نگاهی به سریال‌ هایی که در شمال ایران روایت شدند

قصه‌گویی در هزارتوی جنگل

این‌که قصه‌ای به جایی غیر از تهران برود و در فضایی تازه‌تر روایتش را به تصویر بکشد، اتفاقی است که همواره مورد توجه بوده اما در سال‌های اخیر بیشتر از آن استقبال می‌شود.
این‌که قصه‌ای به جایی غیر از تهران برود و در فضایی تازه‌تر روایتش را به تصویر بکشد، اتفاقی است که همواره مورد توجه بوده اما در سال‌های اخیر بیشتر از آن استقبال می‌شود.
کد خبر: ۱۴۰۷۴۶۹
نویسنده نوشین مجلسی - گروه رسانه

با این حال تعداد سریال‌ها و فیلم‌هایی که به‌دلیل تمرکز هنرمندان و عوامل تولید در پایتخت، این شهر را به‌عنوان اصلی‌ترین محل تصویربرداری خود برگزینند، بیشتر است. از قدیم هم به دلیل همین تمرکز، معمولا علاقه‌مندان برای بازیگر شدن و رسیدن به قله‌های هنر، مجبور به کوچ از شهر و دیار خود به تهران بودند.

حالا اما چند سالی است اوضاع کمی بهتر شده و از حیث انتخاب محل تصویربرداری هم بسیاری از کارگردانان و تهیه‌کنندگان تمایل دارند به جایی دیگر بروند.

همان‌طور که اشاره کردیم از سراسر ایران، شمال کشور خواهان بیشتری دارد چون به دلیل زیبایی بی‌حصر این منطقه و وجود دریا، دشت‌های سبز و پوشش رنگارنگ مردمانش در سال‌های دور قاب‌های زیبا با زحمت کمتری، خلق می‌‌شود.

همچنین به سبب نزدیکی به تهران و سهولت دسترسی قابل توجیه است که فیلمسازان تمایل دارند برای انتخاب لوکشینی غیر از تهران، سراغ استان‌های شمال کشور بروند.

از آنجا که در فرهنگ بسیاری از نقاط دنیا و همین ایران خودمان افسانه‌های جنگل و قصصی از خطه‌های سبز و پررمز و راز وجود دارد، سابقه روایت قصه‌ای در این فضا طولانی و البته محبوب است. هم‌نشینی دریا و جنگل در شما‌ل ایران فضایی غنی را برای قصه‌پردازی‌های نو یا وام گرفتن از ادبیات کهن فراهم می‌‌آورد. مدتی است سریال «گیل‌ دخت» با انتخاب همین فضا راهی آنتن شبکه یک سیما شده است؛ فضایی که کارکرد مناسب و منطقی در قصه دارد.

به چند سریال دیگر از آثاری که قصه خود را در مازندران و گیلان روایت کردند، نگاه انداخته‌ایم و با پرویز امیری، تهیه‌کننده و حسن وارسته، فیلمنامه‌نویس که تجربه کار در این فضا را دارند گفت‌وگو کردیم و از چالش‌ها، مزایا و راهکار دور شدن از کلیشه پرسیدیم.

این روزها سریال گیل‌ دخت آخر هفته با مخاطبان شبکه یک سیما و آی‌فیلم همراه است. سریالی که بخش اعظم قصه خود را خطه گیلان به تصویر می‌کشد. معمولا قاب‌های خوش آب و رنگ کارگردان در این فضا و همچنین به تصویر کشیدن بخش‌هایی از آداب و رسوم مردمان ساکن در این منطقه از کشور، آورده‌هایی است که کار کردن در این منطقه برای گیل‌دخت داشته است.

همچنین پارچه‌های پر چین و رنگ رخت‌های بانوان قصه که نشانی از پوشش زنان روستایی گیلان در آن سال‌ها دارد خود به شخصیتی در طول داستان تبدیل شده است که کارکرد دارد و صرفا جنبه تزئینی به خود نمی‌گیرد. قاب‌هایی که مجید اسماعیلی برای هر پلان از این سریال به‌ویژه در جنگل‌های گیلان بسته است هوشمندانه عناصر طبیعی را کنار شخصیت‌های قصه قرار داده و از هر کدام بهینه برای میزانسن‌های بهتر بهره برده است. پیش از این هم سریال‌هایی داشتیم که چه به صورت کامل و چه بخشی از قصه خود را در این خطه به نمایش درآوردند. در برخی گویی زیبایی‌های طبیعی این بخش از سرزمین‌مان از حیث آذین صحنه‌ها و برای هر چه جذاب‌تر کردن تصاویر انتخاب شدند و در برخی دیگر دلیل انتخاب این فضا با مختصات و منطق قصه جور است. به تعدادی از آنها در ادامه پرداخته‎‌ایم.

خوانش قیام جنگل
میرزا کوچک‌خان، ملقب به سردار جنگل که با همراهی یارانش نهضت‌جنگل را ایجاد و مقابل اجنبی‌های متجاوز در گیلان قیام کرد، جزو مفاخر ملی است که از رشت برخاست. به این شخصیت چه به‌صورت مستقل و چه در قالب آثار دیگر در چند فیلم و سریال پرداخته شده است اما یکی از نخستین آثار درباره او سریال کوچک جنگلی بود که در دهه ۶۰ به کارگردانی بهروز افخمی روی آنتن رفت.

گرچه این سریال به‌دلیل روایت زندگی یک شخصیت واقعی و وقایع تاریخی ملزم به حضور در محل حقیقی قصه یعنی جنگل‌ است اما به دلیل این‌که این اثر جزو اولین سریال‌هایی است که در این فضا مقابل دوربین رفت می‌توان از آن یاد کرد.

صدای حزن‌انگیز و پرخاطره
یکی از خاطره‌انگیزترین و شاید نخستین سریال‌هایی که مخاطبان را سراسر ایران را با خود به شمال کشور برد، «پس از باران» بود. این سریال سال ۱۳۷۹ روی آنتن رفت و بخش اعظمی از قصه‌اش را در استان گیلان به تصویر می‌کشید. پس از باران تا مدت‌ها به الگویی تبدیل شد که بسیاری را برای روایت قصه‌ای در این خطه و بهره بردن از ظرفیت‌های بصری و فرهنگی آن راغب می‌کرد. موسیقی گیلکی با صدای حزن‌انگیز زنده‌یاد فریدون پوررضا، زنده‌کننده موسیقی فولکلوریک گیلانی بود که به‌خوبی درپیوند با این قصه در دل کار نشسته بود و برای مخاطبان خاطره‌سازی کرد. تا جایی که موسیقی باسابقه و به اصطلاح استخوان‌دار محلی گیلان بیشتر با این سریال به عموم مخاطبان معرفی شد و هنوز قطعات آن در فضای مجازی بازنشر می‌شود.

زدن به دل جاده
قصه پر هیجان سریال «خط قرمز» را که خاطرتان هست؟ این سریال با خروج چند جوان از تهران با سودای استقلال آغاز شد. جیپ قرمز و چند جوان پر شروشور در دل جاده‌ سبز منتهی به دیاری با منظره‌های بهشتی دل مخاطبان را حسابی به‌دست آورده بود و البته در بافت قصه هم شخصیت‌های اصلی در همین فضای زیبا با دشوارترین چالش‌های زندگی‌شان مواجه می‌شوند. در فیلمنامه و اجرا به نوعی تناقض فضا و محتوا را شاهد بودیم که کارکرد درستی در قصه پیدا کرده بود و به خوبی سرخوشی را به بد حالی و سرگشتگی پیوند می‌زد.

بارش مصائب
تصویری که از استواری زنان این خطه در سریال‌هایی چون پس از باران، از یاد رفته و... دیده بودیم و این روزها در سریال گیل‌دخت با شمایل دیگری شاهدش هستیم، سال ۱۳۹۸ هم در درام تاریخی «وارش» راهی آنتن شبکه سه سیما شد. بندر کیاشهر، ساحل چمخاله، ارتفاعات سیاهکل، لنگرود و مناطقی دیگر در شمال ایران، از جمله لوکیشن‌های مجموعه تلویزیونی‌هستند. این قصه که ابتدا پیوندی میان دو نقطه از ایران را یعنی سیستان و گیلان را به تصویر می‌کشید؛ با نگاه تاریخی یکی از شغل‌های غالب مردان آن خطه یعنی ماهیگیری، دوران ستمگری خان‌ها و... را دستمایه قرار داد و در جهت هر چه دراماتیک‌تر کردن قصه از آنها بهره برد. می‌شود گفت گیلان و سرنوشتی که در برهه‌ای از تاریخی بر آن گذشته هم به یکی از شخصیت‌های قصه بدل شده بود.

کلبه پر غصه
اگر از مخاطبان تلویزیون باشید موافقید که معمولا انتخاب نویسندگان برای روایت رابطه ارباب و رعیتی که در چند سریال تلویزیونی محور قرار گرفته؛ روستایی در شمال کشور است. پس از سریال پس از باران چند سریال دیگر سراغ این قصه رفتند که از جمله آنها «کلبه‌ای در مه» بود. این سریال سال ۱۴۰۰ از شبکه سه سیما پخش شد. داستانش هم که در محدوده سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی می‌گذرد، درباره روستایی در گیلان است. فردی زخمی و بد حال به آنجا می‌آید و میجان و نامادری‌اش تصمیم می‌گیرند جوان زخمی را در کلبه‌ای که کسی از وجودش خبر ندارد، مخفی کنند و بعد معلوم می‌شود آن جوان یک فرد فعال سیاسی است و ماموران ساواک به دنبال او هستند و اتفاقاتی برای آن فرد اتفاق می‌افتد. این قصه با روایت گوشه‌ای از تاریخ و همچنین درامی خانوادگی، نمایی از اوضاع ملتهب آن سال‌ها در گیلان را به مخاطبان ارائه‌‌‎داد.

سلوک در کنار پروانه‌ها
بسیاری از قصه‌های تلویزیونی سنگ بنای خط اصلی خود را در تهران می‌گذراند و پس از آن بنا به مقتضیات روایت یا حتی تنوع بخشی، قصه را به جایی دیگر منتقل می‌کنند. یکی از این سریال‌ها در کنار پروانه‌ها بود که شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن شبکه دوی سیما رفت. در این قصه که ابتدا در تهران آغاز شد، شخصیت اصلی در پی یک حادثه به زنی مدیون می‌شود و برای رهایی از عذاب وجدان به شمال کشور می‌رود تا به این بانو با نام گیلسو که در روستا روزگار می‌گذراند، خدمت کند. او در این مسیر و در روزهایی که در روستا زندگی می‌کند، مجبور به کار با امکانات موجود در ده می‌شود و کم‌کم از این فضا و یکی شدن با طبیعت شبهه‌های اعتقادی‌‌اش رنگ می‌بازد، روحش صیقل‌می‌خورد و نوعی سلوک را از سر می‌گذراند.

ماجراهای دختر دریا
می‌شود گفت بسیاری از کودکان و نوجوانان دهه ۷۰ که با تلویزیون انس داشتند، خاطرات‌شان با سریال‌هایی ویژه این گروه سنی نظیر دنیای شیرین دریا گره خورده است. سریالی به کارگردانی بهروز بقایی که ماجراهای دختری به اسم دریا و خانواده‌اش را روایت می‌کرد. این خانواده در گیلان زندگی می‌کردند و فضای سرسبز و لهجه‌های شیرین این خطه که بازیگران در ادا‌کردن‌شان تا حد زیادی موفق بودند، کمک بسیاری به ماندگاری و شیرینی این مجموعه تلویزیونی کرد.

قاب‌های خوش شمال
پرویز امیری، تهیه‌کننده سریال «روزهای آبی» است که بخش اعظمی از قصه‌اش در شمال کشور تصویربرداری شده بود. وی در گفت‌وگو با جام‌جم درباره دلایل اقبالی که برای سریال‌سازی در شمال کشور وجود دارد،توضیح می‌دهد: یکی از مهم‌ترین دلایلش فضای خوش‌عکس شمال کشور است. به هر حال مخاطبان جاهای سرسبز را دوست دارند به‌خصوص که در شمال کشور کوه، جنگل، رودخانه و دریا کنار هم دیده می‌شود. اینها کمتر در کشور ما یک جا کنار همدیگر جمع هستند. مورد دیگری که می‌توان به آن اشاره کرد، نزدیکی شمال به تهران است. این موضوع هم به‌سادگی رفت‌وآمد کمک می‌کند و همچنین باعث می‌شود هزینه‌های تولید کاهش یابد. امیری می‌افزاید: بستر بسیاری از قصه‌هایی که نوشته می‌شود هم می‌طلبد که در آن فضا تصویربرداری شو‌د. به عنوان مثال ما برای سریال روزهای آبی نیاز به یک روستای بکر داشتیم که امکانات رفاهی چندانی نداشته باشد. به روستاهای شهرهای دیگر هم فکر‌کردیم ولی دیدیم امکان حضور در روستایی نزدیک رودبار برای‌مان بیشتر فراهم است. او بخشی از این اقبال را هم مرتبط با مسائل فرهنگی عنوان می‌کند و می‌گوید: از نظر فرهنگی هم می‌توان به چند جنبه اشاره کرد. مثلا این‌که مردم در این خطه بیشتر پذیرای گروه تصویربرداری هستند، چون به خاطر آثار زیادی که آنجا ساخته شده مردم با دوربین آشنا هستند و راحت‌تر با کار گروه تصویربرداری کنار خواهند آمد. این تهیه‌کننده با اشاره به وجود فضاهای بکر در شمال عنوان می‌کند: همچنین ساخت آثار تاریخی در فضای تهران به خصوص برای تصویربرداری صحنه‌های خارجی نسبت به شمال دشوارتر است چون بخشی از بافت بکر در آن مناطق حفظ شده و دسترسی به چنین فضاهایی راحت‌تر است.

آب و هوای پر خرج
از امیری درباره چالش‌هایی که احتمالا در کنار مزایای بیان شده می‌توان نام برد، می‌پرسیم و او پاسخ می‌دهد: البته مشکلات زیادی هم وجود دارد که یک بخش آن به آب و هوا برمی‌گردد. آب و هوای شمال کشور غیرقابل پیش‌بینی است و رطوبت بالایی دارد؛ به خصوص در فصول سرد سال در آن منطقه سرما به مغز استخوان آدم نفوذ می‌کند. در فصول گرم هم به دلیل شرجی بودن گرمای بیشتری را تجربه‌می‌کنیم. به همین دلیل بعضی کارگردانان در برخی فصول اصلا در آن منطقه کار نمی‌کنند چون وسایل به‌دلیل شرجی بالا رطوبت می‌گیرد. یادم است آن سالی که ما کار می‌کردیم یک متر برف آمد و کارمان را سخت کرد و همه کار را به هم ریخت. وی ادامه می‌دهد: همچنین تغییر فصل در این خطه بسیار محسوس است. برای مثال اواخر اسفند تا اوایل فروردین به یک‌باره درختان نارنجی که در پس زمینه تصویر داریم تبدیل به درختان سبز می‌شود. به همین دلیل باید سرعت تصویربرداری را بالا ببریم تا فصل را ازدست ندهیم یا بیشتر سکانس‌های داخلی را تصویربرداری کنیم. همچنین دسترسی جاده‌ای به برخی روستاها مشکل و پر از گل و لای است. ضمنا در بعضی مناطق مشکل هتلینگ وجود دارد.

گریز از کلیشه
او در مورد راهکارهایی برای گریز از کلیشه در طرح قصه‌ها در شمال کشور و تنوع‌بخشی بیشتر می‌گوید: آن خطه ویژگی‌هایی دارد که البته همین‌ها هم زیبا هستند از جمله شکل معماری خانه‌ها که با فضای آنجا عجین است. برای همین نمی‌شود تغییری در این بافت ایجاد کرد. مگر این‌که قصه‌ای را در فضای شهری و امروزی رشت یا ساری تصویربرداری کنیم. اما اگر بخواهیم در آن فضا کار کنیم، مجبوریم از آن فرهنگ، لباس، معماری و... گرته‌برداری کنیم و ایده بگیریم. شاید یکی دیگر از راه‌های برون‌رفت از کلیشه این باشد که به سریال‌سازی در استان‌های دیگر هم بیشتر فکر کنیم تا تنوع بیشتری را شاهد باشیم. گاهی تهیه‌کنندگان برای رفتن به شهرستان‌های دیگر خیلی اقبال ندارند؛ دلایل تولیدی، دشواری گردهم آوردن بازیگران چهره در شهری دور و... را می‌توان برای چنین موضوعی متصور شد. باید توجه کنیم آثاری که در شهرهای دیگر هم داشتیم به همان نسبت با اقبال مواجه شدند.

مراکز استان‌ها فعال‌تر شوند
حسن وارسته، نویسنده بسیای از سریال‌های تلویزیونی است که برخی از آنها در شمال کشور تصویربرداری شده است. از جمله این‌که جزو گروه فیلمنامه‌نویشان سریال «پایتخت» بوده است. او در گفت‌وگو با جام‌جم دلیل تمایل بیشتر برای حضور در آن منطقه بیان می‌کند: به دلیل طبیعت سرسبز و دلنواز شمال و دریا، دسترسی به پایتخت و... تعدادی از سازندگان آثار تمایل دارند برای تنوع بخشی در کار قصه‌های‌شان را به استان‌های شمالی کشور‌بروند. کارگردان وقتی دوربین را در جنگل می‌گذارد به مراتب چشم‌نوازتر از بسیاری جاهاست. آبادانی، دسترسی راحت، آب و نزدیکی روستاها به همدیگر باعث می‌شود سریال‌سازی در آن منطقه سهل‌الوصول‌تر شود. شهرهای بسیاری داریم که جاذبه‌های توریستی و فرهنگی دارند اما به دلیل دور بودن از پایتخت، هزینه‌های بالای تولید و سایر عوامل مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند. به نظرم این موضوع بیشتر به بخش تولید برمی‌گردد. البته ادبیات شمال کشور و داستان‌های به‌یادگار مانده از آن خطه و همچنین مردمان خونگرمش این اقبال را پررنگ‌تر می‌کند. بسیاری از قصه‌هایی که از این منطقه به تصویر کشیده شدند، المان‌ها مشترک داشتند و همین موضوع باعث شده گاهی خلاقیت از کارگردانانی که قصه خود را به این فضا می‌برند دور شود. وارسته‌در این مورد راهکارهایی را بیان می‌کند و در ادامه لزوم توجه به استان‌های دیگر را یادآور می‌شود: اولین راهکار این است که برای سریال، بیشتر به شهرهای دیگر هم سر بزنند. مراکز استان‌ها برای ساختن سریال فعال‌تر شوند و با تمرکززدایی، کاری که بر گردن مرکز تهران است سبک‌تر شود.

سرمایه‌های انسانی ناشناخته
لازم است از هنرمندان بومی شهرهای مختلف بیشتر استفاده شود تا میزان کوچ و مهاجرت این دسته از هنرمندان به پایتخت کمتر شود. در صورت تمرکز هنرمندان در تهران، رقابت کاری بیشتر و جذب شدن بازیگران در یک پروژه سخت‌تر می‌شود. در صورتی‌که اگر بازیگران در هر مرکز استان فعالیت بیشتری داشته باشند و دیده شوند خود به خود از بروز چنین معضلاتی جلوگیری می‌شود. ضمن این‌که آثار استانی فرهنگ، پوشش، قومیت، آداب و رسوم و مسائلی از این دست که مربوط به هر منطقه است را صحیح‌تر از یک فردی که خارج از این فضاست به تصویر می‌کشد و معرفی می‌کند. در نتیجه کل کشور به مخاطب داخلی و خارجی بهتر شناسانده می‌شود که این مهم تا حد زیادی بر‌عهده رسانه است. همان‌طور که اشاره شد در این صورت اشتغال‌زایی بیشتری می‌شود و افراد حرفه‌ای و متخصص بیشتری پرورش پیدا می‌کنند. به جای این‌که فرد با خود بگوید به اقیانوس پایتخت می‌آیم و البته ممکن است اسیر سیل شود در مرکز خود می‌ماند و در این صورت تولید، اشتغال، تفکر و خلاقیت رونق بهتری می‌گیرد. از سوی دیگر نیاز نیست هنرمندان از تهران برای تولید یک اثر به شهر دیگری بروند - مگر در موارد استثنا - بلکه ظرفیت فیلمنامه‌نویس، بازیگر، کارگردان و... در همان شهر وجود دارد که برای آن مرکز کار می‌کنند. این فیلمنامه‌نویس درباره چالش‌هایی که برای هنرمندان هنگام خروج از تهران وجود دارد، می‌گوید: وقتی شما از شهر خود خارج می‌شوید خواسته یا ناخواسته دچار سختی می‌شوی چون بومی آنجا نیستی و به بسیاری از موارد آشنایی نداری. پیدا کردن لوکیشن سخت‌تر است. هزینه‌های تولید هم بیشتر می‌شود چون باید اسکان و خورد و خوراک گروه را در آن شهر تامین شود. همچنین باعث بی‌مهری یا حداقل کم مهری به هنرمندان آن منطقه‌می‌شود.

یک دنیا قصه سبز
همان‌طور که اشاره شد سریال‌های زیادی داشتیم که در سال‌های اخیر شمال کشور را برای تصویربرداری انتخاب کردند تا از مواهب آن برای پربارتر کردن محتوا و حظ‌بصری مخاطبان بهره ببرند. گذر از رنج‌ها، از یاد رفته، پایتخت، آواز مه، افرا، ستایش، خانواده دکتر ماهان، روزهای آبی، بوتیمار، پیله‌های پرواز، جاده چالوس، از نفس افتاده، آهوی ماه نهم و... برخی دیگر از این عناوین هستند. تعدادی از آنها روایت تاریخی داشتند و برخی هم به بهانه‌های گوناگون قصه‌ای امروزی را به دشت‌های سرسبز شمال‌بردند.

سریال‌هایی به وسعت شمال ایران

مهدیه رضایی - گروه رسانه: بیراه نیست اگر بگوییم که بعد از فیلمنامه، لوکیشن سنگ بنای یک کار است، زیرا انتخاب لوکیشن درست باعث می‌شود تا مخاطبان شاهد قاب‌های زیبا از یک سریال باشند یا نه. بنابراین نقش بسیار مهمی در پروژه‌های تلویزیونی و سینمایی دارد. شاید در گذشته کمتر سازندگان آثار نمایشی به این موضوع فکر می‌کردند که لوکیشن سریال‌ها را به خارج از تهران ببرند اما به مرور این موضوع نه تنها جا افتاد، بلکه تعدادی از کارگردانان و تهیه کنندگان به سراغ ساخت موضوعاتی رفتند که لوکیشن‌های آن خارج از تهران به ویژه به شمال ایران منتهی شود. تعداد این آثار هم کم‌نیست. مصداق این موضوع هم سریال گیل‌دخت است که شب‌های پنجشنبه و جمعه از شبکه یک پخش می‌شود. لوکیشن‌های این سریال در مناطق مختلف شمال ایران انتخاب شده و باعث شده تا بینندگان با تماشای این سریال که قصه اش توانسته مخاطبان را با خود درگیر کند شاهد قاب‌های زیبایی هم باشند. از سوی دیگر همه ما بارها این جمله را شنیده‌ایم که ایران قدمت دیرینه‌ای به لحاظ تاریخی دارد. کافی است سری به گوشه گوشه ایران بزنیم تا متوجه شویم هر استانی ویژگی‌های خاص خودش را دارد؛ طبیعت، معماری، آداب و رسوم مردم و... در هر استان متفاوت و منحصر به خودش‌است.همین ویژگی باعث شده تا برخی کارگردانان به سمت تولید سریال‌هایی بروند که لوکیشن آن در یکی از استان‌های ایران واقع باشد و به قول معروف با تهران گریزی تلاش کرده‌اند به سهم خود، قدمت و زیبایی‌های ایران را به تصویر بکشند. اغلب این نوع سریال‌ها هم به لحاظ بصری چشم نواز بوده‌اند و هم با اقبال مخاطبان هم روبه‌رو شده‌اند. البته بیشتر کارگردانان و تهیه کنندگان راغب بودند که لوکیشن‌های سریال را از خطه شمال ایران انتخاب کنند، زیرا این خطه از ایران مساوی است با قاب‌های زیبا و تماشایی.

یکی از کارگردانانی که به سراغ لوکیشن‌های شمال رفته، فریدون حسن پور است. یکی از ویژگی‌های بارز حسن‌پور، این است که معمولاً برای ساخت کارهای سینمایی و تلویزیونی اش سراغ طبیعت بکر شمال می‌رود. او برای ساخت مجموعه تلویزیونی «گذر از رنج ها» که روایت زندگی زنی به نام دنیا از لحظه تولد تا مرگ بود، به سمت شهرها و مناطق شمالی همچون رشت، دیلمان و...‌رفت. بخش عمده‌ای از قصه این مجموعه در روستای لور می‌گذشت که البته برای این‌که فضای خانه‌های این روستا با زمان سریال تطابق داشته باشد، بسیاری از خانه‌ها و دکورهای این روستا بازسازی‌شد.

همچنین سعید سلطانی اواخر دهه ۷۰ مجموعه «پس از باران» را کارگردانی کرد و به واسطه این سریال مناطق بکر شمال را به تصویر کشید. این سریال روایتگر روابط ارباب و رعیتی بود و زندگی دختری را به تصویر می‌کشید که به عنوان زن دوم وارد خانه ارباب می‌شد. مکان‌های تصویربرداری پس از باران درجوکندان و عمدتا در خانه‌ای متعلق به یکی از خان‌های سابق این منطقه در ترک‌محله‌بود.البته گاهی دوربین این مجموعه به محله ساغری‌سازان می‌رفت که یکی از قدیمی‌ترین محله‌های شهر رشت است. همچنین بخشی از سریال هم در زیباکنار تصویربرداری شد.

الهام غفوری به همراه همسرش، سیروس مقدم تا به امروز پنج فصل از سریال «پایتخت» را تولید کرده‌اند که چهار فصل آن پخش شده و فصل پنج برای پخش در نوروز ۹۷ آماده می‌شود. آنها برای تولید این اثر، ترجیح دادند از تهران فاصله گرفته و سراغ استان مازندران بروند و زیبای‌های این خطه از شمال را به تصویر بکشند.
در مجموع تعداد این کارها کم نبوده و جزو آثار ماندگار تلویزیون محسوب می‌شوند و مخاطبان ارتباط زیادی با آنها برقرار کردند.

اینجا ایران است، لوکیشن زیبای شمال

جبار آذین - استاد دانشگاه و منتقد: تحول در تولید مجموعه‌هایی که به همت صداوسیمای مراکز استان‌ها تهیه و پخش می‌شوند، افزون‌بر ایجاد تحرک در میان هنرمندان شهرستانی و ایجاد علاقه و انگیزه و برنامه‌سازی توسط مدیران این مراکز، سبب توجه و عنایت ویژه مسئولان به استان‌ها و شهرستان‌ها و هنرمندان شهرستانی و اماکن تاریخی، زیبایی‌های طبیعی و مناطق گردشگری شده و استقبال خوب مخاطبان رسانه ملی از تولیدات خارج از تهران و آثار هنری به‌خصوص سریال‌های خوبی که در شهرها و شهرستان‌ها و درواقع فضاها و مکان‌های تازه و نو و بدیع ساخته می‌شوند، دست به دست یکدیگر داده تا هنرمندان و مدیران تهرانی برای تولید آثار و مجموعه‌های جذاب و دیدنی خانوادگی و اجتماعی و تاریخی، راه شهرستان‌ها را در پیش گیرند. وزارت میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع‌دستی به‌عنوان یکی از حافظان شاخص میراث کشور، دست همکاری و یاری مدیران سیما و هنرمندان را فشرده و با همکاری شایسته، شرایط را برای تولید سریال‌های خوب و تماشایی در شهرها و استان‌ها هموار کرده است. سال‌ها بود که بخش فراوانی از تولیدات سریالی تلویزیون، عمدتا در مکان‌های ثابت و تکراری تهیه و تولید می‌شد. ساختن دکورهای جدید هم برای رفع دلزدگی مخاطب از اماکن تکراری، چاره‌ساز نبود و سیل تولید سریال‌های آپارتمانی، به‌راستی آزاردهنده شده بود. از همین رو، مسئولان و مدیران سیما، تصمیم گرفتند در این عرصه، تحول‌آفرینی کرده و ساخت مجموعه‌های داستانی و مستند را به سراسر کشور گسترش دهند و علاوه بر کارشناسان و متخصصان پایتخت‌نشین از هنرمندان و کارشناسان شهرستانی و استانی هم بهره برند و با استفاده از مکان‌ها و مناطق و فضاهای جدید، آنها را بستر داستان سریال‌ها قرار دهند. با این اقدام مهم رسانه‌ملی هم طیف‌هایی از مدیران و هنرمندان استانی بیشتر فعال شده و معرفی می‌شدند و هم این‌که مخاطبان سریال‌های سیما، داستان‌های خوب مجموعه‌ها را با توجه به جغرافیا و فرهنگ و تاریخ و آیین‌ها و سنت‌های محلی و بومی و قومی در راستای عنایت به فرهنگ و هنر ملی و سبک زندگی ایرانی و اسلامی در نقاط مختلف کشور به تماشا می‌نشستند.

تاکنون ده‌ها سریال خوب و موفق در مراکز استان‌های کشور، از اصفهان و شیراز و قزوین گرفته تا اهواز و آبادان و خراسان تهیه و تولید و پخش شده که اغلب با رضایت بینندگان همراه بوده است. خطه سرسبز و تماشایی و پرنعمت شمال کشور از دیرباز در صدر توجه فیلم و مجموعه‌سازان در سینما و تلویزیون قرار داشته و بخش بسیاری از آثار و سریال‌های موفق تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و هنری در سرزمین عطر و شکوفه و آبی‌های دریای شمال ساخته و تصویرسازی شده است. طبیعت و فرهنگ و تاریخ و مناسبات اجتماعی، طی سال‌ها، جغرافیا و لوکیشن مجموعه‌های تلویزیونی فراوان بوده که هرکدام با توجه به مضمون و محتوا و ساختار این سریال‌ها در زمان پخش، با استقبال روبه‌رو بوده‌اند. مجموعه تلویزیونی «کوچک‌جنگلی» ساخته بهروز افخمی به‌دلیل این‌که شخصیت‌های اصلی و رخدادهای تاریخی آن متعلق به تاریخ جنگل و شمالند، در شمال ایران به تصویر کشیده شدند.

بخش‌هایی از وقایع مرتبط با حماسه جنگلی‌ها در سریال خوب «در چشم باد» ساخته ماندگار مسعود جعفری‌جوزانی در شمال ایران به تصویر درآمدند. فریدون حسن‌پور، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون دو مجموعه دیدنی خود به نام‌های «از یاد رفته» و «گذر رنج‌ها» را در شمال به قاب تصویر سیما کشید. سریال بسیار زیبای «پس از باران» به کارگردانی سعید سلطانی، داستان‌ها و ماجراهای خود را در روستاهای شمال، بازسازی کرد. سریال پرمخاطب و جذاب «پایتخت» کار دیدنی سیروس مقدم، مازندران را بستر بازگویی و روایت داستان‌های خود قرار داده بود. احمد معظمی، قصه‌های سریال خود «جاده‌چالوس» را در جاده‌چالوس بازسازی کرد. همچنین بهروز بقایی «دنیای شیرین دریا» را با خاطراتی ماندنی به سال ۱۳۷۷ در شمال زیبا ساخت. «آواز مه» به کارگردانی حسینعلی لیالستانی با بازی خوب و تماشایی زنده‌یاد خسرو شکیبایی در شمال تولید شد. و این‌همه به معنای ضرورت توجه و استفاده از روستاها، شهرها و شهرستان‌های تاریخی با جلوه‌های درخشان فرهنگی و اجتماعی به‌عنوان ظرف‌های هنری برای تولید سریال‌های قوی و غنی ایرانی در همه جای ایران از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب است و در راس آنها همچنان شمال رازآلود و شگفت‌انگیز و جذاب ایستاده است. اکنون چند ماه است که شب‌های پنجشنبه و جمعه، مخاطبان میلیونی رسانه‌ملی، یک‌بار دیگر شاهد تماشای یک سریال عاشقانه اجتماعی و خانوادگی و تاریخی که وقایع آن در دوران قاجار رخ می‌دهد، در روستاهای شمال کشور هستند. سریالی که در کنار امتیاز‌های فراوان هنری و ساختاری و محتوایی و بازی‌ها و کارگردانی خوب از لوکیشن شمال به‌درستی و دلنشین استفاده کرده و تصاویری دیدنی از مناطق مختلف شمال را به تماشا گذاشته است. به گواه واقعیت‌ها و تاریخ و زیبایی‌ها و قومیت‌ها، همه جای ایران بزرگ و پرافتخار، تماشایی است و بهره‌گیری مناسب از آنها در تولید آثار نمایشی و سریال‌های تلویزیونی به معنای ثبت تاریخی آنها و ارائه ویترینی چشم‌نواز و جذاب و دیدنی از ایران اسلامی به ایرانیان و جهانیان است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها