فرض کنید شاگرد دبیرستانی هستید و معلمیچون جلال آلاحمد در دورانی باشد که هنوز ساواک او را از آموزش و پرورش اخراج نکرده بود، آیا فرصتی چنین مغتنم برای رشد فکری و ذوقیتان کمفرصتی است؟ در دوران ما چهرههای مشهوری از اهل ادبیات داستانی مانند صمد بهرنگی، هوشنگ گلشیری و عباس معروفی در مدارس به تدریس مشغول بودهاند و شاعران زیادی هم داشتهایم که در کلاسهایشان عشق به هنر و کلمه را به دانشآموزان آموختهاند. دانشآموزانی که بعدها خیلیهایشان شاعر شدهاند و به قول سعدی: همه قبیله من عالمان دین بودند/ مرا معلم عشق تو شاعری آموخت. در این نوشتار قصد داریم درباره برخی از این شاعران که سالها در کلاسهای درس حضور داشتهاند و تجربه طولانی معلمی هم دارند، صحبت کنیم و البته انگیزه اصلی این مرور هم قرارداشتن در هفته معلم است، با این تبصره که نامهای شاعران دیگری هم میشد در این نوشته بیاید چون این فهرست طولانیتر از این حرفهاست. با تبریک این هفته به معلمان و به طور ویژه به شاعران معلم.
سهراب سپهری
دانشآموزان هنرستان هنرهای زیبای تهران در دهه ۳۰، خیلی خوششانس بودند که معلمی داشتند به نام سهراب سپهری. سهراب سپهری که در سال ۱۳۳۲ با درجه عالی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دانشآموخته شده بود و بهخاطر نمرات بالایش نشان درجه یک علمی دریافت کرده بود، در سال ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبای وزارت فرهنگ و هنر استخدام شد و همزمان در هنرستان هنرهای زیبا تدریس هم میکرد. کلاسهای او باید خیلی جذاب بوده باشد چون همزمان آقای معلم هم نقاش خیلی خوبی بود و هم حال و هوای شاعری داشت. او در فاصله پایان تحصیل و استخدامش، چند نمایشگاه نقاشی در تهران برپا کرده و نخستین کتابش زندگی خوابها را هم منتشر کرده بود. البته هنوز تا رسیدن به سهراب شاعری که او را با زبان و نگاه ویژهاش در شعر میشناسیم، راه زیادی داشت و هنوز شعرهایش تحت تأثیر شدید نیما بود ولی به هرحال در همان زمان هم میشود تصور کرد معلمی باسواد، هنرمند و البته مهربان بوده است و بچهها چقدر دوستش داشتهاند.
مشفق کاشانی
یکی دیگر از شاعرانی که نزدیک سه دهه در آموزش و پرورش بود و معلمی کرد، همشهری سهراب سپهری مشفق کاشانی بود. جالب است بدانید یکی از واسطههایی که باعث شده بود سهراب بتواند در آموزش و پرورش استخدام شود، همین آقای عباس کیمنش بود که در شعر مشفق کاشانی تخلص میکرد. عباس کیمنش متولد سال ۱۳۰۴ در کاشان بود و از همان کودکی علاقه و استعداد او به کودکی در خانواده اهل فرهنگش جدی گرفته شد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی، در دانشگاه تهران به ادامه تحصیل مشغول شد و تا اخذ مدرک کارشناسی ارشد حسابداری و بودجه درسش را ادامه داد. بعد از آن بود که معلم شد و تا سه دهه از این شغل و عشق دست نکشید. مشفق کاشانی همچنان که احتمالا میدانید از چهرههای مهم غزل کلاسیک در روزگار ماست و در این قالب، نامی پراعتبار محسوب میشود. مشفق بعد از انقلاب اسلامی از شاعرانی بود که تمامقد به دفاع از انقلاب ایستاد و همیشه در صف نخست شاعرانی بود که در شعرشان، دفاع مقدس و ارزشهای انقلاب اسلامی را میستودند.
محمدجواد محبت
استاد محبت که او را در آخرین روزهای سال گذشته از دست دادیم، به خاطر شعر معروف «دو کاج» خیلی شناخته شده است اما او
به راستی همه عمرش را با عشق و علاقه معلمی کرد. او که این شغل را در اوایل جوانی با تدریس در مدارس روستاهای قصرشیرین شروع کرد، تا زمان بازنشستگی همیشه در کلاسهای درس دیارش کرمانشاه حاضر میشد. حتما بسیاری از نوجوانان دیروز و میانسالان امروز کلاسهای درس محبت را که هنگام حرفزدن، شمرده و با توجه و دقت به کامل شنیدهشدن حرفهایش صحبت میکرد به یاد دارند. گویی محبت حتی وقتی که سر کلاس نیست، مثلا در کنگرههای شعر هم عادت داشت مانند یک معلم پرحوصله و مهربان، آرام و بلند و شمرده حرف بزند.
استاد محبت فقط معلم درس ادبیات نبود، او به همه درس مهربانی، زندگی و عشق به خدا و آفریدههای او را میداد و شعرش هم آینه تمامینمای این عشق و دلسوزی بود. محبت از معلمانی نبود که فقط در مدت تحصیل و در زمان تشکیل کلاس معلمی کند. شاگردان او چه در کلاسهای مدرسه و چه شاگردانی که در عرصه شعر و اخلاق داشت، همیشه با استادشان در ارتباط بودند. بعضی از آنها در کرمانشاه زندگی نمیکردند ولی هر چند وقت یکبار به هوای دیدن آقای محبت که وجودش سرشار از محبت بود، به این شهر سفر میکردند و در خانه او به رویشان باز بود.
خلیل عمرانی
مرحوم خلیل عمرانی متخلص به پژمان دیری، معلمی واقعا عجیب بود و زندگی منحصر به فردی داشت. او که کارش را از معلمی در بوشهر آغاز کرد و بعدها به یزد رفت و در آخر به تهران آمد و مدیریت فرهنگی را به عهده گرفت، معتقد بود برای شاعرشدن نیاز چندانی به استعداد و الهام نیست بلکه با آموزش و علاقهمندکردن درست جوانان میتوان آنها را به شاعرانی موفق بدل کرد. او برای این که این ایده را عملاً پیاده کند، علاوه بر کلاسهای درسش در خانه خودش هم جلسات آموزش و نقد شعر برگزار میکرد و اسم این جلسات را هم کانون نسل مروارید گذاشته بود. او در این کلاسها فقط به هنرجویانش درس وزن و قافیه نمیداد بلکه سعی میکرد به آنها درس زندگی و انسانیت بیاموزد و همیشه به آنان در مراحل مختلف زندگی توجه میکرد و دلسوز و غمخوارشان بود و دلیل این که سالها بعد از مرگش، آن دانشآموزان پیشین هنوز عاشقانه دوستش دارند، همین است. عمرانی که شاعری بسیار انقلابی و متعهد بود در این جلسات، چندین شاعر خوب و دارای کارنامه و سابقه به جامعه ادبی ایران معرفی کرد. از عمرانی که در ۴۸ سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت این مجموعهها به یادگار مانده است: مروارید فراموش (۱۳۷۶)، ساعت به وقت شرعی دریا ( ۱۳۷۹)، گزیده ادبیات معاصر: مجموعه شعر ۱۴۰ (۱۳۸۰) و به ساعت گل سرخ (۱۳۹۲).
جواد محقق
نام و زندگی او با آموزش و پرورش و تدریس و معلمی گره خورده است. جواد محقق که متولد ۱۳۳۳ در شهر همدان است، از سال ۱۳۵۸ وارد آموزش و پرورش شد و علاوه بر این که سالها در داخل کشور به دانشآموزان درس داد، چند دوره معلم مدارس ایرانی خارج از کشور هم بود. علاوه بر این او در نشریات رشد که برای دانشآموزان و معلمان منتشر میشد، چندین سال به عنوان سردبیر مشغول به کار بود. آنهایی که در دهه ۶۰ و ۷۰ دانشآموز بودهاند، میدانند نشریات رشد چقدر در بین دانشآموزان محبوب بود. این نشریات در زمانی که بسیاری از خانوادهها امکان خرید کتاب و مجله برای فرزندان خود را نداشتند، برای دانشآموزان و البته معلمان محتوای فرهنگی مناسب تولید میکرد و بستری بود برای آشناکردنشان با ادبیات، فرهنگ و هنر. محقق البته فقط در حوزه شعر بزرگسال چهره تأثیرگذاری نبوده است، او در شعر نوجوان همچنین در داستان، روزنامهنگاری و پژوهشهای ادبی کار کرده و آثار بسیاری از او منتشر شده است.
مصطفی محدثی خراسانی
محدثی سالها معلم ادبیات در مدارس مشهد بود و همزمان در اداره کل آموزش و پرورش استان خراسان، دفتری به عنوان «کانون شاعران و نویسندگان» را مدیریت میکرد. این دفتر که محل آمد و شد بسیاری از شاعران و داستاننویسان دانشآموز و معلم بود نهتنها در بین خراسانیها محبوب بود، شاعران و داستاننویسان دیگر شهرهای کشور هم وقتی گذرشان برای زیارت به مشهد میافتاد، حتما به این دفتر کوچک سر میزدند. سالهای دهه ۷۰ که اوج تأثیرگذاری مسابقات فرهنگی و هنری دانشآموزان در سطح کشور بود، کانون شاعران و نویسندگان خراسان همیشه در بین چهرههای برجسته و برگزیده شعر دانشآموزی کشور نمایندگانی داشت. برخی از آنها مانند سیدعبدالجواد و سیدعبدالرضا موسوی، عباس چشامی، محمد رمضانیفرخانی، علیرضا سپاهی لائین، سیدرضا محمدی، شهریار وقفیپور و... و همه اینها مدیون سختکوشی و دلسوزی محدثی برای شاعران بود. به همت او چهرههایی مانند محمدکاظم کاظمی، مصطفی علیپور و مرتضی امیری اسفندقه به عنوان استاد و راهنمای شاعران نوجوان به آموزش و پرورش خراسان آمدند و توانستند در تقویت پایههای فنی و علمی دانشآموزان در آن دوره نقش مهمی بازی کنند.
محمود اکرامیفر
برای کمتر شاعری این خوشاقبالی به وجود میآید که بیتی به محبوبیت و شهرت «یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد» گفته باشد. شاعر این شعر محبوب، محمود اکرامیفر سالها به عنوان معلم سر کلاس درس میرفته و به دانشآموزان درس میداده و بعدها هم البته به عنوان استاد دانشگاه تجربه تدریس زیاد داشته است.
اکرامیفر علاوه بر همه اینها، تجربه طولانی کار پژوهشی و روزنامهنگاری دارد. او که سال ۱۳۳۸ در اسفراین خراسان شمالی به دنیا آمده است، چندین کتاب شعر و پژوهشی دارد و دبیر دومین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر هم بوده است.
محمدرضا سنگری
سنگری که در مقاطع تحصیلی متفاوت از دبستان تا دانشگاه درس داده است، دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران دارد و در خانوادهای فرهنگی در شهر تاریخی و زیبای شوش دانیال بالیده است. خودش گفته از همان کودکی عاشق معلمشدن بوده و در حقیقت در زندگی به دنبال علاقه خودش رفته است. از دوران دبستان شاگرد برجسته درس انشاء بود و بعد در کلاس چهارم دبستان هم که نشانههای شاعری در او گل کرد. شاید به همین دلیل بود که در ادامه تحصیلاتش به رشته ادبیات روی آورد و معلم ادبیات شد. ندیده مشخص است این معلم پرحوصله، باسواد و خوشذوق که شیوه خاصش در بیان، مخاطب را سر ذوق میآورد چه کلاسهای جذابی داشته است. سنگری در عرصه پژوهشهای تاریخی و ادبی شاید بیشتر از عرصه سرودن و شاعری، بنام باشد. او بهخصوص دورهای طولانی از زندگیاش را صرف تحقیق پیرامون ادبیات و تاریخ عاشورا کرده است و در این زمینه یکی از چهرههای شاخص و مرجع محسوب میشود.
نسل جدید
در میان معلمان نسل جدیدتر هم به اسامی آشنایی برمیخوریم. این شاعران در حقیقت خود شاگردان معلمان نسل قبلشان بودند و امروز در آموزش و پرورش به کار تدریس مشغولند. یکی از آنها «عباس چشامی» غزلسرای خوشذوق سبزواری است که سالهاست در تهران درس میدهد. همچنین باید از «قاسم رفیعا» نام ببریم که او هم سالهاست در آموزش و پرورش شهرستان طرقبه به تدریس مشغول است. رفیعا را احتمالا خیلی از شما با کلیپ شعرخوانی او در جلسه دیدار شاعران با رهبر انقلاب میشناسید که در آنجا شعر «بچه محله امامرضایم» را خواند. غزلسرای دیگری که در آموزش و پرورش به کار مشغول است و در استان محل زندگیاش یعنی مازندران سالهاست به تدریس ادبیات سرگرم است، «علیرضا دهرویه» است. از این اسامی زیادند و تعداد قابل توجهی شاعر و البته داستاننویس و ادیب در آموزش و پرورش به کار مشغولند اما سؤال این است که این وزارتخانه بزرگ و پرنیرو چقدر توانسته از این ظرفیت انسانی استفاده کند و با متشکلکردن این شاعران و بهرهمندی از ظرفیتهای ادبی و فرهنگیشان، چقدر در منسجمکردن تربیت ادبی نسل آینده سعی داشته است؟
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد