بحران پوشش پیش از کشف حجاب رضاخان خودنمایی کرده بود و ناگزیریهای زیست صنعتی با خودش واقعیتهای نبوده و تازهای را به کشورمان آورد. گسست از داشتهها و فراموشکردنشان فقط بهخاطر متحدالشکل شدن لباسهای رسمی در جهان نبود و ریشهیابی این چنین موضوع گستردهای در حوصله و تخصص این سطرها نیست. ضرورت بازگشت به خویش و برپایی تمدن نوین ایرانی - اسلامی ناگزیرمان میسازد برای این مسأله مهم یعنی طراحی، پیشنهاد، پذیرش و روایی دادن به پوشش ملی با کارشناسان دستاندرکار به همسخنی بپردازیم. هدایت بحران ریشهدار و قدیمی پوشش و راهنماییاش به سمت خودآگاهی و خویشتنیابی هماهنگ با ملیت مذهبی و جهان تا جایی که بتوانیم چونان گذشتههای درخشان این سرزمین تاثیرگذار و پیشنهاددهنده باشیم از دغدغههای این فرازهاست که میکوشد راهکارهایی را در گفتوگو با استادان پی بجوید. برای بررسی این مسأله با فریبرز قربانزاده از طراحان بنام صحنه و لباس تئاتر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
مطالبه جوان معاصر از بزرگان و برنامهریزان فرهنگی چیزی نیست که نادیده گرفته شود و به حساب عرف و سنتی گذاشته شود که خودش بحرانزده است. این را درباره پوشش میگویم.
ماجرا بیش از اندازه پیچیده شده درحالی که اصلا پیچیده نیست. مثالی میزنم یکی لب بام آمد، گفتند جلوتر نیا میافتی، عقب عقب رفت از آن سوی بام افتاد! به همین سادگی!
در اینباره کسی سر جایش نیست. حجاب عرف است یعنی جامعه خودش آن را پیش میبرد و هدایت میکند؟
معمولا آدمهای مشهور و به قول امروز سلبریتی پیش از این تاثیر میگذاشتند و پوشششان مد روز میشد، الان بهقدری فشار از جوانب مختلف متوجه جامعه ماست، به نوعی که انگار سنگ روی سنگ بند نمیشود و نمیتوان فشار مضاعفی به جامعه وارد کرد و به امر و نهی درباره پوشش پرداخت. زمانی که مسئولان و دستاندرکاران باید کاری میکردند، نکردند و حتی بدترش کردند و هنوز نه تکلیف نهادهای رسمی و نه مردم روشن است.الان هجمه و یورش فرهنگی چنان است که دیگر توهم توطئه نیست از گیمها و معناهای نهفته در آن تا دیگر دادهها و محصولات فرهنگی بیگانه، ذهن و روان بچهها و جوان ما را بهنوعی دزدیده. اگر به عرف و خود جامعه مسألههای مهمی مانند پوشش را بسپاریم، آن هم جامعهای که به بیان خود مسئولان و کارشناسان چهار دهه کار چشمگیر و تاثیرگذار و بلندمدت فرهنگی نشده و خوراک فرهنگ خودی برایش آماده نبوده است.
پس چنین جامعهای بیراهنما به همان راهی میرود که بیگانگان باز کردهاند و برایش برنامهریزیها داشتهاند؟
من خیلی متخصص فرهنگ نیستم و دیدگاهم را میگویم. ببینید چند سال پیش نشر شعرهای مولوی در آمریکا رکورد زد یا پائولو کوئیلو؛ مگر داستانهایش را از کجا الهام گرفته از عطار و مولوی؛ حالا همین عطار و مولوی واقعا چه جایگاهی در کشور ما دارند! آیا در تلویزیون کرسی مولویشناسی داریم یا فردوسی در رسانه ملی چه جایگاهی دارد. چرا تلویزیون کرسی حافظشناسی ندارد. متاسفانه کار دست کسانی است که افراطی هستند. نویسنده جانباز جنگ که دهها ترکش در پیکرش بوده معلم بوده اما مجوز کار ندارد. چند تا سریال راجع به رازی و تختی و... نوشته شده اما نگذاشتند کار کند، هرچند پولش را دادهاند. این هنرمندان و این برگزیدهها هستند که عرف جامعهاند و عرف را شکل میدهند. از خدا واجبتر که نداریم. جمعا زمانی که دستور فرموده برایش وقت بگذاریم و ۱۷رکعت نماز بخوانیم مگر نیمساعت بیشتر میشود، فرموده بقیه زمانت را به زندگانیات رسیدگی کن.
گفتید هنرمندان عرفسازند و رهبران جامعه و تاثیرگذاران بر مردم؛ این بزرگان را چگونه میتوان سازماندهی کرد تا تاثیر روشن و معناداری هماهنگ با فرهنگ ایرانی ــ اسلامی داشته باشند؟
شما کافی است درخت را بکارید، خودش سایه و میوه و بهره میدهد. مسئولی از من پرسید نظرتان درباره تئاتر مذهبی و دفاع مقدس چیست؟ پاسخ دادم شما لازم نیست فقط دنبال تئاتر مذهبی و عاشورایی بگردید، کافی است اجازه بدهید تئاتر در شهرتان پا بگیرد سپس یکی از محصولات این درخت تناور تئاتر میشود، تئاتر مذهبی. مگر دولت در این هزار سال بودجه داده تا تعزیه حفظ شود. خود مردم با عرقی که دارند نگهدارش بودهاند. الان که دست دولت افتاده دیگر تعزیه پیدا نیست! ما داشتههایمان را بهسادگی از دست دادهایم و الان در برهوت گیر کردهایم و میگردیم ببینیم کجا چراغی روشن هست یا نیست.
کسی که برای تحصیل به غرب میرود اگر متنهایی مانند عطار، فردوسی، مولوی، حافظ، سعدی، سنایی و... را حتی از آثار متاخران خوانده باشد، بهراحتی تحت تاثیر قرار نمیگیرد و خودش را نمیبازد. مثلا همین تازگی تصویر بوعلیسینا را از روی دفترچه سلامت برداشتهاند ولی ترکیه درباره بوعلی سریال میسازد تا او را ترک نشان دهد. ببینید! این همان یورش فرهنگی است که چنان رسوخ میکند که شما حتی متوجهاش نمیشوید. واقعا عدهای شبانهروز مشغولند و میکوشند ایران را چراغ خاموش از درون تهی کنند و همهچیز را مصادره کرده و قلبواقعیت کنند.
درست است که لباس و پوشش را اقلیم و فصل تعیین میکند اما وقتی به جوان میگوییم این را نپوش، دستمان از پیشنهاد خالی است!
آفرین! اول باید تحقیق و پژوهش و کار کنیم و به این سادگیها نیست. برای فرهنگ باید هزینه شود. ما هزینه نکرده و نکاشته، میخواهیم درو کنیم که اصلا نمیشود. وقتی حضرت علی(ع) در زمان حکومتش میفرماید اگر از من نارسایی دیدید باید به من بگویید، میدانست که انسان با نقد است که رشد میکند. مراکزی هم که باید آموزشدهنده باشند انگار آموزش را فراموش کرده و آن را به مکانی برای تبلیغ تبدیل کردهاند.
در اصل جامعه سه رکن دارد: گویش و خورش و پوشش که جغرافیا در آنها تعیینکننده است به نوعی که فرآیندشان به هویت تبدیل میشود و نمیشود با فشار دگرگونشان کرد. به نظر من حجاب یک امر عرفی است که فصل در آن نقشی تعیینکننده دارد. همچنین به گفته شما باید دستمان پر باشد تا بتوانیم در زمینه پوشش پیشنهاددهنده باشیم اما دستمان خالی است زیرا در زمینه پوشش چندان کار نکردهایم و باید کار انجام شود. جامعه اقتضائاتی دارد که اگر آنها را درنظر نگیریم رشد تکبعدی میشود و جامعه هم نمیپذیرد. متاسفانه کسی هم به فکر فرهنگ نیست.
درباره فرهنگ و فرهنگپروری اتفاقا در این هفت، هشت ماه اخیر بارها کارشناسان اذعان کردند کار اصولی چندانی نشده!
این مدت کار خودمان و نتایجش را دیدیم و باید در عملکردمان بازنگری کنیم، هرچند کسی چنین فکری نمیکند. حتی من دارم با شما محافظهکارانه صحبت میکنم چون کسی به فکر این چیزها نیست. به قول قدیمیها کمی ایمان، توکل و خودنگری لازم است. بعید میدانم برخی مسئولان گمان کنند کارشان نقص داشته و تا زمانی که چنین بینشی حاکم باشد نقد هم پذیرفته نمیشود. در جامعههای پیشرفته برخلاف اینجا نقد وجود دارد و از آن استقبال میشود. من کسی را مقصر نمیدانم؛ میگویم همه متاسفانه غفلت و کوتاهی کردیم اما بپذیریم اشتباه کردیم و از یک جایی بایستیم و دیگر اشتباهاتمان را تکرار نکنیم.
کوچک دیدن کارهای بزرگ
جامعه سه رکن دارد؛ پوشش ، خورش و گویش که عامل تعیین کننده در این سه، عرف و اقلیم است. درباره پوشش ما کار چندانی نکردهایم و کارهای انجام شده ناقص و نارسا بوده مانند راهاندازی کارگروه ساماندهی مد و لباس در وزارت ارشاد که با صرف هزینههای زیاد، چون کاری دستوری بود متاسفانه نتیجه تاثیرگذاری نداشته است. این کارگروه، کوچک و محدود بود، زیرا چنین کاری را کوچک دیدند. کاری بزرگ که باید با پژوهش و تحقیق ژرف و حمایت از افراد با استعداد و دست اندرکار در گسترهای بزرگ و البته مستمر و پیوسته، نه مقطعی و دستوری صورتبندی میشد. در حالی که پوشش، یکی از سه رکن جامعه است و بسیار مسأله مهم و گستردهای است. چنین نقدهایی سیاهنمایی نیست بلکه پرداختن به واقعیت است. وقتی مسأله به این مهمی را میخواهید با یک کارگروه ساماندهی کنید، روشن است که نتیجه نمیدهد.
رنگ در لباس
برخی رنگها بهصورت نماد تاریخی درآمده بدون این که بدانیم ریشه در کدام واقعیتهای تاریخی دارد. مثلا سبز که رنگ مورد علاقه امویان بهخصوص معاویه بوده، متاسفانه به مرور بهعنوان نشان شیعیان جا زده شده یا انتخاب سیاه که نماد عزاداری است، برمیگردد به دوران عباسی که چون میخواستند رنگ ویژه خودشان را داشته باشند و پرچم و شعارشان مشخص باشد در برابر امویان، رنگ با ابهت سیاه را برگزیدند که انتخاب ابومسلم خراسانی بود، هرچند به مرور خود عباسیان بهدلیل دشمنی با پیروان ابومسلم و جنبش ایرانیان با همین رنگ هم مخالفت کردند.جالب است که رنگ سیاه در پوششهای ایرانی چندان جایی ندارد و از نظر علمای دین هم سیاه، رنگ مکروه است اما در جامعه ما بسیار ترویج و تبلیغ شده و میشود. اگر میخواهیم کار فرهنگی انجام دهیم باید چنین نکاتی را ریشهیابی کنیم و بیتعارف با چنین موضوعاتی مواجه شویم. طبق آنچه در تاریخ آمده، رنگ اولیا سفید بوده است مثلا یک نمونه از جعلیات معاصر هم که قابل اشاره است، وارد کردن رنگ سرخ در پرچمهای عزاداری از سوی عدهای بود درحالی که تا پیش از این در تعزیه ما رنگ اشقیا، سرخ است. به هرحال جریان ارتباطات جهانی را هم باید در نظر گرفت که در این مورد بهخصوص اجتنابناپذیر است. در این باره ترجیحا به واژگانی مانند یورش فرهنگی اشاره نشود، بهتر است زیرا از واقعیتهای اجتنابناپذیر جهان معاصر است و فقط در پوشش، اتفاق نمیافتد. مبارزه یا واکنش در برابر چنین واقعیتهایی باعث غفلت از موضوعها و مسائل مهمتر میشود و فقط به گزارش کار و آمار ختم میشود مانند کارگروه لباس که مسأله را ریشهای ندیدند و فقط انگار خواستند کاری کرده باشند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد