ابد؛ در ناکجای زمان پیش رو با آنها زیستهایم.
مردمانی هستیم که در مقاومت معیار شدهاند، درست وسط معرکه دهکده جهانی و در عصر انفجار اطلاعات، به پشتگرمی اسطورههای همیشه زندهمان رخ در رخ کدخدایان سلطه، قد علم کرده و مثل همه دوران تمدن بشری، امید ستمدیدگان شدهایم؛ از ملت غرب آسیا و شبهجزیره و ... تا دل اروپا و آفریقا و آمریکا والخ.
تاریخ اسلام در آغاز امامت یک مالک اشتر دارد و تاریخ معاصر ایران اسلامی در دوران شکوه دوبارهاش مانند تمام اعصار سلحشوری، مالکها به همراه دارد. خیل فرماندهان ناشناختهای که در دنیای سایهها برای گسترش نور، شب را بهروز میرسانند، همانها که دشمن را وحشتزده میکنند؛ پهلوانان روزگار نو که مویی از خودپرستی بر بدن ندارند. برای همین دشمن آنها را فرماندهان خاکستری میخواند و میداند یکبهیک سرسپرده علمدار کربلا در صف شهادت ایستادهاند.
بامدادان از میان سپاه سپیدجامگان رستمی دیگر به شاهنامه شد. این بار یلی از کرمان از واقعیت به خیال جاودانه جهان ایرانی کوچ کرد. درست در زمانی که مردمان به همت یاران او ، دلآرام در خواب بودند.
هر سلحشور که به نور میپیوندد جان ملتی پر میکشد و چشم امتی از غم به خون مینشیند؛ اما دلقوی دار که سپیدجامگان صف بهصف؛ آموخته مکتب عاشقان و تلمذ کرده سردار دلها، جانبرکف پای امنیت و صلابت و غرور و سربلندی امتی ایستادهاند.
امروز و همیشه سپاه جانبرکفان همراه امت مقاومت در سراسر دنیا زمزمه میکنند: شهادتت مبارک مرد خدا. سفرت به نور پیروز، سردار جاویدان حقیقت. دست علمداریت را تا ابد تاریخ و تا بعد از هرگز به دوش میکشیم.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد