شهید القدس، روایتی از زندگی و زمانه پرفرازونشیب شهید حاجقاسم سلیمانی و نقش این فرمانده در شکلگیری و حمایت از جبهه مقاومت است. این نمایش مانند سایر آثار میدانی که پیش از این اجرا شده، به شکل چرخشی با جلوههای ویژه میدانی نور، صدا و انفجار قصه خود را برای تماشاگر بیان میکند و این موجب ایجاد تنوع بصری میشود. به همین بهانه با حسن بزرا، کارگردان این نمایش میدانی صحبت کردیم تا از تفاوتهای اجرای این نمایش نسبت به سایر آثاری که بهصورت میدانی به صحنه برده، بگوید.
فراز و فرود زندگی حاجقاسم سلیمانی زیاد است؛ شما چه مقطعی از زندگی او را در نمایش میدانی خود مطرح کردید که نقطه اتکای نمایش شما محسوب میشود؟
نمایش شهید القدس چکیدهای از سالهای زندگی حاجقاسم است. وقایع این نمایش قبل از تولد حاجقاسم شروع میشود و مسائلی را در رابطه با صهیونیسم و اشغال فلسطین میبینیم. محور اصلی همه روایتهایی که در این نمایش دیده میشود، مسأله فلسطین و قدس و دیدگاه حاجقاسم در رابطه با آن است. بنابراین، نخ تسبیح این اتفاقات مسأله فلسطین و رویکرد او نسبت به قدس شریف است که شاید چندان به آن پرداخته شده است. یعنی وقتی در سیر زندگی حاجقاسم جستوجو میکنید، میبینید مقصد نهایی و نقطه غایی خواستهاش آزادی قدس است که برای رهایی قدس سعی میکنند تمام اتفاقات را هماهنگ کنند تا موانع پیشرو را بردارند و مسلمانان به پیروزی نهایی برسند. ما در این نمایش سعی کردیم آیتم به آیتم با اتفاقات مختلف سیر نگاه حاجقاسم نسبت به قدس و عشق و علاقه قلبی او را نسبت به آن نشان دهیم.
چه کتابهایی را در جریان پیشتولید نمایش خواندید تا به بهترین شکل این نمایش روی صحنه بیاید؟
هنوز هم کتابهای بسیاری درباره نگاه حاجقاسم نسبت به قدس روی میزم وجود دارد و گاه آنها را ورق میزنم. از طرف دیگر کتابها و مطالبی هم ازسوی انتشارات مکتب حاجقاسم به ما ارائه شد که از آن برای بخش محتوا استفاده کردیم تا اینکه کارسروشکلومحتوای درستی داشته باشد. ما محتوارابارها بازنویسیکردیم تانمایشی که الان اجرامیشود،شکل بگیرد.
شما قبلاهم نمایشی داشتیدکه تمرکز آن روی شخصیت حاجقاسم سلیمانی بود، بهطورکلی نشاندادن ابعاد شخصیتی حاجقاسم در قالب یک نمایش میدانی چه چالشهایی دارد؟
به طور مسلم، ابعاد شخصیتی حاجقاسم به قدری گسترده است که نمایش آن در قالب یک اثر هنری چالشبرانگیز میشود. حاجقاسم به قدری ابعاد مختلف شخصیتی و اجتماعی دارد که پرداختن به همه آنها غیرممکن است. یعنی شاید نیاز باشد یک سریال با قسمتهای زیادی کار شود تا بتوانیم بعضی ابعاد اجتماعی شخصیت حاجقاسم را بیان کنیم و نشان دهیم. ظرف یکساعت و ۲۵ دقیقهای که این نمایش اجرا میشود نشاندادن این وجوه شخصیتی خیلی برای ما دشوار است، اما با تعامل خوبی که با بخش محتوایی مکتب حاجقاسم داشتیم، خیلی به ما کمک کردند. ما نیز سعی کردیم مطالب را به نمایشیترین شکل ممکن به مخاطبان ارائه دهیم به محتوایی رسیدیم که برای مخاطبان قابل بیان و اجراست تا بتوانیم بخشهای کوچکی را با خط و ربطها به یکدیگر متصل کنیم. بنابراین، تلاش کردیم چنین اتفاقی بیفتد، اما ذرهای از آن اتفاقاتی نمیشود که این شهید بزرگوار در طول زندگی خود تجربه کرده است وحتی امکان نشاندادن آنها وجود ندارد. به قدری این اتفاقات زیاد است که پس از نمایش بخشهایی، همیشه آرزو میکنیم کاش به فلان موضوع در نمایش هم اشاره میکردیم اما متأسفانه زمان نمایش بیشتر از این جواب نمیدهد.
شیوه کاری این نمایش میدانی نسبت به دیگر نمایشهایی که در این سبکها اجرا شده، چه تفاوتی دارد؟
شیوه اجرا همان فرم سهبعدی است که قبلا بارها در این سبک کار کردیم اما محتوا نسبت به کارهای دیگر متفاوت است. فرم این محتوا مبارزه و جنگی است؛ یعنی سراسر زندگی حاجقاسم را که نگاه کنید، میبینید که همه دوران زندگی او، رشادت، جنگندگی و مبارزه است و بالطبع این حالوهوا و بخشهای جذابی از رشادتها، مبارزات حاجقاسم و شهدای مدافعحرم در نمایش هم وجود دارد. بنابراین، بخشهای مختلفی از زندگی حاجقاسم سلیمانی در لبنان، داعش و مسأله فلسطین هم در این نمایش دیده میشود که کار را جذابتر کرده است.
طراحی جلوههای ویژه میدانی برای لذتبردن تماشاگر و تأمین امنیتش به چه نحوی صورت گرفت؟
کار جلوههای ویژه میدانی را یاسر یارمحمدی انجام داد. او ازبچههای خوب سینماست که سالها کنارهم کار میکنیم. همه چیز این نمایشدرعین طبیعی ورئال بودن،کنترلشده است؛ یعنی با اینکه صحنههای مختلف جنگی مثل تیراندازی، انفجارهای مهیب و جلوههای میدانی عجیبوغریب داریم اما امنیت تماشاگران با نظم موجود در نمایش تأمین شده است.
شما با اجرای بسیاری ازنمایشهای میدانی ثابت کردید زبان نمایش شما گویای زبان روز جامعه است؛ همچنانکه در شهید القدس به طوفان الاقصی پرداختید. آیا اتفاقی که دررابطه با ترور مردم در گلزار شهدای کرمان افتاد، میتواند نقطه اتکای شما برای نمایشهای میدانی بعدی باشد؟
بالطبع سعی میکنیم از وقایع تاریخی و زمان حال وام بگیریم و ربط بین تاریخ و زمان حال و عبرتهای تاریخ را بیان کنیم و این در نگرش و کارهای آینده ما تأثیرگذار است. اتفاق اخیر در کرمان واقعا قلب همه را آزرد و ناراحت کرد و جزو وقایعی است که سعی میکنیم در فرصت و جای مناسب به آن بپردازیم و رویکرد قابل قبولی نسبت به این موضوع در بخش هنری و نمایشی داشته باشیم تا بتوانیم قدمی در راه مظلومیت افرادی برداریم که در این حادثه به شهادت رسیدند.
با توجه به اشاره شما به ابعاد گسترده شخصیتی حاجقاسم، انتظار میرود که نمایشهای بیشتری درباره حاجقاسم در این سبک اجرا کنید. درست است؟
انشاءا... . افرادی مانند حاجقاسم سلیمانی الگوهایی محسوب میشوند که باید به جوانان و نوجوانان شناسانده شود. اگر تابهحال نسبت به شهدای دفاعمقدس کمکاری صورت گرفته، جزو قصورهای قشر هنری و فرهیخته است؛ وگرنه ما شهدایی داریم که وقایع عجیبوغریبی در زندگی داشتند و هرکدام بهعنوان اسطوره و الگوی بسیار خوب شناخته میشوند. ما در توانمان اجرای همین نمایش است و سعی میکنیم هر چند وقت یکبار اجراهای نمایش میدانی شبیه شهید القدس داشته باشیم تا بتوانیم این الگوها را به نسل جدید معرفی کنیم.
جاذبه شخصیتی حاجقاسم و شوق مخاطبان
با اینکه مدت کمی از اجرای نمایش میگذرد، سالن هرشب پرمیشود. فکرمیکنم این به خاطر بخش هنری، شیوه اجرای کار و تلاش گروه است.همه با تمام وجود کارمیکنند که این نمایش برای مخاطبان جذاب باشد، اما ناخودآگاه شخصیت حاجقاسم سلیمانی جاذبه خاصی دارد وبسیاری به شوق اوپا به سالن میگذارند. من گاهی دراتاق فرمان مینشینم و شاهد لطف کسانی هستم که میآیند و نمایش را میبینند. ماقدردان این لطف هستیم و بیش از این کاری ازدستمان برای جبران لطف برنمیآید.
«شهید القدس» و افزایش شعاع منظومه فکری سردار سلیمانی
ایران اسلامی از آنجا که اقتدار و قدرت سیاسی خود را از شهیدانی چون سلیمانی دارد باید اندیشههای سردار سلیمانی را با ترسیم شمایل او در صحنه نمایش ضریب دهد و از این رهگذر با تکرار این شمایل یک قهرمان ملی را برای همیشه در ذهن جمعی مخاطب ماندگار کند و نمایش «شهید القدس» تلاشی هنرمندانه برای پرداختن به یک قهرمان جهانی است.داشتن قهرمان و اسطوره نیاز ذاتی انسانها و جوامع بشری است. وجود قهرمان برای هر جامعهای ضروری است. قهرمان تجسم ذهنی همه باورها و ارزشهایی است که به آن معتقدیم. وجود قهرمان است که به ما قدرت حرکت میدهد و هویت میآفریند. درواقع جامعه و قهرمان هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. تا جایی که ملت بدون قهرمان ملت منزوی، سترون و شکستپذیر است.خلق شخصیتهایی چون ایلیاد، اودیسه، آشیل در غرب و گیلگمش و رستم و اسفندیار در شرق بهدلیل پاسخ به همان نیاز جمعی است. این همان قهرمانسازی است که بزرگانی چون هومر و فردوسی به آن دست زدند تا علاوه بر تسکین شکستها و ناکامیها در مردم خود علیه دشمنانی که سرزمینشان را به یغما بردهاند انگیزه حرکت و جوشش ایجاد کنند.در این میان اگر ملتی با وجود قهرمانهای ملی و مذهبی خود میلی به شناختن آنها نداشته باشد در واقع قهرمانسوزی کرده و در این میان دشمن را در جنگ نرم یاری نموده است.اینکه بگوییم تاریخ ایران هیچگاه از قهرمانان عینی خالی نبوده جای خوشبختی است و اینکه بدانیم از این قهرمانان چیزی جز نام نمیدانیم جای تاسف است که این نیز به برنامه تقویم تاریخ محدود میشود. آیا ملتی چون ما اینچنین قهرمانسوزی نکرده و سرمایههای بزرگ خود را با غفلت به تاراج نبرده است؟ حال آنکه در غرب بهخصوص آمریکا که هیچ نقطه روشنی در تاریخ خود ندارد با قهرمانسازی سعی کرده تا چهره آتشافروز خود را مصلح و حامی ملتها نشان دهد. این سیاست مزورانه فرهنگی را نیز بارها در فیلمهای سینمایی، سریالها و آثار نمایشی خود پی گرفته است.این دریغ بزرگی است که در آثار فرهنگی و بهخصوص رسانهملی به این سمتوسو حرکت نکردهایم. این دریغ آنجا عمیقتر میشود که ما به قهرمانسازی نیاز نداریم. حتی از اسطورهسازی از قهرمانهای خود نیز بینیازیم. آیا میرزا کوچکخان جنگلی و رئیسعلی دلاوری چیزی از قهرمان یا فراتر از آن، اسطوره کم دارند؟ جز دو سریال متوسط از این دو قهرمان ملی قدمی شایسته در شأن این دو شخصیت برجسته برنداشتیم. این همان قهرمانسوزی و تاراج سرمایههای معنوی است که متاسفانه ادامهدار نیز هست. در طول جنگ تحمیلی قهرمانان پرشماری درخشیدند و با بیمهری همه، از مردم تا مسئولان فرهنگی قرار گرفتهاند. شهید چمران، امام موسیصدر، متوسلیان، شهید همت، شهید باکری و ... در جنگ تحمیلی و قهرمانی چون همدانی و سلیمانی در جبهه مقاومت همه اسطورههای بیبدیلی بودند که هرگز قدرشان شناخته نشد. با این روندی که در سیاستگذاری فرهنگی شاهد هستیم شاید تا دهههای بعد جز نامی از سرداران بزرگی چون شهید قاسم سلیمانی باقی نماند.در پرداختن به سردار سلیمانی تنها بزرگی این شخصیت از جنبه فرهنگی آن مطرح نیست، بلکه شهید سلیمانی شخصیت استراتژیک و راهبردی برای ایران است و نباید سادهانگارانه با آن مواجه شد. محدود کردن شهید سلیمانی به یادوارهها و بزرگداشت و گرفتن سالروز شهادت وی کاری حداقلی است.شهید سلیمانی باید بهعنوان قهرمانی جهانی معرفی شود. این اتفاق نیز جز با ابزار فرهنگی ازجمله هنرهای نمایشی محقق نخواهد شد. از گذشتههای دور نیز حیات و جاودانگی قهرمانان وابستگی فراوانی به نمایش داشت. اصلا علت وجودی درامنویسان در این بود تا قهرمانان خود را قوام بخشند. درواقع درامنویسان نیازمند قهرمانان زمانه خود بودند نه بالعکس. این امر گویا در ایران وارونه شده است و این قهرمانان هستند که باید سراغ هنرمندان بروند. ایران اسلامی از آنجا که اقتدار و قدرت سیاسی خود را از شهیدانی چون سلیمانی دارد باید اندیشههای سردار سلیمانی را با ترسیم شمایل او در صحنه نمایش ضریب دهد و از این رهگذر با تکرار این شمایل یک قهرمان ملی را برای همیشه در ذهن جمعی مخاطب ماندگار کند و نمایش «شهید القدس» تلاشی هنرمندانه برای پرداختن به یک قهرمان جهانی است. داشتن قهرمانی چون سردار سلیمانی که به لحاظ چهره و اندیشه بهشدت کاریزماتیک است برای امروز ما نیازی اساسی است. جدای از این سردار سلیمانی دیگر مختص به جغرافیای ایران اسلامی نیست، بلکه جهان اسلام و جبهه مقاومت زیر سیطره نام و نشان جهانبینی سردار سلیمانی است.اصحاب فرهنگ و هنر چه در بخش مدیریتی و سیاستگذاری و چه در حیطه صاحبان فن و تولیدکنندگان آثار هنری باید به این نیاز جامعه پاسخ بگویند. آن انتقام سختی که بعد از شهادت سردار سلیمانی بهدرستی طرح شد و بخشی از آن در حمله موشکی به عینالاسد به وقوع پیوست در حوزه فرهنگ و هنر نیز باید به وقوع بپیوندد و اگر این امر مهم روی ندهد انتقامی حاصل نشده است. درستی انتقام سخت نیز همین است تا شعاع منظومه فکری سردار سلیمانی تا حد ممکن گسترش یابد. این اتفاق مبارک جز با تولید محتوا و نشر آثار متنوع فرهنگی و صدور فرامنطقهای آن ممکن نیست.