اشاره به نکتهای ظاهرا ساده و پیشپاافتاده اما کلیدی بهمنظور توجه داوران خالی از فایده نیست. طی چند روز گذشته، یعنی بعد از اعلام اسامی اعضای انتخاب آثار بخش مسابقه، موضوعی در فحوای کلام برخی از این هیات مطرح شد که بازتاب آن، منهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، تیتر رسانههای واقعی و رسمی را نیز به خود اختصاص داد و آنهم مقولهای محتوایی تحت عنوان «تلخی و سیاهی» در بطن و متن فیلمهای جشنواره است.
ابراز نظر برخی از اعضای هیات انتخاب جشنواره مبنی بر اینکه در جشنواره پیشرو دیگر شاهد فیلمهای تلخ و سیاه نخواهیم بود و انتشار گزارش این گرایش در قالب گفتوگو توسط روابطعمومی جشنواره و ارسال آن برای رسانهها، حکایت از تشتت و خلط در موضوع و فقدان نگاه استراتژیک سیاستگذاران و برگزارکنندگان این رویداد موثر دارد. این موضوعی بدیهی و روشن است که میان تلخی و سیاهی فاصله از زمین تا آسمان است. تلخی طعم و سیاهی رنگ است. طعم تلخ مانند هر طعم دیگری جزو لاینفک زندگی است. شوری، شیرینی، گس و... شاید اغراق نباشد اگر بگوییم بخش اصلی و اعم پروسه زندگی را طعم تلخ تشکیل میدهد.
در واقع این تلخی است که حلاوت شیرینی پس از چشیدن طعم تلخ را دوچندان میکند. اساسا مگر میتوان زندگی را بدون تلخی متصور شد. تلخی و شیرینی دو روی سکهاند. آوردن نقلقولی از کتاب «پیامبر» نوشته «جبران خلیل جبران» برای درک این مفهوم بد نیست : «این دو با هم میآیند و هرگاه که شما با یکی از آنها سر سفره مینشینید، به یاد داشته باشید که آن دیگری در بستر شما خفته است.» اما قضیه سیاهی کاملا فرق میکند. سیاهی رنگی است که میانهای با طعم ندارد بلکه دقیقا و تحقیقا پیامدی چون یاس و ناامیدی در پی دارد.
گفته شده بالاتر از سیاهی رنگی نیست، لذا هنر ماهیتا در تضاد با سیاهی و بالطبع ناامیدی و یاس و بنبست است. مرز بین تلخی و سیاهی نیز کاملا مبرهن و شفاف است. بنابراین همردیف و هموزن دانستن این دو مقوله، انحراف در نظریهپردازی و درک این تمایز نیز اصلا هم سخت و غیرممکن نیست، مشروط بر اینکه اول تفاوت این رویکردها را بدانیم و برتابیم. با مروری بر فهرست فیلمهای همه ادوار تاریخ سینما شاهدیم که وجه غالب این آثار را تلخی تشکیل میدهند؛ فیلمهایی که در همه اجزای موضوعی، محتوایی، ساخت و پرداخت، قهرمانانشان از مسیرهای پرپیچ و خم آکنده از تلخی عبور و بهروشنی و رجا رسیدهاند. اینچنین ماندگار شدهاند، چون خود زندگی را بازتولید کردهاند، اتفاقی که برخلافش یعنی سیاهی پدیدهای مستلزم زندگی نیست که برعکس ضدزندگی است.
برای نمونه اشاره میکنم به فیلمهایی مانند «خوشههای خشم» یا «دره من چه سر سبز بود» و... آیا از خوشههای خشم تلختر هم داریم؟ دوسوم فیلم بهشدت گزنده است اما مردمانش میستیزند تا در پایان با امید مسیر دیگری را شروع کنند. بازنمایی تلخی زندگی در سینما تجربهای را عینیت میبخشد که مخاطب در زندگی با آنها دستوپنجه نرم میکند.
حالا اگر جریانی سینمایی تلخی را مترادف سیاهی بداند و آگاهانه پیجوی حذف تلخی از قصههای سینمایی باشد، یعنی دارد عملا و علنا زندگی را از سینما حذف میکند. در این صورت جای این حذفیات را چی خواهد گرفت؟ هرچه باشد ربطی به زندگی مردم ندارد بلکه عملیاتی است که نتیجهاش اختگی سینما خواهد بود.
روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد