گلآقا با طنازیهای کلامی و تصویری در زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و شعار «خندهرو هر که نیست از ما نیست/ اخم در چنته گلآقا نیست» خوانندگان پروپاقرص فراوانی پیدا کرد و تحولی در ادبیات طنز کشور به وجود آورد. کمدی هم به دلیل نسخه سینمایی طنز، از جایی به بعد به شکل جدی موردتوجه کیومرث صابری فومنی قرار گرفت و باعث راهاندازی نخستین جشنواره سینمای کمدی (جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا) و تجلیل از برگزیدگان این عرصه شد، رویدادی که بعدا طی دو دوره ادامه یافت اما از جایی به بعد به علت مشکلات مالی و مهمتر از همه تعطیلی موسسه گلآقا به فراموشی سپرده شد.
به مناسبت سالروز تولد کیومرث صابریفومنی (۷شهریور ۱۳۲۰) و صحبت درباره جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا، چه چهرهای بهتر از علیرضا خمسه. ستاره سینمای کمدی در دهههای ۶۰ و ۷۰ که همیشه یکی از ستونهای این جشنواره بود. با اینکه این بازیگر دوست داشتنی و با دانش، به قول خودش این روزها در مدار سینمای کمدی نیست اما به دلیل دوستیاش با کیومرث صابری فومنی (گلآقا) و لطفی که به ما دارد، حاضر شد روایتهایی از چند و چون برگزاری جشنواره کمدی گلآقا و تعطیلی و دو سه جرقه دیگر در این زمینه داشته باشد.
اولین جشنوارۀ فیلم کمدی که موسسه گلآقا سال ۱۳۷۱ آن را برگزار کرد، دنبال برگزیدههای عرصه کمدی بود. بسیاری از کسانی که در هیات داوری بودند، الان به دیار باقی شتافتهاند. آن هیات بنده را به خاطر بازی در فیلمهای ماموریت آقای شادی و دلاوران کوچه دلگشا به عنوان یکی از برگزیدههای سال انتخاب کرد. آقای عزتا... انتظامی قرار بود آن جایزه را به من اهدا کند، یک دیپلم افتخار بود و ده سکه بهار آزادی که خیلی به من چسبید. البته نه به خاطر سکهها که به خاطر لوحی که اساتید طنز کشور امضاء کرده بودند و از من به عنوان بهترین کمدین آن سال یاد کردند.
چند سال بعد دوباره صابری من را صدا زد و گفت: «خمسه جان! میخواهیم دوباره جشنواره فیلم کمدی را برگزار کنیم و از تو میخواهم به ما کمک کنی.» اینطور شد که جشنواره به دوره دوم و سوم هم رسید و اگر اشتباه نکنم، خود صابری در دوره سوم حضور نداشت و مرحوم شده بود، برای همین دخترشان خانم پوپک صابری فومنی، خانم گیتی صفرزاده و داماد آقای صابری، یک هسته مرکزی تشکیل دادند و از من دعوت کردند به عنوان دبیر جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا (جشنواره سینمای کمدی) در خدمتشان باشم. این اولینبار بود که دبیر جشنوارهای میشدم که از جنس و ذهنیت و عملکرد خودم بود.
درباره اینکه چرا دیگر جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا برگزار نشد، هم دلایل بسیاری وجود دارد که مهمترین آن تعطیلی موسسه گلآقا بود. اما مدتی قبل از تعطیلی موسسه هم جشنواره ادامه پیدا نکرد و دیگر برگزار نشد، چون برای ادامه حیات مجموعه و برگزاری جشنواره، نیاز به حمایتهای مالی داشت اما هیچ نهادی به کمک آنها نیامد. غیر از جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا، به شکل مقطعی در این سو و آنسو افرادی علاقهمند به سینمای کمدی بودند که هرازگاهی جشنوارههایی راه میانداختند. یکی از آنها زندهیاد مهدی سلیمی، مشاور معاونت سینمایی وزارت ارشاد بود و در شهرکرد یک جشنواره سینمای کمدی برگزار کرد که باز هم من در آنجا با او همراه بودم و کارهای جشنواره را پیش بردم. در همان جشنواره هم برای من یک بزرگداشت گرفتند و بابت حضور در سینمای کمدی تقدیر و تشکر کردند. این جشنواره زمان معاونت سینمایی آقای سیفا... داد بود. خدا ایشان را بیامرزد. نمیدانم چرا خیلی از کسانی که به کمدی علاقه داشتند، از دنیا رفتهاند؟ فکر کنم من هم قاچاقی زندهام! وقتی آقای داد را در شهرکرد دیدم، به ایشان گفتم به جای اینکه جشنواره فیلمهای کمدی برگزار کنید، سینمای کمدی را راهاندازی کنید. ما اول نیاز به سینمای کمدی داریم و بعد به جشنواره. ایشان هم گفت: در آمریکا مجسمه آزادی وجود دارد اما خود آزادی نه. گفتم من کاری به آمریکا ندارم و بحث وجود سینمای درست و درمان کمدی در ایران است. ادامه داد: آمریکاییها اول مجسمه آزادی را ساختند تا بعدها به سمت رسیدن به مفهوم آزادی حرکت کنند. ما هم فعلا جشنواره فیلمهای کمدی را راه میاندازیم تا به سمت سینمای کمدی حرکت کنیم.به جز این یک بار هم آقای رسول خادم در موسسهای که حضور داشت، جشنوارهای با موضوع سینمای کمدی برگزار کرد که باز هم آنجا دبیر بودم و به چهرههای کمدی آن سال لوح تقدیر و هدایایی اهدا کردیم. قبل از اینکه من دبیر این جشنواره شوم، یک دوره دیگر هم برگزار شده بود که من کنار برخی دیگر از چهرههای دیگر کمدی، قدردانی شدم.
سینمای کمدی در همهجای دنیا و مخصوصا در کشور ما سینمای مظلومی است. همانطور که بعضی از سینمای دفاع مقدس، بعضی از سینمای خانوادگی و برخی هم مثل من از سینمای کودک و نوجوان به عنوان سینمای مظلوم یاد میکنند، سینمای کمدی هم در این شاخه مظلومیت قرار میگیرد که به هیچوجه موردتوجه نیست و به هیچ کمدینی جایزه نمیدهند. اینها جزو تراژدیهای سینمای کمدی است.
در همه زمینهها و در همه نقاط جهان، در مورد هر اتفاق پراتیک، عملی و جریانهایی که صورت عینی پیدا میکند، ابتدا نقطهنظرات تئوریکی شکل میگیرد و بعد حرکت میکند. به فرض ابتدا بحث توسعه را مطرح میکنیم، بعد میپرسیم در چه زمینهای، با چه رویکردی و هدفمندیها و ابزارهایی میتوانیم به توسعه برسیم؟ این درباره سینما، فرهنگ و شاخههای هنر هم صادق است. یعنی وقتی از سینمای کمدی حرف میزنم، باید تعریفم از سینمای کمدی و رویکردم به این سینما مشخص باشد و اینکه از کمدی چه انتظاراتی دارم و میخواهم با بهرهگیری از کمدی به عنوان ابزار به چه ایدهها و اهدافی برسم. بنابراین اگر همینطور بگوییم ما به جشنواره سینمای کمدی نیاز داریم، راه به جایی نمیبریم. باید اول تعریف کنیم جشنواره چیست. جشنواره در فرهنگ فارسی یعنی برداشت محصول. این پسوند «واره» یعنی شبیه به جشن. جشن یعنی چه؟ مثلا میگوییم جشن برداشت محصول. ما بذری میکاریم، آبیاری میکنیم و بعد سراغ برداشت میرویم. وقتی برداشت میکنیم، جشن و جشنوارهای هم برگزار میکنیم. ما در سینمای کمدی چه بذری میکاریم، چطور آن را آبیاری میکنیم، چه مراقبتی از آن بهعمل میآوریم و چه برداشتهایی میکنیم تا بعد از برداشت بگوییم که چه محصول خوبی به دست آوردیم و حالا چرا برای آن جشن یا جشنواره برگزار نکردیم. اما اگر همینطوری و باری به هرجهت بذری پاشیدیم، بعد تگرگی زد، سونامی آمد و آنچه ما کاشتیم را برباد داد و علفهای هرزی به جای آن بذر درآمد که ما فکر کردیم این همان بذر کاشته شده است، نباید به فکر جشنواره باشیم و بگوییم چرا ما جشنواره برگزار نمیکنیم. برای برگزاری جشنواره، ما ابتدا باید به لحاظ تئوریک مسلح، مجهز، توجیه و تفهیم شده، بهجز این، محصولات مناسبی هم تولید کرده باشیم تا به یک جامعه آرمانی، هدفمند و سالم برسیم. جامعه سالم هم جامعهای است که در آن خنده، رفتاری از یاد رفته نباشد و مردمش شاد باشند. در یک جامعه شاد و سالم، کمدی نقش بسزایی دارد.
فارغ از روایتهای علیرضا خمسه درباره جشنواره فیلمهای کمدی و تحلیل درست و کارشناسانه و بایدها و نبایدهای برگزاری رویدادهای رقابتی در این حیطه، جای خالی جشنواره فیلمهای کمدی حتی با این وضع موجود هم احساس میشود. مرور همان دو سه دوره جشنواره فیلمهای کمدی گلآقا و دو سه جشنواره مقطعی دیگر در این زمینه، یادآور ایجاد شور و نشاطی در حوزه سینمای کمدی بود و همان تشویق و تجلیل از برگزیدگان و بهترینها، انگیزه خیلی خوبی در فیلمسازان برای تولید فیلمهای جذاب و استاندارد به وجود میآورد. در شرایطی که جشنواره فیلم فجر به عنوان مهمترین جشنواره سینمایی کشور، در طول این سالها برای فیلمهای کمدی و کمدینها تره خرد نمیکند و اساسا کمدیها را در این رویداد پذیرش نمیکند یا اگر هم یکی دو کمدی وارد جشنواره میشود، در بیشتر مواقع دست خالی این رویداد را ترک میکنند. بنابراین شاید ضرورت برگزاری جشنوارهای مستقل و پیوسته در زمینه سینمای کمدی اهمیت بیشتری یابد و نیازمند توجه مسئولان سینمایی باشد. شاید یک رقابت تخصصی در حوزه کمدی، به استانداردسازی در این زمینه کمک کند و با تولیدات جذاب و استاندارد، عرصه بر شبه کمدیهای لوده و مبتذل و بیمسأله تنگ و تنگتر شود؛ آثاری که در غیاب کمدیهای استاندارد، این سالها در گیشه جولان میدهند.
جالب است بدانید که علیرضا خمسه یکبار هم در فیلمی نقش گل آقا را بازی کرد. البته نقش این کمدین با نام کامل گل آقا گلآبادی در فیلم «روز باشکوه» بهعنوان قهرمان دوچرخهسواری آسیا ربطی به کیومرث صابری فومنی و نام مستعارش نداشت. وقتی از خمسه میپرسیم که آیا استفاده از اسم گلآقا دستکم در نامگذاری ارجاعی به گلآقای معروف بود یا نه، پاسخ میدهد: بعید میدانم آقای کیانوش عیاری، اسم پرسوناژ کارش را براساس گلآقای معروف نوشته و انتخاب کرده باشد، چون هیچوقت راجع به این قضیه صحبت نکردیم اما اگر هم اینکار را کرده باشد، کار خوب و درستی کرده است، چون همانطور که گفتم من از شاگردان گلآقای ملت ایران، آقای کیومرث صابری بودهام و این برای من افتخار بود.
علیرضا خمسه در کتاب ماموریت آقای شادی روایت میکند: یکی از معلمان تأثیرگذار من مرحوم کیومرث صابری فومنی بود، همان گلآقای ملت ایران که معلم ادبیات ما بود. اعتقاد ایشان این بود که اگر من ترشی نخورم، یک چیزی میشوم. ایشان همیشه موضوعات جالبی برای انشا به ما میداد که یکی همین بود که «میخواهید در آینده چهکاره شوید؟» منهم همیشه برای اینکه بچهها بخندند، موضوعات خندهداری را انتخاب میکردم. یکبار نوشته بودم که دوست دارم در آینده، بازنشسته شوم! همینطوری انشا را میخواندم و بچهها هم هِرهِر میخندیدند و صابری هم سر تکان میداد. آخرش به من گفت: «عزیزم معلوم است که داری چرتوپرت میخوانی و علتش هم ایناست که میخواهی بچهها را بخندانی. اما بیا کمی هم جدیتر کار کن؛ من کتابهایی به تو معرفی میکنم و تو این کتابها را بخوان و راجع به آنها انشا بنویس.» بعد چند کتاب به من معرفی کرد و یکی از وظایف من خلاصهکردن آنها در قالب انشا بود. صابری من را تهدید هم میکرد و میگفت: «اگر این مسخرهبازیها را تمام نکنی، برایت اسمی انتخاب میکنم که تا آخر عمر رویت بماند.» منهم همیشه از این میترسیدم که معلم چه اسمی میخواهد رویم بگذارد. البته هیچوقت اینکار را نکرد. این خلاصهکردن کتابها برای من تبدیل به یک ویژگی و مهارت شدهبود. طوریکه بعدها معلم ادبیات دیگری به نام سخاوتی داشتیم و من همان شیوه انشانویسی را در کلاس او هم ادامه دادم. اما گویا او متوجه نمیشد انشاهایی که من مینویسم، خلاصهای از قصههایی بلند و از کتابهاست. برای همین خیلی من را به نوشتن تشویق میکرد. سالها بعد او را در خیابان آزادی دیدم. رفتم جلو و سلام و احوالپرسی کردم. نشناخت، اما چند لحظه به چهرهام خیره شد و گفت: «قیافهات خیلی به نظرم آشنا میآید.» گفتم: «شما معلم انشا من در مدرسه امیرکبیر بودید.» گفت: «آهان، فکر کنم تو در همان کلاسی بودی که یک سارق ادبی هم آنجا بود و کتابها و قصههای دیگران را به نام خودش سر کلاس میخواند!» رویم نمیشد بگویم من خود همان سارق ادبی هستم. (میخندد) گفتم بله، او یک پسر دیوانهای بود که احتمالا سَقَط شدهاست، چون سارقان هیچوقت سر سلامت به در نمیبرند.
سال ۶۷ در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی به عنوان مدرس بازیگری مشغول به کار بودم که روزی به آقای کیومرث صابری فومنی برخوردم و متوجه شدم ایشان هم در آن مرکز به تدریس ادبیات مشغول است. برایم بسیار جالب و جذاب بود که شاگرد و استاد با هم همکار شدند. این همکاری در خارج از این مرکز هم ادامه پیدا کرد و تقریبا همیشه در مراسمهای نشریه گلآقا با او همکاری داشتم. بله، ایشان کموبیش فیلمها و کارهای من را میدید و هرنظری که داشت، چه مثبت چه منفی با جان و دل میپذیرفتم، چون استاد من بود. اما اصولا مرد مهربانی بود و نظر لطفش نهتنها متوجه من که متوجه همکارانش هم بود.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد