نگاهی به سریال سوران و ‌تمایزاتش

نمونه یک سریال شریف

به بهانه بازخوانی تاریخ معاصر در مجموعه تلویزیونی شبکه یک

سوران؛ روایت جنایت

در دوران کودکی هر وقت فیلم و سریالی می‌دیدیم که در آن شخصیت‌ها به مشکل برمی‌خوردند یا سوگوار کسی می‌شدند یا باید شکنجه تحمل می‌کردند، بزرگ‌ترهای‌مان این گونه دلداری‌مان می‌دادند که اینها همه داستان و فیلم است، واقعی نیست، اینها بازیگرند و واقعا نمرده‌اند. ما هم با این جمله‌ها دلخوش می‌شدیم و با خیال راحت‌تری فیلم را می‌دیدیم. غافل از این‌که چه‌بسا فیلم مذکور را از یک سرنوشت واقعی ساخته‌اند.
کد خبر: ۱۴۱۶۱۷۱
نویسنده عطیه عیار - نویسنده و تحلیلگر

بوده‌اند افرادی که واقعا آن مصیبت‌ها را از سر گذرانده و زخم‌هایی عمیق بر جسم و روح‌شان باقی مانده بود. سریال «سوران» یکی از همین فیلم‌هاست. نمایش سختی‌ها و مصیبت‌هایی که دیدنش هم سخت است. بعضی از اتفاقات، درگیری‌ها، مشکلات و مصیبت‌ها را حتی نمی‌توانیم تصور کنیم اما روزگاری مردمی بوده‌اند که واقعا همه اینها را زندگی کردند. مردمی که هنوز دارند زندگی می‌کنند و به میهن، دین، مذهب و هموطنان‌شان وفادارند؛ مردمی که نماد استقامت این مرز و بوم هستند اما زخم‌های بزرگی دارند که زیر آن چهره مقاوم خود پنهان کرده‌‌اند. بیهوده نیست که کردستان را دیار جوانمردان نامیده‌اند.

سریال «سوران» که شب‌های چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه شبکه یک تلویزیون را به خود اختصاص داده، بر‌اساس کتاب «عصرهای کریسکان»‌ ساخته شده است. کتابی که یکی از رزمندگان دوران جنگ براساس خاطرات همرزمش امیر سعیدزاده معروف به سعید سردشتی نوشته است. سردشتی شرح‌حال خود را در این کتاب از کمی پیش از انقلاب تا سال ۱۳۷۴ تعریف کرده است. شرح‌حالی که وقتی می‌خوانیم گویی داستانی از یک ابرمرد و ابرقهرمان افسانه‌ای را برای‌مان تعریف می‌کند و دقیقا جذابیت ماجرا همین‌جاست که اتفاقا سعید سردشتی یکی از معمولی‌ترین آدم‌های روی زمین بوده اما مسیر زندگی او را به این ابرقهرمانی رسانده است. مردی که دنبال زندگی معمولی بوده اما ظلم را هم نمی‌توانسته تحمل کند. مردی که دین و مذهبش برایش اهمیت بالایی داشته و قدر علما و روحانیون شهرش را می‌دانسته. سعید سردشتی برای همراهی و کمک به مذهبیون و علمای شهرش وارد مبارزات انقلابی می‌شود و به مرور به سمت کارهای اطلاعاتی و شناسایی می‌رود. پس از انقلاب هم با نیروهای مردمی و بسیج محلی و سپاه منطقه رابطه خوبی داشته و از هیچ کمکی دریغ نمی‌کرده است. در بزنگاهی که گروه‌های مختلف ضدانقلاب مثل کومله، دموکرات و مجاهدین در کردستان فعالیت‌های تبلیغی و تسلیحاتی زیادی داشتند، سعید سردشتی برای انقلاب خمینی فداکاری‌های بزرگی می‌کند اما آن‌قدر با زرنگی این کارها را پیش می‌برده که نیروهای ضدانقلاب هیچ‌وقت دلیل کافی برای محکوم کردنش نداشتند. همین باعث می‌شود به‌رغم گذران چند سال در اسارت کومله و دموکرات، نتوانند علیه او مدرکی پیدا و اعدامش کنند. 


سریال سوران هنوز اوایل داستان سعید سردشتی است. در واقع باید گفت بعد از این همه ماجرا که سوران و اطرافیانش تا به حال از سر گذرانده‌اند، داستان شروع هم نشده است. ما قرار است در ادامه مبارزات سوران را با کومله و دموکرات، تلاش‌هایش برای شناسایی مقر آنها، مکان‌یابی توپ‌های عراقی و روزهای سخت بمباران‌ شیمیایی سردشت را ببینیم. هرکدام اینها یکی داستان پر آب چشم هستند که بار نمایشی بالایی دارند. وقایعی که سال‌ها مغفول مانده‌اند و آن‌طور که باید به آنها پرداخته نشده تا عموم مردم از جنایت‌های ضد‌‌انقلاب به‌خصوص در سال‌های جنگ خبردار شوند. چه‌بسا اگر عمق جنایات و سبعیت این گروه‌ها برای مردم بازگویی شده بود، در جریان شلوغی‌های ۱۴۰۱، در شهر‌های غربی و کردنشین بقایای این گروه‌‌های نحس، فرصت شیطنت و جنایت نداشتند. همان‌طور که جنایات منافقین هنوز برای بخش زیادی از مردم زنده است و از خاطرشان نرفته و میزان اقبال عمومی به تفکرات آنها بسیار ناچیز است.

دموکرات‌ها که بودند؟ 

«از جنگ جهانی دوم که قرار بود حکومت کرد تشکیل بشه، به‌دلیل خیانت و چنددستگی قبایل و سران طوایف، آتاتورک از موقعیت بهره برد و سران و قبایل کرد رو به ترکیه دعوت کرد. همه رو سرکوب و اعدام کرد و جنازه‌شان رو انداخت توی دریاچه وان ترکیه. با تاسیس حزب توده و دوره قاضی محمد و ملا [مصطفی بارزانی] آواره حزب دموکرات تاسیس شد. متین دفتری، قاسملو و شرفکندی به میدان آمدن. تا امروز که پنجاه سال از تاسیس حزب دموکرات می‌گذره، به جای این‌که تو ایران طرفدار و جایگاه داشته باشه، پسرفت کرده و هر سال منفورتر از سال قبل شده. مچاله شدین تو این سیاهچاله که صدام براتون درست کرده. به مردم کرد و ملت ایران خیانت کردین. چون همراه مردم نبودین. مردم ما مذهبی و باخدا هستن ولی شما رویه سوسیالیستی و کمونیستی پیشه کردین. تفکرات الحادی تبلیغ کردین. مردم از شما بریدن.»

اینها حرف‌های سعید سردشتی به یکی از دموکرات‌‌هایی است که او را به مدت چهار سال بدون هیچ دلیلی در سخت‌ترین شرایط زندانی کرده بودند. گذشته از این‌که در مقابل یک فرد بی‌دین و بی‌وطن که مست بود و از سعید هم دل خوشی نداشت با این شجاعت حرف می‌زند. تاریخ مختصر ولی کاملی هم از دموکرات‌ها ارائه داد. اما اگر بخواهیم کمی بیشتر از این حزب بدانیم باید به دهه ۲۰ شمسی برگردیم. زمانی که رضاخان به دست انگلیسی‌ها تبعید شد و پسرش هنوز نتوانسته بود بر قدرت آنچنان که باید مسلط شود. در آن دوران، شوروی کمونیست دست به فعالیت‌های تجزیه‌طلبانه در ایران زد.

همه جا پای نفت در میان است

سال ۱۳۲۲، تعدادی مهندس در لباس ارتش شوروی وارد شهرهای شمالی شدند تا میزان ذخایر نفت و گاز دریای خزر را بررسی کنند. طبیعتا با ذخیره بالایی روبه‌رو شدند که از قضا، برعکس دریای جنوب در اختیار و تسلط بریتانیا نبود. همین انگیزه بالایی شد برای شوروی تا طرح جدایی آذربایجان و شهرهای شمالی ایران را کلید بزند. در این راستا حزب کمونیست آذربایجان شوروی کردهای شمال ایران را به تشکیل کردستان مستقل تشوق کرد. حزب توده هم به دستور شوروی منحل و در قالب حزب جدیدی به نام «حزب دموکرات آذربایجان» ابراز وجود کرد. 

پس از این فرقه‌سازی‌ها و تعیین خط‌مشی‌‌ها توسط استالین، سال ۱۳۲۴ فداییان فرقه دموکرات آذربایجان ادارات دولتی تبریز را تصرف کردند. طبق بیانیه شهریور حزب دموکرات، هدف این بود که با حفظ تمامیت‌ارضی ایران، یک ولایت خودمختار در چارچوب دولت ایران شروع شود که اختیارات بالایی داشته باشد و ملت ترک را از بقیه ایران جدا کند. شوروی هم اعلام کرده بود که برخلاف قرار قبلی، از ایران نمی‌رود. برای محکم کردن جای پای خود و احزابش هم سرمایه‌گذاری کرد و فعالیت‌های فرهنگی زیادی را ترتیب داد تا مردم را جذب آنها کند.

از طرف دیگر فرمانده شوروی همه سران قبایل کرد ایران را به باکو فرستاد و نخست‌وزیر آذربایجان شوروی به آنها اعلام کرد که آنها باید همزمان با احزاب توده و دموکرات ترک‌ها، خودمختاری کردها را هم دنبال کنند. این‌گونه بود که جرقه حزب دموکرات کردستان در ایران زده شد. طبیعتا این تحرکات مطلوب دولت مرکزی ایران نبود و از شوروی درخواست خروج از ایران را داشت. مخصوصا که جنگ جهانی دوم هم تمام شده بود و دیگر دلیلی برای حضور آنها نبود اما شوروی اهمیتی به درخواست‌های دولت مرکزی نمی‌داد و برای خروج خواهان امتیازات نفتی از دریای شمال بود. زمان اشغال ایران در سال ۲۰، بریتانیا همه مهمات ارتش ایران را تحویل نیروهای شوروی داده بود. آنها هم مهمات و اسلحه‌ها را به نیروهای تجزیه‌طلب ترک و کرد داده بودند و این‌گونه بود که نیروهای ضددولت مرکزی توانستند به‌راحتی بر ژاندارمری غلبه کنند. پس از آن دولت خودمختار آذربایجان به نخست‌وزیری جعفر پیشه‌وری در آذر سال ۲۴ تاسیس شد. چند روز بعد هم قاضی محمد یکی از رهبران مذهبی مهاباد کردستان جمهوری مهاباد را برپا کرد. 

عاقبت دموکرات‌های آذربایجان

جعفر پیشه‌وری به سبک شوروی حکومت سوسیالیستی برقرار کرد. در ابتدا و به خاطر خدمات رفاهی که برای قشر کارگر و روستایی فراهم کرد از او استقبال کردند اما به مرور حکومتش تبدیل به حکومت پلیسی شد و حتی مورد اعتراض طرفدارانش قرار گرفت. از آن طرف هم دولت مرکزی برای نیروهای خارجی اشغالگر ضرب‌الاجل خروج تعیین کرده بود. بریتانیا و آمریکا به‌موقع خارج شدند اما شوروی نه‌تنها از خواست دولت مرکزی تمکین نکرد بلکه حتی نیروهای نظامی و زرهی را وارد آذربایجان ایران کرد تا مانع ورود نیروهای ارتش ایران شود. هدف شوروی این بود که با گروگان‌گرفتن خاک ایران به امتیاز نفتی برسد. ایران هم می‌خواست هم خاکش را آزاد کند و هم امتیاز زیادی ندهد. قوام، نخست‌وزیر وقت طی سه دوره مذاکره با شوروی توانست در نهایت قراردادی تنظیم کند تا بتواند آنها را از خاک ایران خارج کند. مفاد این قرارداد از این قرار بود: ۱. نیروهای ارتش سرخ تا پایان اردیبهشت ۱۳۲۵ ایران را ترک کنند. ۲. شرکت نفت ایران و شوروی تشکیل شود. ۳. غائله آذربایجان یک مسأله داخلی ایران است. 
    
فروپاشی دموکرات‌های آذربایجان

پس از خروج شوروی، ارتش دولت مرکزی دوباره بر تبریز مسلط شد. آذر ۱۳۲۵، پیشه‌وری به باکو گریخت و قاضی محمد هم مهاباد را تسلیم کرد. پس از یک سال، جمهوری‌های خودخوانده دموکرات ترک و کرد فروپاشید. به‌واسطه اشغال ایران و خودمختاری تبریز و مهاباد، انتخابات مجلس برگزار نشده بود و برای ۱۵ماه ایران، مجلس نداشت. پس از بازگشت این شهرها، مجلس پانزدهم تشکیل شد و قرارداد نفتی ایران ـــ شوروی به رأی گذاشته شد. حالا که هیچ گروگانی در دست شوروی نبود، مجلس به‌راحتی این قرارداد را رد کرد و به آن رأی نداد.

اصرار دموکرات‌های کردستان به مبارزه

پس از اعدام محمد قاضی، نخست‌وزیر جمهوری مهاباد اعضای حزب به مدت دو سال در خفا بودند. از آن پس گاهی سربرمی‌آوردند و با دولت پهلوی درگیر می‌شدند. اواخر دهه۳۰ و اوایل دهه۴۰ هربار پس از شورش دموکرات‌های کرد و سرکوب‌شان، تعدادی از آنها اعدام می‌شدند و بقیه به کردستان عراق می‌گریختند. از اواخر دهه۳۰ قاسملو، دبیرکل حزب دموکرات کردستان شد. او روابط خوبی با دولت پس از انقلاب عراق و حزب بعث داشت و پایگاه حزب را هم در عراق بنا نهاد. با وقوع انقلاب اسلامی در سال ۵۷ و با سوءاستفاده از شرایط به‌هم ریخته کشور، قاسملو مبارزات و تحرکات خود را علنی کرد. ابتدا از داعیه استقلال سیاسی در راستای حکومت جمهوری اسلامی شروع کردند و به اقدامات تجزیه‌طلبانه رسیدند. با حمله عراق به ایران، این حزب فرصت بیشتری برای ترکتازی پیدا کرد و تا سال‌ها علیه مردم کرد و تمامیت ارضی ایران فعالیت کرد. آنها برای این‌که مردم را با خود همراه کنند، اموال و ناموس‌شان را گروگان خود می‌گرفتند تا مردم مجبور شوند با آنها همکاری کنند. قاسملو حتی از دولت عراق هم علیه جمهوری اسلامی کمک گرفت که همین امر باعث دو دستگی در حزب و جدایی بعضی از رهبران شد. در دوران جنگ تحمیلی، حزب دموکرات برای اقدام علیه جمهوری اسلامی همکاری‌هایی با حزب کومله هم داشت اما این همکاری دوام نیافت و اواسط دهه۶۰ دو سازمان درگیری نظامی شدیدی با هم داشتند. حزب دموکرات در حال حاضر منحل شده و سران و اعضای باقی‌مانده آن در اروپا سرگردانند.

حزب کومله

با بالا گرفتن آتش تفکرات چپ در ایران، افراد زیادی با رویای برابری و حذف جامعه طبقاتی به این تفکر پیوستند. در دهه ۴۰ چند دانشجوی کرد که با این ادبیات و نحله تازه آشنا شده بودند با هم تشکیلاتی را ساختند که بعدها اسمش شد کومه‌له. اما برخلاف دموکرات‌ها که از همان اول علنی کار کردند، این گروه ۱۱نفره تا آخر دوران پهلوی تشکیلات‌شان را مخفی نگه داشتند. در این مدت هم در دانشگاه‌های سراسر ایران در مراکز صنعتی و البته در بسیاری از روستاها و شهرهای کردنشین نفوذ کرده و تشکیلاتی منسجم و گسترده ساخته بودند. پس از انقلاب اما پرده از چهره برداشتند و از همان روزهای اول علیه انقلاب و طرفداران آن سلاح دست گرفتند. این رویارویی حتی شامل کردهای طرفدار نظام جمهوری اسلامی و امام‌خمینی هم می‌شد.

از زبان سعید سردشتی بخوانیم: «بعد از پیروزی انقلاب، عده‌ای احساسی شده و سلاح به دست گرفته و وارد جریانات گروهکی شده و از عواقب آن بی‌خبر مانده بودند. با تبلیغات منفی و تهدیدآمیز هر کس که با گروهک‌ها سلام و احوالپرسی یا کمکی به آنها کرده بود، ترسانده و گفته بودند، اگر گیر سپاه بیفتد اعدام می‌شود. بیشتر مردم هم که نقاط ضعف این‌چنینی داشتند، گول خورده و راحت به آنها پیوسته بودند تا به خیال خود به زندان سپاه نیفتند. عده‌ای نادان هم با وعده پست، مقام و سلاح و بی‌بند و باری زندگی اشتراکی و اختلاط دختر و پسر فریفته کومله شده و به آنها پیوسته بودند.ولی عده زیادی که گول تبلیغات دروغین آنها را خورده و عملا جنایتی مرتکب نشده بودند، بعد از مدتی که مرام غیراخلاقی آنها را دیده و رفتار ملایم و انسانی سپاه را دیده بودند، آرام‌آرام تسلیم سپاه شده و علیه گروهک‌ها مسلح می‌شوند.»

یکی دیگر از دلایل گرایش مردم عادی به گروهک‌های مختلف کومله، دموکرات، خباط و مجاهدین این بود که پادگان‌ها و ادارات از همان روزهای اول انقلاب به دست ضدانقلاب افتاده بود و مردم راه دیگری به جز پناه بردن  به یکی از آنها نداشتند؛ به این امید که از شر دیگر گروهک‌های مسلح در امان باشند. گروهک‌هایی که هر از گاهی به جان همدیگر هم می‌افتادند و تعداد زیادی از هواداران و اعضای خود را به ورطه نابودی می‌کشاندند. «مردم سه دسته شده‌اند؛ یک دسته طرفدار کومله‌اند و دسته دیگر طرفدار دموکرات. دسته سوم بی‌طرف و بی‌پناه مانده‌اند که... باید به تمام گروهک‌ها باج و خراج بپردازند. هر گروهی سعی دارد هزینه‌اش را به گردن دیگری بیندازد... ولی چون گروه مقابل از طرفدارانش حمایت می‌کند به ناچار آذوقه و اموال مردم بی‌طرف را به تاراج برده و کسی هم قدرت اعتراض ندارد. شعار کومله این است «بی‌طرف، بی‌شرف است!»

کومله اولین گروهی بود که زن‌ها را هم در مبارزات چریکی خود وارد کرد. بی‌دین‌ها هیچ چیز را مراعات نمی‌کنند. در تبلیغات‌شان می‌گویند: «درختی که خودت کاشته‌ای، باید ثمره‌اش را خودت ببری! دختری که در خانه پدر بالغ شده، باید اول پدر بهره و استفاده‌اش را ببرد». دو نفر از نیروهای کومله با خواهران خودشان روابط جنسی برقرار کرده و فساد و بی‌شرفی را در کومله گسترش داده و به امری سازمانی تبدیل کرده‌اند. لوازم پیشگیری از بارداری در کوله‌پشتی و مقرهای‌شان به وفور یافت می‌شود. به طور عمدی ماموریت‌های اشتراکی بین دختران و پسران ترتیب می‌دهند تا در کوه‌ها و سنگرها زمینه ارتباط نامشروع‌شان را فراهم کرده و گسترش دهند. بعضی ازدواج می‌کنند اما موظفند با دستور سازمانی  زن‌شان را با مرد دیگری به ماموریت شبانه بفرستند. وقتی مردم دیندار کردستان این هتاکی‌ها و بی‌بندوباری‌ها را می‌بینند گند کومله درمی‌آید و ... ریزش شدید نیروهای کومله را به دنبال دارد. گروه‌های زیادی از مردم و طوایف منطقه به دلیل ظلم و ستم گروهک‌ها به تنگ آمده و به سازمان پیشمرگه‌های مسلمان کرد پیوسته و مسلح می‌شوند.»

حکومت احزاب وطن‌فروش

علی‌رغم تلاش نیروهای انقلابی و دولت مرکزی باز هم کومله و دموکرات سال‌ها در آن منطقه حکومت داشتند و مقر و قوانینی برای خود تعریف کرده بودند. آنها مردم بی‌طرف یا انقلابی را اذیت می‌کردند، به اسارت می‌گرفتند و حتی برای‌شان حکم زندان چندساله و اعدام می‌بریدند. اکثر این زندانی‌های عشایر کرد عضو پیشمرگه‌های مسلمان، بسیجی‌ها، پاسدارها و سپاهی‌ها بودند. با استفاده از بی‌خبری و سادگی مردم بومی روستاهای دوردست و صعب‌العبور، علیه انقلاب و سپاه و ارتش تبلیغ می‌کردند. مردم بی‌خبر هم در زدن و اسیرکردن این نیروها با احزاب همکاری می‌کردند. کمی پس از انقلاب که جنگ شروع شد، این احزاب بازوی کمکی حزب بعث عراق و صدام هم شدند و چندبرابر به میهن خیانت کردند. آنها حتی به شعار خود که آزادی و رهایی ملت کرد بود عامل نبودند. به واسطه خیانت آنها بسیاری از کردهای منطقه فقط به جرم همراه نبودن با کومله و دموکرات کشته، مجروح و آواره شدند.

حزب کومله کردستان ایران

عبدا... مهتدی که در اغتشاشات ۱۴۰۱ بسیار فعال بود و اسمش را بارها شنیدیم، از بنیان‌گذاران اولیه کومله در دهه ۴۰ بود که اواخر دهه ۷۰ با این بهانه که عقاید کمونیستی، کومله را نابود کرده از حزب «کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» جدا شد. وی در دهه ۷۰، «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران» را تاسیس کرد و دبیرکل آن شد. یکی دیگر از انشعابات، «کومله زحمتکشان کردستان» به سرپرستی عمر ایلخانی‌زاده بود. این دو حزب به مدت ۱۵ سال به طور موازی فعالیت می‌کردند اما در اغتشاشات آبان ۱۴۰۱، دوباره یکی شدند و «حزب کومله کردستان ایران» را معرفی کردند. اتحاد این دو حزب مخالفت‌های درونی در پی داشت که با حضور مهتدی در منشور جورج تاون در کنار سایر اپوزیسیون جمهوری اسلامی مثل معصومه علی‌نژاد، رضا پهلوی و حامد اسماعیلیون بیشتر شد. با بالا گرفتن اختلاف‌ها روز ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، بین افراد دو حزب ادغام‌شده درگیری مسلحانه رخ داد و دو نفر هم کشته شدند. با این حال ایلخانی در مصاحبه با شبکه ایران اینترنشنال، هرگونه اختلاف را انکار کرد و گفت همچنان معاون حزب متحدشان است.

کومله، به نام مردم اما علیه مردم

کومله یعنی مردم. اما این حزب در تمام این سال‌ها برای مردم اعم از کرد و غیرکرد هیچ نفعی نداشته است. مبانی فکری این حزب کمونیستی بوده و هنوز هم بر همین مدار می‌چرخد. نظام خانواده در این تفکر نفی می‌شود و ارتباط بین زن و مرد آزاد است. به اشتراک جنسی اعتقاد دارند و اصول اخلاقی که پایه هر دین و مذهبی است در این حزب جایی ندارد. همچنین شعارهای فمینیستی کومله مبنی بر آزادی زن و برابری زن و مرد در این حزب باعث می‌شود زنان و دختران، خام زیبایی ظاهری این شعارها شده و به عضویت آنها درآیند. پس از عضویت ابزاری می‌شوند برای تامین نیاز جنسی اعضا و جذب مردان جدید. 

یکی دیگر از شگردهای کومله برای جذب نیرو، سوءاستفاده از جوانان برآمده از موقعیت‌های پرآسیب مثل خانواده‌های ازهم‌پاشیده یا مهاجر یا فقیر است. این گروهک ابتدا به جوانان تازه‌وارد وعده می‌دهد که در صورت انجام یک یا چند عملیات علیه جمهوری اسلامی در اروپا برای آنها کار و اقامت فراهم می‌کند. بعد از انجام عملیات هم جوانان بینوا اسیر دست گروهک هستند، چون آنها را از برگشت به ایران می‌ترسانند. در مورد روستاییان کرد هم با تطمیع و تهدید سعی می‌کنند مانع از همکاری آنها با نیروهای دولتی، بسیجی و جهادی شوند. در این راستا حتی از ترور رهبران مذهبی اهل تسنن هم ترسی ندارند و هر‌از‌گاهی به بهانه همکاری آنها با حکومت مرکزی، خون یک انسان معتقد و بی‌گناه را بر زمین می‌ریزند. جالب است که این شگردها از سال ۵۷ تا به‌حال تغییری نکرده و همچنان قربانی می‌گیرد.

کومله چگونه تامین می‌شود؟

گروهک کومله از طرف آمریکا، اروپا و رژیم جعلی تامین مالی و تسلیحاتی می‌شود. حتی در اقدامی عجیب، سعی کرده‌اند با سندسازی قرابت ژنتیکی بین نژاد کرد و قوم یهود را نشان دهند. هدف از این کار این است که دو قوم کرد و یهود را قوم‌های برگزیده و آینده‌ساز جهان جلوه دهند. کومله ابایی ندارد که ادامه‌دهنده راه رژیم جعلی در منطقه خاورمیانه باشد. برای همین نیاز به تشکیل کشور مستقل کردستان دارد و آمریکا و فرزند نامشروعش هم در این راه از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنند. کومله و حامیانش با قاچاق موادمخدر، مشروبات الکلی، اسلحه و انسان، هم تجارت می‌کنند و هم می‌کوشند در کشور ناامنی و فساد را گسترش دهند. در واقع، هر‌گونه درگیری جمهوری اسلامی با کومله مطلوب دشمنان ایران است. 

ایران، مهد دلیران

به بهانه نوشتن این مقاله، برگردیم به سعید سردشتی و همه رشادت‌های خودش و همسر و مادر شجاعش. سعید سردشتی در سال‌های مبارزه و شناسایی، لطمه‌های جسمی و روحی زیادی را متحمل شد. دو برادرش را از دست داد. پدرش توسط کومله گروگان گرفته شد. همسر و فرزندانش تنها و بی‌یاور بودند. مادرش شیرزنی بود که برای خبر گرفتن از پسرش، راه‌های صعب‌العبور و سختی را پیمود اما هیچ‌کدام اینها باعث نشد او و خانواده‌اش از راه انقلاب و میهن دور بیفتند. مسیر باطل کومله و دموکرات آن‌قدر کثیف و خارج از اخلاق و انسانیت بود که هر انسان عاقلی از همراهی با آنها ابا داشته باشد. سعید سردشتی نمونه بارز یک انسان عاقل و متعهد است که برای خانواده و وطن جان می‌دهد اما تسلیم نمی‌شود. انقلاب خمینی اگر با وجود جنگ و تحریم و کارشکنی‌های داخلی تا‌به‌حال سرپا مانده به دلیل همین سعید سردشتی‌هاست که همه چیزشان را فدا کرده‌اند و اتفاقا هیچ برداشت و عایدی هم نداشته‌اند.

جنایت‌های کومله

نسل جوان‌تر وقتی می‌خواهند از نهایت وحشیگری مثال بزنند از داعش و جنایت‌‌های‌شان می‌گویند. اما به خاطر کم‌کاری بزرگ‌ترها در روایت تاریخ کمتر کسی از آنها درباره جنایت‌های گروهک‌های اوایل انقلاب می‌دانند. تقریبا همه آنها در این جنایت‌ها با هم رقابت داشتند. مجاهدین خلق تحت رهبری مسعود رجوی، دموکرات‌ها و کومله در قله این وحشیگری‌ها هستند. جنایت‌های هواداران رجوی چون در تهران و شهرهای بزرگ رخ داد و مقابل دیدگان همه بود، جایی برای انکار نگذاشت و همه کمابیش از آن مطلع هستند اما جنایت‌های کومله و دموکرات و بلایی که سر مردم محلی، بسیجی‌ها و پاسدارها می‌آورند، کمتر روایت شده است. وقتی روایت نشود، فراموش می‌شود و آنها هم از این فراموشی سوءاستفاده می‌کنند تا خود را مظلوم و ستمدیده نشان دهند. یکی از جنایت‌های وحشتناک کومله سر بریدن پاسداران اسیر در مقابل کاروان عروسی دختران‌شان بود یا این اسرا را در زندان‌های مخوف، دور از دسترس و در شرایطی بسیار بد نگهداری می‌کردند. برخلاف شعارشان برای آزادی زن، اتفاقا خیلی از قربانیان کومله، زنان انقلابی یا همسران انقلابی‌ها را آزار و شکنجه می‌دادند، به آنها تجاوز می‌کردند یا می‌کشتند. دموکرات‌‌ها هم دست کمی از کومله نداشتند. یکی از زندان‌های معروف دموکرات‌ها دوله‌تو بود که درواقع یک اصطبل بود. در دهه ۶۰ گرای آن را به نیروهای عراقی دادند تا زندان را بمباران کنند. در دهه ۷۰ این زندان را به کریسکان، منطقه‌ای در مرز ایران و عراق بردند. در آن زندان هر روز پس از چای عصرانه یکی دو نفر را بیرون می‌آوردند که قبر بکنند و بعد تیرباران‌شان می‌کردند. به خاطر عمیق‌ نبودن این قبرها، معمولا اجساد خوراک حیوانات منطقه می‌شدند.

یکی از دردناک‌ترین آنها، شهیده فاطمه اسدی ۲۲ ساله بود که برای آزادی شوهرش به زندان دوله‌تو رفته بود و به سختی غرامتی ۲۰۰ هزار تومانی را فراهم کرده بود تا شوهرش را رها کنند اما آن وحشی‌ها نه‌تنها شوهر را آزاد نکردند که زن جوان را یک ماه شکنجه و در آخر هم با دستان بسته تیربارانش کردند. جرم شوهر فقط این بود که برای پایگاه جدید سپاه، چاه حفر کرده بود. به خاطر نبود مادر، کودک شیرخواره این خانواده هم از دست رفت و دختر سه‌ساله‌شان تنها ماند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۲ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها