دوران ظهور اسلام، حمله خلفای غاصب و سپاه عرب به ایران، آشنایی ایران با اسلام از یک سو و مقاومت برابر نژادگرایی خلفای غاصب و نابودی هویت و حکمت و میراثهای نوری کهن ایرانی و قرارگاه زبان فارسی برای دفاع از خاندانوحی وقتی که زبان قرآن، عربی در چنگ ۷۲ ملت اسلام ابزار انتقال جهل شد بهجای علم. در این دوران ظهور شعر فارسی همچون کانون حکمت و فرهنگ توحید اصیل و معرفتهای قرآنی و روایی و ریسمانوحدت بسیار جالب توجه است. کسایی مروزی و فردوسی و رودکی، تصادفی ظاهر نشدند . ظهور تازه اندیشه ایران زمین، سرزمین پرستش حقیقت متعال و خرد جاودان و دادگری و آبادانی در مقاومت برابر اعراب جاهل و نفاق قدرت غاصب موسوم به حکومت اسلامی و نه اسلام و ظهور ایران مدافع روح ناب اسلام و وحی و خاندان وحی در این دوران، این سرزمین را تعریف میکند. آل بویه روح حکمرانی ایرانی گره خورده با توحید و اهلبیت علیهم السلام در این زمانه است. اندک اندک سخن پیامبر درباره ایران به تبیین حکمت وجودی ایران بدل میشود و در آثار ادبی این گوهر فرهنگی بروز مییابد.
ایران در برابر نابودگری مغول و بیلیاقتی ظالمانه خلفای غاصب رو به مرگ هم بار دیگر حضوری زنده و کنشمند دارد. هضم بربریت و فرهنگمند کردن مهاجمان وحشی همچون شکل واقعی یک نیروی متمرکز استعداد یکتاپرستی معرفتآمیز و تجلی مشیت بالغه الهی در وجود ملتی دارای عطش سلمانی علم و جستوجو و شناخت حقیقت و انتقال آن به دیگری، بار دیگر ظاهر میشود. معلوم میشود برای تحقق این نقش وجود موجود این مردم و سرزمینشان باید مستعد قدرت هضم حقیقت باشد، ولو اگر این نور علم و نیروی حقیقت در چین یا ستاره دوردست یا حتی در قومی مهاجم نهفته شده باشد. یا برعکس قوم پیامبری بخواهد حقیقت ناب یک دین الهی را در سرزمین خود و با جهل خود منحل کند و آن را به مفاهیم سلطنت جائر عصر که در روم و ایران تجربه شده بود، تقلیل دهد و ایران جدا از حکومت جائر، نقش در آغوش گرفتن حقیقت ناب و حفظ آن را ایفا کرده و همان نیرو در ایران که حکمرانیهای ناعادلانه و فاقد فره ایزدی و اهریمنی را از حکمرانی عادلانه منفک میتوانست کرد اکنون هم توان آن را داشت که با جذب کانونی حقیقت و با استعداد «این آن دیگر» در برابر تحریفگران یا نیروهای سلطهجوی کشتارگر و ویرانگر مقاومت نماید و وقتی حکومتها به سبب فساد قدرت ظلمانی فرو میپاشیدند، آن نیرو و استعداد بزرگ و زایش فرهنگی نهفته ایرانی درون مردم، سر برمیآورد و آنها را در برمیگرفت و هضم میکرد که همان حقیقت نیروی «این آن دیگر» با کانون باطنی متصل به عالم غیب و فرهنگ یکتاپرستانهاش است که ویژگی رخداد چند هزار ساله هستی این مردم را در جهان معنا میکند و در طراحی الهی، همه محیط زیست مادی و معنوی را تحت تأثیر خود داشته و با عوامل چند گونه فرهنگی، جغرافیایی، آب و هوایی و محیط زیستی، تاریخی، مراودات قومی، زبانی، سیاسی، اقتصادی، مجموعه موقعیت، واقعیتها، فرآیندهای متنوع تولیدی و معیشتی مرتبط بوده است. ویژگی هر عامل نامبرده در ایران، مثلا جغرافیا، قومیت، زبان و... گوناگونی آن بوده است. مثلا از یک سو زندگی در سواحل دریایی و مراوده با اقوام بومی آنجاها و سرزمینهای دیگر گردآمده تا اروپا و از سوی دیگر زیستن در فضاهای قومی و جغرافیایی کوهپایههای جنوبی البرز تا زاگرس و مناطق مرکزی و حاشیه کویری با تودههای متفاوت بومی و قومی و تا همسایگی مردم دو رود و سپس متصرفات وسیع و حکمرانی ویژه بر این جهان که تا چینو ماچینو همسایگی یونان دامنه داشت و... نشان تنوع فراوان زندگی ایرانی از منظر جغرافیا و آب و هوا و اقوام است.
زیستن در شرایط پلگونه و مراودات مدام مادی و معنوی، با دیگری، هستی این مردم و سرزمین را چنان شکل داده که گویی تمرینی مدام بوده برای یک حیات خاص با خصوصیت «این آن دیگر»، بر گرد کانون یکتاپرستی و خردورزی و عقلگرایی نوری و متکی به ایمان و الهام و وحی و هستیشناسی متکی به عالم غیب و هستی شناسی جهان/میهنانه و زندگی جهان مقیاس با آرمانهای معطوف به عدالت جهانی! در ایران همواره ما با یک مجموعه در سیر و صیرورت و حرکت و طی طریق و زیستن جادهای روبهروییم و در معرض مراوده و حتی تاخت و تاز که ایران همان را هم به مراوده بدل میکند و بر آن مسلط میشود. حتی در شکل جهانداری و حکمرانی که هگل به آن نام امپراتوری میدهد ما با همین وحدت در تنوع گوناگون و اداره آزادمنشانه این مجموعه در نظامی محصول دیالکتیک وحدت در کثرت، کثرت در وحدت روبهروییم که بازتاب ایمان و معرفت هستیشناسی نوری ایرانی است که کمالش در اسلام برای این قوم ظهور کرد و به سبب همگنیاش با روح ایران با همه وجود پذیرفته شد. یکی از دورانهای تجلی این استعداد و ایفای نقش ایران در جهان همان دوران حمله مغول و نتایج معکوس این هجوم و هضم مهاجمان در سرزمین مورد هجوم است و تداوم حیات ایران یکتاپرست و تبدیل مغولان به ایلخانان مروج اسلام ناب.
دوره بعد عصر صفوی و وحدت و حکمرانی یکپارچه برگرد اهلالبیت علیهمالسلام است که همچون کانون فعال ظاهر شده هویت باطنیگرای ایرانی و وحدت ایران غیب باور عمل میکند. ایده ایران در دوران مدرن و برخورد با تمدن اروپایی و تأثیر فکری و ایدئولوژیک/ سیاسی و نیز فلسفی/ جهانبینانه و علم مدرن است بر ایران و رشد تفکر مدرن ناسیونالیستی در پاسخ به پرسش ایران است و یکسر گسست تدریجی از تفکر و باور درباره هویت کانونی اسلام در حقیقت ایران واقعی. مدرنیته با تضعیف گام به گام این هویت و بازتعریف ایران با حذف ا... و خاندان وحی مدرنیزاسیون استعماری را تحت سلطه شیطان به دست خدمتگزارانی پیش برد که خود آنان را به تخت قدرت نشاند؛ یعنی پهلویها و این بار باستانگرایی ارتجاعی تمامقد ظاهر شد.
یک باستانگرایی و ایدئولوژیپردازی مجعول و متناسب با اهداف توحیدستیز، اسلامستیز، ایرانباستان غربساخته دوران پهلوی ربطی به ایران باستان حقیقی و یکتاپرست ندارد. غرب سلطهگر که حکمرانی وابسته و اهریمنی و دیکتاتوری هویتزدا و خدمتگزار قدرت مدرن را بر ایران تحمیل کرده بود تا به استثمار کافرانه خدمت کند و با حکمرانی آزاده، مستقل، آبادگر و دادگر ایرانی بستیزد. ایرانی که اکنون یکتاپرستیاش جز با اسلام زنده و کنشمند نمیتوانست تعریف شود و تحقق حقیقی داشته باشد. اسلامی که تا آینده عدل جهانی برنامه و حضور فعال دارد . جریان لیبرال و چپ مدرن که هر دو، اشکال و تجلی متفاوت حقیقت الحادی عقل خودرأی و گسسته از وحی در اداره جهان، در مدرنیته و سلطهگری آنند، پاسخشان به پرسش ایران واحد است، مارکسیسم یا شرقشناسی لیبرال، هر دو تصویری از تاریخی مشحون از خودکامگی ایرانی میسازند که تنها راهحلش نجات با یکی از دو شکل و انتخاب تحول ریشهدار در غرب است و به جزئی از تمدن اروپایی بدل شدن!
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد