در بین فیلمسازان نسل سوم سینما که کار خود را در سالهای پس از انقلاب شروع کردند، پوراحمد جایگاه ویژهای داشت. او که ابتدا نویسنده مطبوعات بود، برخلاف ظاهر و صدای کلفت و زمختش، بهشدت انسان بااحساسی بود و همین باعث شد که «احساس» از ویژگیها و مشخصههای بارز سبک سینمایی و آثارش به شمار آید. او در آثارش هرگز خود را محدود به یک ژانر و سبک خاص نکرد و نگاهش را در هر آنچه دغدغهاش بود به گردش درآورد. به بهانه درگذشت این هنرمند پیشکسوت در ۱۶فروردین که آثارش سالها برای مردم خاطرهساز بود، مروری داشتیم بر مهمترین آثار کارنامه هنری او در سینما و سریالهای تلویزیونیاش.
جوانی و اشتیاق به یادگیری
پوراحمد از سال۱۳۵۲ برای مجلهها نقد فیلم مینوشت. نقدهایی که ابتدا در بخش نقدهای آماتوری چاپ میشد اما به مرور به نقدهای فاخری تبدیل شد و به قدری عشق سینما را در دل او گنجاند که نادر ابراهیمی او را بهعنوان دستیار سوم خود برای سریال «آتش بدون دود» انتخاب کرد. فیلم کوتاه «هدف»، «زنگ اول، زنگ دوم»، «هرگز نمیرد آنکه...» و «آوازه خوان» از جمله فعالیتهای او در آن سالهاست که با توجه به مضامینش از او یک فیلمساز کودک و نوجوان ساخت.در اوایل دهه ۶۰ که فیلمسازان شاخص کمتر فیلم میساختند تعدادی از جوانهای علاقهمند به سینما که بعدها نسل سوم کارگردانان را تشکیل دادند، شروع به آزمون و خطای نخستین ساختههای خود کردند و پوراحمد «باران» را با محوریت مبارزات سیاسی پیش از انقلاب جلوی دوربین برد. باران البته اثری است که در سینما کمتر به آن پرداخته شده و حتی تا امروز هم نمیتوان از آن بهعنوان ورودی مقتدر برای کارگردانی که با آن فیلم، سبک و علاقهاش را در سینما نشان میدهد، نام برد.پس از آن پوراحمد «تاتوره» را که درامی نهچندان قوی بود، ساخت که البته خودش هم بعدها از آن بهعنوان یکی از بدترین فیلمهای کارنامهاش نام برد. «بیبی چلچله» اما با وجود مشکلاتش، مسیر پوراحمد را مشخص کرد و او را بهعنوان کارگردانی که میتوان روی او حساب ویژه باز کرد به جامعه سینمایی شناساند.«آلبوم تمبر» ادامه همان مسیر مورد علاقه و تازه یافته کارگردان بود که نهفقط از مؤلفه «احساس» برخوردار بود بلکه مؤلفه دیگری به نام «سادگی» را پای ثابت آثار پوراحمد کرد. البته او باهوش بود و در این سبک خود را به ورطه تکرار نینداخت. او در همان روزها «لنگرگاه» را جلوی دوربین برد که برخورد حرفهایتری با سینما داشت اما مورد استقبال مردم قرار نگرفت و همین باعث شد با ساخت «شکار خاموش» به دنیای کودکان و نوجوانان برگردد. در سالهای پس از جنگ که تقسیمبندی کارگردانان نسل سوم سینمای ایران بر مبنای علاقهمندیهایشان شکل گرفته بود، هیچ کارگردانی به اندازه پوراحمد نتوانست در این ژانر فیلم بسازد و به همین علت از شاخصترین کارگردانان سینمای کودک و نوجوانان محسوب میشد.
شهید آوینی به روایت پوراحمد
نسبت کیومرث پوراحمد با دفاعمقدس و مقاومت از ساخت فیلمهای «اتوبوس شب» و «۵۰ قدم آخر» مشخص و برجسته است اما علقه و ارادت این فیلمساز فقید به فرهنگ مقاومت در علاقهاش به سید شهیدان اهل قلم، سیدمرتضی آوینی هم مشهود بود. بهطوریکه از سر همین دلبستگی مستندی به نام «مرتضی و ما» هم ساخت. پوراحمد چند سال پیش در اظهارنظری درباره این شهید و تاسیس جایزه شهید آوینی در جشنواره سینماحقیقت گفته بود: «شهید آوینی به اندازهای آزاداندیش و برخوردار از سعه صدر بود که پذیرای نظرات متنوع و گاهی مخالف باشد. به یقین شهید آوینی یکی از سینماگران شاخص، تعیین کننده و مؤثر در عرصه سینمای جنگ بود که پس از گذشت سالها همچنان آثارش جذاب است و از سوی مستندسازان مورد استفاده قرار میگیرد.»
بهخاطر کودکیهایمان با قصههای مجید
برای نسل ما و حتی پدر و مادرهایمان یکی از زیباترین معناهای نوستالژی «قصههای مجید» است. پسربچه لاغری که پدر و مادر نداشت و شیطنتهایی میکرد که ما در آن روزهای دور دلمان میخواست بکنیم و نمیتوانستیم. پوراحمد با مجید و بیبی به شهرت رسید. قصههایی که از ادبیات و از قلم هوشنگ مرادی کرمانی به تصویر میآمد و لبخند کودکیمان شد. لبخندی که هنوز هم با شنیدن موسیقی این سریال بر لبمان مینشیند. استقبال از این سریال به قدری زیاد بود که باعث شد پوراحمد بخشهایی از آن را با اضافه کردن ایدههای تازه با نامهای «شرم»، «صبح روز بعد» و «نان و شعر» روانه پرده سینما کند که البته هیچکدام نتوانستند آن استقبال زیاد را در تلویزیون تکرار کنند و صرفا «صبح روز بعد» بود که برنده بهترین فیلمنامه از جشنواره بینالمللی فیلم رشد شد. پوراحمد روایت را خوب میشناخت و کارهایش را با زبانی ساده برای بیننده میساخت. بر همین اساس در اواسط دهه ۷۰ مجموعه تلویزیونی به نام «سرنخ» در ژانر پلیسی ـ معمایی ساخت. او در مقام نویسنده و کارگردان سریال «سرنخ» در کنشی هوشمندانه و خلاقانه، با انتخاب لهجه اصفهانی برای شخصیت اول سریالش و خصوصیات اخلاقی مردم این خطه که به شوخطبعی شهرهاند، به امیرحسین اوصیا (پلیس) وجوهی دلنشین و خودمانی بخشید، با این هدف که مخاطبان، این پلیس شیرین اصفهانی را از خودشان بدانند و با او همذاتپنداری کنند. جذابیتهای این سریال به قدری بود که باوجود گذشت سالها از ساخت و نمایش اولیه هنوز هم در بازپخشهایش با استقبال مخاطبان مواجه میشود.
درخشش پوراحمد در جوایز جهانی
پوراحمد «خواهران غریب» را با آهنگسازی منوچهر چشمآذر ساخت. فیلمی در دنیای کودکان و نوجوانان که بر اساس رمان خواهران غریب نوشته اریش کستنر ساخته شد و در سال ۱۳۷۴ به نمایش درآمد. فیلمی که تمام ویژگیهای مطلوب سینمای پوراحمد را در دل خود داشت؛ از فضای شاد و موزیکال، بهرهای دراماتیک گرفته بود و با فیلمنامه حرفهای، بازیگران شاخص آن سالها را مجاب به بازی در این فیلم کرد. نتیجه تمام تلاشها و فراز و فرودهای پوراحمد باعث شد او تنها سیمرغ عمرش را در دست بگیرد و عنوان پرفروشترین فیلم سال را با این فیلم از آن خود کند.
پوراحمد همچنان روی دور موفقیت بود که «شب یلدا» را ساخت. او در این فیلم تجربههای شخصیاش را به کلمه تبدیل کرد، کلمات را جان داد و ماحصلش شد اثری درخشان که بعد از هر بار تماشا بغض و لبخندی توأمان، رهایمان نمیکند. فیلمی که در رشتههای مختلف از جشن خانهسینما، جشن دنیای تصویر و جشن منتخب نویسندگان و منتخبان برنده جایزه شد.
«به خاطر هانیه» یک گام رو به جلو در تصویرسازیهای آرمانی کارگردان است و به جرات میتوان گفت که پس از آن پوراحمد هیچ وقت نتوانست فیلمی با انگیزههای مذهبی قوی بسازد. پوراحمد با این فیلم توانست جایزه ویژه و لوح تقدیر سازمان میراث فرهنگی، صنایعدستی و گردشگری را از آن خود کند.
«اتوبوس شب» برای پوراحمد بازگشتی قدرتمندانه پس از دو فیلم ضعیف «گل یخ» و «نوک برج» محسوب میشد.
در این فیلم انگارههای انسانی داستان بر بستری از جنگ، جایی که تا آن روز پوراحمد آن را تجربه نکردهبود تازگی بسیاری برای مخاطب داشت. اتوبوس شب با هیچ یک از روایتهای متعددی که تا آن زمان درباره دفاعمقدس ساخته شدهبود، شباهت نداشت و به همین دلیل از جشن خانهسینما، جشنواره آسیا پاسیفیک، جشنواره بینالمللی فیلم مانیل، جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان و جشنواره بینالمللی فیلم خروش طلایی برنده جایزه شد.
دهه پایانی عمر
کیومرث پوراحمد از آنجا که هنرمندی دغدغهمند بود، در سالهای پایانی عمر هم از حرکت نایستاد و کمابیش آثاری ساخت. طی هشت سال یعنی از سالهای ۸۵ تا پایان ۹۴، پوراحمد تنها سریال «پرانتزباز» و فیلم «۵۰ قدم آخر» را ساخت که البته هیچیک از آنها نه تنها نتوانستند مورد استقبال مخاطبان قرار بگیرند، بلکه او را مورد انتقاد شدید برخی منتقدان و علاقهمندان سینما قرار دادند. پوراحمد در آخرین ساختههای خود «کفشهایم کو؟»، «تیغ و ترمه» و «پرونده باز است» هر چند نتوانست مانند آثار گذشتهاش بر مخاطب تاثیر بگذارد اما همچنان میشد در کاراکترهایش همان سادگی همیشگی را دید. شخصیتهایی که هیچوقت در ناامیدی مطلق اسیر نمیشدند و هر چند سخت اما، تکیهگاه هستند؛ تکیهگاههایی که البته گاهی تحمل خستگی برایشان خارج ازتحمل میشود.
کیومرث بچهای بود که فقط بزرگ شد
هوشنگ مرادی کرمانی | نویسنده
کیومرث پوراحمد آدم صادق و صمیمی بود. همیشه خوشحال بودم که «مجید» در قاب کیومرث پوراحمد برای مخاطب زنده شده و ماجراجویی کرد. او شخصیت مجید و قصههای مجید را خورد، هضم کرد و بازتاب افکار و موقعیتهای خود را به آن اضافه کرد و به تصویر کشید. او در خانوادهای شلوغ و در عین حال اهل هنر زندگی میکرد. او شخصیت مجید و بیبی را به گونه دیگری خلق کرده بود که حاصل خلاقیت و واقعیت ذهنی خود بود و در نهایت کار ماندگاری شد.
کارگردانهای زیادی برای به تصویر کشیدن قصههای مجید سراغم آمدند، اما زمانی که پوراحمد و علاقهاش را به ساخت این داستان دیدم، تصمیم گرفتم کار را به او بسپارم. او واقعا شیفته قصههای مجید بود و به آن علاقه داشت. با همه دستاندازیهای کسانی که مجید را دوست نداشتند و با توجه به بودجه اندکی که تلویزیون برای این سریال در نظر گرفته بود، پوراحمد سختیها را تحمل کرد و سریالی ساخت که هرکسی با هر تفکر و عقیدهای آن را دوست داشت، من هم دوستش داشتم. همیشه خوشحال هستم و حالا باید بگویم «بودم» که او این کار را انجام داد و قصههای مجید را به تصویر کشید و نسلهای مختلف آن را دیدند تا از دیدنش لذت ببرند و در ذهنشان به یادگار بماند.
قصههای مجید همچنان سرافزار بود. مجید شانس آورد، من شانس آوردم، تلویزیون شانس آورد که چنین فرد ناب و درجه یکی سریالی را که پر از نکتههای اخلاقی و آموزشی و پر از مهربانی و صداقت است، ساخت. این سریال حاصل زندگی و ذهن پوراحمد بود که با مجید همراه شد. شاید هرکس دیگری این سریال را میساخت، مجید چنین خوششانس نمیبود.
کیومرث پوراحمد عین بچهها بود، بچهای بود که فقط بزرگ شده بود. او خلاقیت، صداقت و صمیمیت و حس کودکی داشت، خوشحال بود اما گاهی تند و تلخ میشد و خیلی تلخ اما بچهای ساده و صمیمی و مهربان بود و از هیچکس کینهای نداشت. خدا او را رحمت کند.کیومرث پوراحمد برای ساخت فیلم قصههای مجید سختیهای بسیار کشید و خودش و مادر مرحومش، پرویندخت (فاطمه) یزدانیان و کل خانوادهاش، سهم مهمی در ساخت قصههای مجید داشتند. بسیاری از کارگردانها و نویسندههایی که با هم همکاری را شروع میکنند، بعد از مدتی با هم دشمنی میکنند. خدا میداند من یک جمله حتی یک جمله علیه پوراحمد ننوشتم و نگفتم. او تنها کارگردان ایرانی است که سریالی ساخته و با نام نویسنده کار را شروع کرده؛ از بس که مهربان و باگذشت بود.