آیا تنها واژگان عربی به زبان فارسی روانه شدهاند یا... به بهانه روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، با محوریت تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادب عرب، گفتوگویی داشتهایم با دکتر یحیی عطایی، پژوهشگر و دانشآموخته زبانشناسی و دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبایی و همچنین عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور. حوزه تحقیقاتی ایشان بلاغت، عروض و دستور، به شکل تطبیقی میان زبان فارسی و عربی بوده و قریب دو دهه است که در این زمینه به پژوهش و تدریس پرداختهاند.
برایمان بگویید که مراوده بین زبان و ادبیات ایران زمین و زبان و ادبیات جهان عرب چه پیشینهای در تاریخ دارد؟ در این زمینه چقدر میتوانیم به عقب برگردیم؟
میدانید که در طول تاریخ ایران تا زمان ظهور و گسترش اسلام، کشورهای عرب زبان مثل یمن یا عراق تحت سیطره امپراطوری ایران بودند و این اقوام عرب به حکومتهای ایرانی باج و خراج میدادند و داد و ستد داشتند که این مراودات، تاثیرات فرهنگی بسیاری داشته و البته دوطرفه بوده اما از آنجا که در آن زمان، اعراب تحت سلطه ایرانیان بودند، بیشتر واژگان زبانهای ایرانی وارد زبان عربی شده که آثار آشکار آن را در تالیفات پس از اسلام شاهدیم. این موضوع آن قدر واضح و روشن است که نیازی به اثبات ندارد اما باید توجه کنید که سنت اعراب به ویژه در مقطع پیش از اسلام، سنت شفاهی بوده است؛ نه اسباب محیایی برای نوشتن داشتند و نه تمایلی، چنانچه به حافظه بسیار ماندگار مشهور بودند و به این قضیه افتخار میکردند. همین سنت شفاهی باعث شد که نتیجه این ارتباطات در قبل از اسلام به صورت مکتوب به ما نرسد اما نتیجه این ارتباطات در حوزه گفتمان و فرهنگ خود را نشان میدهد، نمونهاش بسیاری از واژگان زبان عربی که ریشه فارسی و پهلوی دارند. از جمله واژه «اَدب» که از واژگانی است که پیش از اسلام وارد زبان عربی شد و محققان ایرانی بر این باورند که «دَب» از «دَپی» بوده و «دَپی» و «دَپ» با دبستان و دبیر و دبیرستان همریشه است و کاملا ریشه ایرانی دارد. یا مثلا در مفاهیم اسلامی ما از پل صراط صحبت میکنیم، در آیین زرتشت هم پلِ «چینوَت» وجود دارد که مردم از آن گذر کرده و گناهکاران از بالای آن به درون آتش سقوط میکنند؛ یا واژه «گناه» را به شکل «جُناح» در قرآن میبینیم که مشخص است قبل از اسلام وارد زبان عربی شده،واژه «محراب» واژه عربی دیگری است که در قرآن هم حضور دارد، مثلا در سوره مریم: «فَخَرَجَ قومِهِ اِلی المِحراب» این واژه همان «مهراوه» ایرانی است که مکانی گنبدی بوده که در زیرش آب جمع میشده و محل عبادت بوده است. درمجموع باید اشاره کنم که درمیان لغات عربی پیش از اسلام تا قرن دوم، معمولا و نه صددرصد، چنانچه کلمهای مشاهده کنیم که ریشهای بیش از سه حرف دارد و همچنین بوی تمدن و فرهنگ میدهد به احتمال زیادی ایرانی یا غیرعربی است.
حضور واژگان پارسی در زبان و ادبیات عرب تا چه اندازه پررنگ است؟
همان طور که گفتم معمولا واژگان ایرانی درزبان عربی این دو ویژگی را دارند که ریشه بیش از سه حرفی داشته و همچنین بوی فرهنگ و تمدن دارند؛ به واژه «ترجمه» دقت کنید که از «تَرزبان» فارسی میآید، در این کلمه «ز» تبدیل به «ج» شده و سپس چون واژه بزرگی است و نمیتوانستند آن را صرف کنند به حالت رباعی تصریف شده، تَرجِمَ، یتَرجِمُ، تَرجُمان. اعراب متوجه این قضیه شده بودند که واژگان زیادی از فارسی به زبان عربی وارد شده و کتابهایی هم دراین باره نوشتهاند. مثلا ابومنصور موهوب بن احمد جَوالیقی(۱۰۷۴-۱۱۴۴م) زبانشناس، محدث، فقیه و ادیب عراقی که در این زمینه کتاب معروف «المُعَرَّب» را نگاشته، «معرب» به معنی عربی شده است، از فارسی یا زبانهای دیگر که در این کتاب بیشتر به فارسی پرداخته شده، این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. به هرحال واژگان ایرانی بسیاری در زبان عربی و در قرآن وجود دارند. از جمله «فیل» یا «فردوس» که البته ریشه هندی ـ اروپایی دارد، همین طور واژههایی مثل «کافور»، «مرجان»، «سُندس» و واژه «مهرجان» که به معنای جشن، همان واژه مِهرِگان ایرانی است، واژه «زمهریر» که با زمستان و زمین هم ریشه است یا «ابریق» که از واژه آبریز آمده، «سرادق» که همان سراپرده فارسی است و بسیار واژگان دیگر، این مثالها تنها قطرهای از دریاست.
از گفتههای شما میتوان نتیجه گرفت بسیاری از واژگان فارسی که وارد زبان عربی شدند در ساختار زبان تغییر کرده و دوباره به زبان فارسی برگشتهاند، در مورد سیر و سفر این واژگان برایمان بگویید.
همینطور است، خیلی از این کلمات داستان جالبی دارند، مثلا به واژه «مخزن» در عربی دقت کنید، میدانید که فصل پاییز و خزان فصل جمعآوری محصول بوده و در ایرانباستان با جشن مهرگان به استقبال آن میرفتند، به قول شاعر: «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است». حالا در زبان عربی از «خزان» اسم مکان گرفته و به واژه «مخزن» تبدیل شده، جمع آن شده «مخازن» و بعد همین مخازن از عربی به زبان اروپایی راه پیدا کرده و تبدیل شده به «مغازه» که امروزه همه ما استفاده میکنیم؛ میبینید که کلمه «خزان» فارسی وارد عربی شده، در آنجا به شکل مخازن درآمده و بعد وارد زبان فرانسوی شده و تبدیل به واژه مغازه شده بعد دوباره به فارسی برگشته. همینطور واژه «magazine» به معنای «مجله» باز از همین ریشه است یا واژه «گمان» در فارسی که در عربی «گ» واژه تبدیل به «خ» شده و در نهایت به شکل «خمان» درآمده و بعد در باب تفعیل رفته و کلمه «تخمین» از آن بهوجود آمده. واژه «هندسه» و مشتقات آن مانند «مهندس» مثال دیگری است که از کلمه «اندازه» و «انداختن» فارسی گرفته شده، آن هم از آن جهت بوده که ابزار اندازهگیری را میانداختند، به قول معروف آرش کمانگیر تیر را انداخت و مرز ایران را مشخص کرد. نمونه جالب دیگر دو واژه «ازل» و «ابد» در عربی هستند؛ در فارسی ما واژه «سَر» را داریم به معنای «آغاز» که الف ضدساز به آن اضافه میشود که کلمه «اَسَر» را حاصل میکند به معنای«بدون آغاز». در مقابل کلمه «ابد» را داریم که به همین ترتیب از واژه «پَد» و بعد «اپد» به معنای بیپایان میآید. یا به واژه «مسجد» توجه کنید، اعراب گمان میکنند ریشه کاملا عربی دارد و به معنای محل سجده است در حالی که از ریشه ایرانی آن بیخبرند، مسجد از واژه کهن «مَزگِت» می آید که از واژگان خراسانی است.
نکته دیگر شایسته توجه این است که بسیاری از واژگان فارسی که در حوزه فرهنگ و گفتمان وجود دارند همچنان جایگاه خود را حفظ کرده و با معادلهای عربی جایگزین نشدهاند؛ مثل واژه «وضو» و «دست نماز» یا «روزه» یا واژه «نماز» که با «صلاة» جایگزین نشدهاست، چون همانطور که میدانید مفاهیم این واژگان، مانند پنج وعده عبادت در ایران باستان وجود داشتهاست.
جوهره ارتباط و تاثیر زبان فارسی بر عربی در چیست؟ آیا تنها در واژگان خلاصه میشود؟
مطمئنا تاثیر و تاثر زبان و فرهنگ چند قوم که در همسایگی هم زندگی میکنند و ارتباطات اقتصادی و تجاری دارند فقط در واژگان منحصر نمیشود. در همه زمینهها، از «واژ» و «واک» تا گفتمان را شامل میشود حتی آواهایمان را هم تحت تاثیر قرار میدهد یعنی از صداها و مصوتها تا ساحت دستور و لغت و صرف و نحو را طی میکند و تا حوزه گفتمان و مسائل فرهنگی که در زبان نمود دارند، خود را نشان میدهد. میخواهم بگویم که بسیار بیشتر از واژه و جملات این تاثیر و تاثر به شکل متقابل دیده میشود.
فکر میکنید توسعه و گسترش زبان عربی، بهویژه پس از ظهور اسلام چقدر مرهون این تاثیر و تاثر بودهاست؟
در ابتدای گسترش اسلام، تاثیر زبان عربی بر پارسی بیشتر است اما در قرنهای بعد این ما ایرانیان هستیم که بر اعراب تاثیر میگذاریم و این تاثیر ابتدا بیشتر در حوزه علم و کتابت است و نه در حوزه شعر. در شعر، ما بیشتر تحت تاثیر شعر عرب هستیم تا قرن هفتم که اعراب با شعر فارسی آشنا میشوند اما در عرصه علم، اعراب بسیار تحت تاثیر ایرانیان قرار میگیرند. به این شکل که اولا زمانی که ایرانیان متوجه میشوند زبان پهلوی رو به زوال است سریعا متون پهلوی قدیم، اعم از متون علمی و ادبی تا متون حماسی، افسانهها و خداینامهها را از پهلوی به زبان عربی ترجمه میکنند، مثل ابن مقفع که «کلیله و دمنه» را از پهلوی به عربی ترجمه میکند. از طرفی بسیاری از متون علمی و فلسفی یونانی توسط دانشمندان ایرانی به عربی ترجمه میشود که باعث میگردد علم و فلسفه یونانی وارد زبان عربی شود. از طرفی باید توجه داشته باشیم، با وجود اینکه بعد از گسترش اسلام، زبان عربی در ایران به عنوان زبان رسمی استعمال میشده همچنان نزد ایرانیان در جایگاه زبان دوم بوده، بنابراین حتی گویشهای محلی خود را حفظ میکردند اما وقتی میخواستند کتاب بنویسند یا شعر بگویند از زبان عربی و فارسی استفاده میکردند، از اینرو دانشمندان ایرانی آن زمان، بسیاری از آثار خود را به زبان عربی مکتوب میکردند که درصد قابلتوجهی هم هست. بزرگانی چون ابنسینا، رازی، زمخشری و ابوریحان بیرونی بسیاری از آثارشان را به عربی نوشتهاند یا شعرایی مثل «طغری اصفهانی» که شعر فارسی ندارد. از این رو این ایرانیان بودند که برای فهمیدن و یادگیری زبان عربی به استخراج و مکتوبکردن قواعد زبان عربی پرداختند، برای همین میبینیم ایرانیان در تالیف و صرف و نحو زبان عربی تا چه حد اهتمام داشتند. به علاوه، همان طور که میدانید در قرن دوم و سوم که نهضت ترجمه را شامل میشود، ایرانیان علوم را به عربی ترجمه میکردند و همزمان به اصلاح زبان عربی میپرداختند چرا که وقتی زبان علمی است، ماهیتا متفاوت است با زبان عامیانه و شفاهی که اعراب استفاده میکنند؛ یعنی حتی اگر کسی به عربی هم مسلط بود باز قادر به خوانش این متون نبود و حتما میبایست در این عرصه متخصص میبود تا بتواند متون ابنسینا یا رازی را بخواند چون وقتی زبان علمی است در ساختار واژگان هم نیازمند اصطلاحات علمی خواهیم بود، در اینجا هم میبینیم که لایههای خیلی مهم و بزرگی از واژگان و اصطلاحات توسط ایرانیان به زبان عربی اضافه میشود.
در این مورد مثالی بزنید.
ایرانیان دائما واژهها را از زبان عربی وضع میکردند و در این کار از زبان فارسی هم کمک میگرفتند مثلا زمانی که تصمیم گرفتند واژهشناسی و آواشناسی عربی را به زبان دقیق بنویسند، مثل ابنسینا که رسالهای در باب «اصوات» دارد، در این کار به واژگان جدیدی نیاز داشتند، همین جاست که کلمه «تجوید» توسط ایرانیان ساخته میشود. کلمه تجوید از گات «گاتها» که بخشهای درخشانی از متون زرتشتی است و اتفاقا در معابد و معابر به شکل موسیقایی و آهنگین اجرا میشده گرفته شدهاست؛ این «گات» در زبان عربی به «جاد» تبدیل شده، «جادَ» مثل فعل «قالَ»، ریشهاش «جَوَّدَ» خواهد بود. سپس در باب تفعیل(جَوَّدَ، یجَوِّدُ، تَجوید) واژه«تجوید» از آن حاصل میشود، میبینیم که چطور«گات» زرتشتی توسط خود ایرانیان وارد عربی شده در حالی که خود اعراب از آن بیخبرند و البته کم نداریم از این واژگانی که برساخته ایرانیان هستند برای پیشبرد علوم و زبان عربی.
اهمیت تالیفات ایرانیان به زبان عربی تا چه اندازه پررنگ است؟
ارجاع میدهم به جلد دوم کتاب «خدمات متقابل ایرانیان و اسلام» استاد شهید مطهری. حدود ۲۰۰ صفحه از این کتاب با اشاره به نویسندگان مختلف به این موضوع پرداختهاست. البته در این موضوع کتابهای بسیاری داریم؛ ازجمله آثار استاد عبدالحسین زرینکوب یا تالیفات دکتر ذبیحا. . . صفا که در کتابی دوجلدی باعنوان «علوم عقلی در تمدن اسلامی» به اهمیت تالیفات ایرانیان در این خصوص میپردازد، جلد اول تا قرن پنجم و جلد دوم از قرن پنجم به بعد را شرح میدهد. اما اگر بخواهم خیلی خلاصه اشاره کنم، باید از ابنمقفع نام برد که تسلط چشمگیری بر زبان عربی داشته تا جایی که اعراب ترجمه ابنمقفع از کلیله و دمنه را فصیحترین متن از نظر بلاغت بعد از قرآن میدانند یا «ابونواس اهوازی» که از شاعران بزرگ در ادبیات عرب است، همین طور«مهیار دیلمی»که از نوابغ شعر عرب است و او را از بزرگترین شعرای عرب میدانند یا «ابوالفضل بن عمید»، «صاحب ابن عباد» وزیر آلبویه، شاعر و نویسنده شیعه و. . . اینها همه نویسندگان و دبیران تراز اول بودند که الگو و اسوه جامعه مولفان عرب بودند. همچنین شما را به کتاب تاریخ تمدن اسلامی نوشته «جرجی زیدان» ارجاع میدهم که در آن شرح میدهد اعراب از آنجا که خود به زبان عربی تسلط داشتند کتابت و صرف قواعد زبان عربی را کاری بیهوده میدانستند. از این رو دبیران و نویسندگان دربار را از ایرانیان انتخاب میکردند و به این ترتیب ایرانیان در زمینه تالیفات عرب به درجه اعلی میرسند.
حدود قرن دوم و سوم قمری بسیاری از شعرای ایرانیتبار مثل ابونواس و ابوالعتاهیه به شعرگفتن به زبان عربی میپردازند. این ورود ایرانیان به ادبیات عربی چه تاثیری در آن داشته؟
مطمئنا جواب این سؤال را میتوان در پاسخی که به سوالات پیشین دادم جستوجو کرد. مختصرا اشاره کنم که این تاثیر در همه زمینهها بودهاست، یعنی زمانی که خود اعراب به زبان عامیانه حرف میزدند، این ایرانیان بودند که به زبان فصیح مطلب مینوشتند و شعر میگفتند از این رو اسوه و الگو قرار میگرفتند، همین طور تحولاتی در آن ایجاد میکردند، زمانی که شعرای ایرانی از ساختار شعر عربی دوران جاهلیت در دربار پادشاهان استفاده میکردند بعد از مدت کوتاهی۱۵-۱۰ بیت اول شعر را جدا کرده و اسم غزل به آن میدادند، نمونهاش آثار ابونواس؛ در صورتی که در شعر دوره جاهلی و حتی اوایل اسلام چیزی با عنوان غزل وجود ندارد، تغزل هست که قسمتی از قصیده است. از واژه و فرم و قالبها تا محتوای شعر، ایرانیان ادبیات عرب را تحت تاثیر قرار میدادند. به لحاظ محتوا میبینیم بسیاری از شعرای عربزبان مثل ابونواس و یزید ابنمعاویه خمریه سرا بودند اما در ادبیات ایران و اندلس این خمریهسرایی معنای عرفانی به خود میگیرد و کسانی مثل «ابنعربی» زبان عربی را در زمینه عرفان بسیار فربه میکنند. هرچند برخی از محققان عرب به این موضوع توجه نمیکنند و حتی میگویند که ایرانیان زبانعربی را خراب کردهاند، درحالیکه همین امروز اعراب کتابهایی مینویسند با عنوان مشاهیرالعرب که هر جلد آن را به یکی از مشاهیر اختصاص میدهند و در کمال تعجب از دانشمندان و چهرههای بزرگ ایرانزمین بهعنوان مشاهیر عرب یاد میکنند. جلدی از این کتابها به اسم ابن سیناست، جلد دیگر بهاسم زکریای رازی یا بهنام خیام و حتی سعدی که او را شاعر عرب میدانند که البته اینها همه ناسپاسی خالص است. ما ایرانیان زبانعربی را بسیار فربه کردیم و آن را در همه زمینهها گستراندیم و به آن عمق بخشیدیم.
جلوتر برویم، بعد از اینکه شعر فارسی شکل منسجمی پیدا کرد، شعر و ادب فارسی چه تاثیری بر ادبیات عرب داشته؟ از ابتدا تا همین دوران معاصر.
توجه داشته باشید که ما دانشی داریم تحت عنوان دانش بلاغت که قسمتی از آن به یونان و قسمتی دیگر به ایران باستان برمیگردد. این بلاغت ابزار شعر است. یعنی توصیف زیبایی و ظرافت شعر و استخراج قواعد آن در حوزه بلاغت و نقدالشعر جای میگیرد. از بین اعراب در قرون اول به شکل ابتدایی کسانی مثل ابنمعتذ تالیفاتی در این زمینه دارند اما بعد از آن بیشتر اسامیای که به آن برمیخوریم ایرانیان هستند. مثل ابنطباطبا، از اهالی اصفهان که نویسنده کتاب «عیار شعر» است، یا در قرن پنجم عبدالقاهر جرجانی، زبانشناس و ادیب ایرانی که چهره بسیار مهمی است و تمام علم بلاغت عرب را تحت تاثیر قرار میدهد. در حدی که مبتکر معانی است و در هشت باب دانش معانی را پایهگذاری میکند. آثار بزرگش دو کتاب است به نامهای «دلائلالاعجاز» و «اسرارالبلاغه». در قرن ششم، شخصی ظهور میکند بهنام یوسفبنمحمد سکاکی که کتاب مفصلی مینویسد به نام «مفتاحالعلوم» که در بخش سوم آن به دانش بلاغت پرداخته. در قرن هشتم شخصی بهنام خطیب قزوینی مفتاحالعلوم را خلاصه میکند و این خلاصه از قرنها پیش تا همین امروز در حوزههای مختلف ادبی عربی و فارسی تدریس میشود. با این توضیحات میبینید که اعراب در زمینه بلاغت تا چه حد تحت تاثیر ایرانیان هستند. در این زمینه کتابهای بسیاری هم نوشته شده ازجمله کتاب «البلاغه عند العرب و الفرس» که سال۱۳۹۰بنده این کتاب را مورد نقد و بررسی قرار دادم و نتایج آن بهصورت مکتوب به چاپ رسیده است.
در حسنختام این گفتوگو از سروشکل این ارتباط در دوران معاصر برایمان بگویید.
در دوران معاصر هم این ارتباط به قوت خودش باقی است. مثلا در ایران دهههاست که شعر مقاومت اوج گرفته و میدان دارد. در بسیاری از کشورهای جنگزده عربزبان مثل فلسطین هم شاهد شعر مقاومت هستیم یا در دنیای عرب ما شاهد ساختارهای جدیدی از شعر، متفاوت از شعر سنتی هستیم، حتی اشعاری شبیه به اشعار نیمایی؛ چراکه همیشه اشعار و آثار ادبی و داستانی فارسی به عربی ترجمه میشده و آثار شعرای جهانعرب هم به فارسی برگردانده میشود. از این رو بدیهی است که این بدهبستانها و ارتباطات همیشه بوده، هست و خواهد بود.
گزیدهای از بیشمار کلمه فارسی در زبان عربی
سجیل: معرب سنگ و گل، ابریق معرب آبریز، تنور از واژه اوستایی tanura، مقالید: جمع مقلاد (از کلید فارسی)، بیعانه (بیانه) قسمتی از پیشپرداخت. جهنم (از جهنام فارسی به معنی چاه ژرف)، دینار ازDenar پهلوی، پول رایج ایران قدیم (یکصدم ریال)، سُرادِق: از سراپرده فارسی، ورده: از اوستایی vardda به معنی گل سرخ، قرطاس: کرباس، اقفال: جمع قفل (از کوپال فارسی)، کافور (ازkapur پهلوی)، سراج = از چراغ، غُلمان = گُلمان به معنی جوان گل رو، زور = قوه، نیرو (از پهلوی zor)، عبقری = آبکری (آبکاری)، زبانیه = نگهبانان دوزخ، زبانه کشیدن شعلههای آتش، اریکه = اورنگه = ارائک به معنی بالش و متکا، چندبار در قرآن تکرار شده است. برج = از تبرج فارسی، زینت = زیور، الجزیه = گزیت، الجُند = از واژه پهلوی gund گُند به معنی سپاه، بیض (بیضه) = از وئجو اوستایی به معنی تخم و نژاد است که در پهلوی به ویج تبدیل و سپس بیج شده است.
کلمههایی مانند جنایی، جنایت، جناح، جنحه و... همگی از ریشه «جناه» که معرب شده «گناه» فارسی است، ساخته شده است. فن از واژه پَن (پَند) ساخته شده و در صیغههای گوناگون عربی فن، یفن، فنان، تفنن، متفنین و... از آن ساخته شده است. صبح از صباح و صباح از پگاه فارسی ساخته شده و مصباح و... از آن ساخته شده است. نظر عربی شده « نگر» است و انظر، ینظر، منظر و... از آن ساخته شده است. خیمه از واژه پهلوی گومه و کیمه ( به معنی کلبه) گرفته شده و خیام، مخیم، خیم و یخیم از آن صرف شده است.
خندق (کندک)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، زنجبیل (زنجفیل)، صندل(چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، کنز (گنج)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خونگر)، صلیب (چلیپا)، نرگس = نرجس، هزاره = حضاره (تمدن). ابریق به معنای آفتابه: از آبریز فارسی.
استبرق نام گیاهی است: از استبرک پهلوی. برزخ به معنای فاصل و مانع میان دو چیز: از برسنگ فارسی. برهان به معنای دلیل: از پَروهان فارسی. تنور به معنای جای پختن نان: از تنور پهلوی. جزیه به معنی مالیات: از گزیت فارسی. جناح واژهای حقوقی: از گناه فارسی. درهم به معنی سکه نقره و پول: از درهم drahm پهلوی. دین به معنای ملت و دین: از دن den پهلوی. رزق به معنای نان و غذای روزانه: از روجیک پهلوی. روضه به معنای باغ: از رودا roadah پهلوی. زنجبیل به معنی نوع خوردنی: از شنکیپل sangipel پهلوی. زور به معنی دروغ: از زور zur پهلوی. سجیل به معنی سنگی از گل پخته : از دو واژه سنگ و گل فارسی. سراج به معنی چراغ و مشعل: از چراغ فارسی.
سربال به معنی شلوار: از شلوار فارسی. سوق به معنی بازار: از شوکا shoka پهلوی. فردوس به معنای بهشت: از پردیسpuiridaezu اوستایی. فیل به معنی فیل : از پیل pil پهلوی. کنز به معنی گنج : از گنج ganj پهلوی. مائده به معنای سفره و غذا: از مِیدَه فارسی وmyazd پهلوی. مُسک به معنای ماده ای خوشبو: از مشک mushk پهلوی.
نسخه به معنای رونوشت و کتاب: از نسک nask پهلوی وnaska اوستایی(به معنی یک کتاب اوستا). ورده به معنی گل: از ورذ varəδa اوستایی و ورد varda پهلوی. وزیر به معنای وزیر و تصمیم گرفتن: از vīēīra اوستایی و viēir پهلوی. یاقوت به معنی نوعی سنگ گرانبها: از یاکن.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد