به گزارش
جام جم آنلاین، اولین گام برای برقراری روابط سیاسی اسرائیل با ایران در اردیبهشت سال ۱۳۲۸ برداشته شد. در آن موقع موشه شارت که وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی بود پیامی برای همتای ایرانی خود فرستاد و خواهان برقرار روابط دوستی میان دو دولت شد.
درست یکسال بعد از این پیام، محمدرضا پهلوی برای یک سفر طولانی به نیویورک رفت و در آنجا از نفوذ زیادی که محافل صهیونیستی بر مراکز سیاسی و اقتصادی ایالات متحده داشتند مطلع شد و دولتمردان را نسبت به تمایل خود بر برقراری ارتباط با اسرائیل آگاه کرد.
شاه در مدت اقامت ۴۸روزه خود در آمریکا، ملاقاتهایی نیز با سرمایهداران بزرگ و محافل یهودی آمریکایی داشت و در این ملاقاتها مسئله شناسایی اسرائیل نیز مورد بحث و مذاکره قرار گرفت؛ بنابراین برداشت مقامات ایرانی از اینکه شناسایی اسرائیل متضمن برخورداری از کمکهای مالی و تسلیحاتی آمریکا خواهد بود و تهران را به صورت قابل ملاحظهای به واشنگتن نزدیک میکند، بهصورت عاملی در جهت شناسایی اسرائیل درآمد.
به همین واسطه بود که محمد ساعد نخست وزیر وقت در ۲۳ اسفند ۱۳۲۸ به صورت رسمی اعلام کرد که ایران موجودیت اسرائیل را به صورت دوفاکتور بدون برقراری روابط علنی میپذیرد. این اعلام موضع حاکی از آن بود که رژیم همچنان از افزایش موج اعتراض و نارضایتی مردم نسبت روابط علنی میان دو نظام سیاسی بیمناک بود.
با این حال، این اقدام حتی برای برخی از وابستگان به حاکمیت هم قابل هضم نبود و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی مثل عبدالصاحب صفایی و سیدمحمد تدین نماینده مجلس سنا به این مساله اعتراض کردند. با این وصف، نخست وزیر در مجسل سنا به دفاع از اقدام خود پرداخت و عنوان کرد که به رسمیت شناختن دوفاکتور با حیثیت سیاسی و منافع ایران تطبیق دارد. همچنین علی منصور سخنگوی وزارت خارجه در دولت بعدی هم ضمن اشاره به رسمیتیافتن اسرائیل از سوی اعراب در نتیجه انجام مذاکرات، وجود ۲۰هزار تبعه ایرانی در اسرائیل و صادرات کالاهای ایرانی به این کشور را دلایلی بر لزوم برقراری رابطه میان دو کشور برشمرد.
این رخداد یکسال بعد از تاسیس دولت این رژیم غاصب بود و برابر با این نوع تعاملات، دو طرف نمیتوانستند سفیر اعزام کنند و همچنین معاهدهای هم میان این دو امضا نمیشد، اما با این وصف دولت محمد ساعد مراغهای در ادامه به رسمیت شناختن اسرائیل اقدام به تاسیس سرکنسولگری ایران در بیت المقدس را کرد همین مساله با نارضایتی کشورهای عربی که با رژیم صهونیستی در حال جنگ بودند همراه شد، اما به فاصله دو سال و در دوران نخست وزیری محمد مصدق، دولت او در ۱۶ تیر ۱۳۳۰ ضمن فراخواندن نمایندگان ایرانی از تل آویو بر روابط سیاسی و دیپلماتیک با رژیم صهیونیستی خط بطلان کشید.
عمر دولت مصدق کوتاه بود و بعد از ماجرای غمبار کودتای ۲۸ مرداد، صهیونیستها از فرصت استفاده کردند و همزمان با افزایش اعضای سفارت غیر رسمی اسرائیل در ایران پای مقامات حکومتی رژیم شاه از جمله شریف امامی رئیس مجلس سنا به اسرائیل باز شد. کارگزاران پهلوی این نوع روابط را به سود دربار میدانستند و مدافع آن بودند، چون به گفته یزدی نماینده مجلس شورای ملی، ایالات متحده کاملا از گسترش روابط میان تهران و تل آویو استقبال میکرد.
از آن پس بود که روابط این دو رژیم سیر صعودی پیدا کرد. با این وصف شاه کاملا نسبت به تنفر شدید ملت ایران با علقههای مذهبی نسبت به اسرائیل آگاهی داشت و برخی از کارگزاران حکومت پهلوی که روابط میان رژیم صهیونیستی را مدیریت میکردند در کنار سعی و تلاش زیادی خود برای بسط این تعاملات مراقب بودند که دیدارهای رسمی میان مقامات ایران و اسرائیل مخفی بماند. در بین آنها امیراسدالله علم یار نزدیک شاه چهرهای شاخص بود که بارها در خاطرات خود به این موضوع اشاره میکرد که تمام تلاشهایی خود را برای پنهان ماندن ملاقاتهای محمدرضا پهلوی با مقامات رژیم صهیونیستی بکار بست.
او در جریان خاطرات آذر ۱۳۵۳ خود به این نکته اشاره کرده است که در جریان سفر اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل به ایران، او ارتشبد نصیری را برای استقبال از رابین به فرودگاه فرستاد و به نیروهای گارد هم دستور داد نخست وزیر رژیم صهیونیستی را بدون برانگیختن هیچ سوءظن پنهانی به کاخ بیاورد.
او در همین ارتباط در خاطرات خود نوشت: حتی خدمتکاری را که برای رابین انتخاب کردم آدمی بود که حماقت او حد و حصر نداشت و محال بود که بتواند رابین را بشناسد. فکر میکنم احمقها هم گاهی درد میخورند.
در جریان هم دیدارهای متعدد بود که محمدرضا شاه به اسرائیلیها خود داد که در جریان تحریم نفتی رژیم صهیونیستی از سوی کشورهای عربی، انرژی آنها را تامین کند و در جیان ملاقاتی که با بالول اشکول وزیر دارایی این رژیم داشت قرارداد افزایش دو برابری انتقال نفت ارزان ایران به اسرائیل را امضا کرد.
با توجه به سبک رفتار پهلوی دوم با رژیم صهیونیستی، مقامات حکومت هم به تاسی از این سیاست، برای گسترش روابط طرفین کوشیدند. در همین زمینه امیرعباس هویدا در زمان نخست وزیری تسهیلات فراوانی را برای فروش نفت ایران به اسرائیل فراهم کرد و البته مزد زحمات خود را هم گرفت، چون برابر با یکی از اسناد محرمانه ساواک به تاریخ ۲۶ بهمن ۱۳۴۴، دولت اسرائیل قطعه زمینی را به مساحت ۱۴۰ هزار متر مربع در فلسطین به او واگذار کرد.
اوج روابط سیاسی حکومت پهلوی با تل آویو را میتوان در تعاملات گسترده موساد با ساواک ملاحظه کرد. ماموران دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهونیستی گویی ساواک را شعبه دوم موساد میدانستند و کاملا در ساختار اجرایی این نهاد حضور داشتند و در حوزه آموزش و مدیریت آن فعال بودند. این روابط به حدی بود که حتی ماموران موساد در اغلب طرحهای ساواک از نظر اطلاعاتی، اجتماعی و اقتصادی نظر میدادند.
همزمان با شکل گیری نهضت انقلابی و اسلامی مردم ایران موج تنفر از رژیم صهیونیستی گسترش پیدا کرد. امام خمینی از همان آغاز نهضت اتخاذ هر گونه سیاست سازشکارانه و همراه با تسامح در برابر صهیونیستها را جایز نمیدانستند و بارها نسبت به تمایل رژیم شاه نسبت به برقراری روابط با اسرائیل واکنش نشان دادند و حتی در جریان سخنرانی هایشان در اوایل دهه ۴۰ در کنار مبارزه با استبداد شاهی و مقابله با سیاستهای ضد مذهبی حکومت پهلوی، نفوذ رژیم صهیونیستی در ارکان مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور را به عنوان یک خطر بزرگ قلمداد کرده و همراهی استبداد سیاسی و اسرائیل را به عنوان دو عامل خطرناک برای جامعه ایرانی و به زیان مصالح و منافع کشور معرفی کردند و با همین هدفگذاری مسیر انقلاب را پیش بردند.
این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و پرچم حمایت از مردم فلسطین به اهتزاز درآمد و از همان آغازین روزهای سرنگونی رژیم پهلوی اقدامات اجرایی برای قطع روابط میان تهران و تل آویو صورت گرفت.
در نخستن مرحله در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، ۳۲ نفر از کارکنان دفتر آژانس یهود و هواپیمایی اسرائیلی ال- آل به همراه دیگر کارشناسان رژیم صهیونیستی از ایران خارج شدند و دولت موقت هم به کلیه کارمندان ایرانی نمایندگان رژیم سابق در اسرائیل دستور داد تا بلافاصله اراضی اشغالی را ترک کنند.