دراین میان هنر نگارگری، بهخصوص مینیاتورهای بازمانده از نسخ عمدتا شاهنامه، طی۸۰۰ سال گذشته،در اقصینقاط ایران، نقش مهمی در شناخت امروز ما از تاریخ سرزمینمان ایفا کرده ومیکند. امروزه بهوسیله همین اسناد که در جایجای موزهها و مجموعههای داخل و خارج کشور نگهداری میشوند، اطلاعات بسیاری از ایران پس از حمله مغول در اختیار است؛ بهویژه پس از استقرار دولت بهاصطلاح ملی صفویان که میراثدار مکاتب هنری ایرانی ــ مغولی است، به تبعیت از کارگاههای هرات تیموری و ترکمانان، کارگاههایی مجللتر از آنها در تبریز، قزوین و سپس اصفهان بنا کردند که حاصل آن صدها نسخه فاخر و نفیس از آثار ادبی ایران شد. لیکن بهدلیل تعدد و گستردگی و فراگیری هنر کارگاهی و در نتیجه آثار تولیدشده فراوان و نیز خروج بسیاری از آثار از ایران، تمرکز پژوهشها به مکاتب اصلی دربار سوق پیدا کرده که متاسفانه توجه به هنر سرزمینهای دورتر از پایتخت را تحتالشعاع قرار داده است. دکتر محمدرضا ساختمانگر، دکترای هنر اسلامی با بررسی تعدادی از شاهنامههای منسوب به استرآباد عصر صفوی، عنوان میکند که استرآباد اواسط صفوی دارای کارگاه یا کارگاههایی بوده که آثارتهیهشده در این کارگاهها که همگی ازایران خارج ودرموزههای جهان نگهداری میشوند، بیانگریک مکتب هنری ایالتی است.درخصوص«مکتب استرآباد» با ایشان گفتوگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
مکاتب هنری مختلفی در عرصه هنر بودهاند که در غبار تلاطمهای اجتماعی گم شدهاند. یکی از این مکاتب مکتب استرآباد است. منشأ این مکتب از کجا آغاز میشود؟
پس از تعطیلی کارگاه قزوین توسط شاه تهماسب که یکشبه از همه مناهی توبه و تعصب مذهبی پیشه کرد، تعداد زیادی هنرمند راهی سرزمینهای دیگر برای یافتن حامیان جدید شدند. هرچند از زمان تیموریان هنر ایالتی تحت حمایت شاهزادههای تیموری باب شده بود ولی در دوره صفویان گستردگی بیشتری یافت. تعدادی از هنرمندان بیکارشده، به کشورهایی چون هند و عثمانی و ازبکستان مهاجرت کردند. ولی عدهای توسط شاهزادهها و حاکمان محلی جذب و در کارگاههای محلی مشغول تهیه نسخ خطی شدند. یکی از این مناطق استرآباد بود که در اواسط عصر صفوی، پس از مدتها کشمکش بین قبایل قزلباش، سرانجام با تدبیر شاهعباس و حمایت خاندانی غیرقزلباش به ثبات و آرامش رسید. امنیت، عامل اصلی تبلور هنر و فرهنگ است. این عامل در کنار علاقه خاندان «چرکس» که از غلامان خاصه شریفه و مورد حمایت شاهعباس بود از دلایل راهاندازی این کارگاه است که طی یک سده یعنی اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری قمری آغاز و پایانیافت و دیگر ادامه پیدا نکرد؛ اما تعداد قابل توجهی نسخه نفیس شاهنامه که من حدود هفت نسخه را شناسایی کردهام قطعا از این کارگاه بیرون آمده و متأسفانه همه آنها در موزههای بریتانیا، هند، ترکیه، آمریکا، کانادا و احتمالا یکی هم در استرالیاست.
این نگارهها و نسخهها چه ویژگیهایی دارند که میتوانند بهعنوان یک مکتب مجزا مطرح شوند؟
با بررسیهای بسیاری که صورت گرفت و حدود چهار سال زمان صرف این پروژه شد، نتایج فراوانی را بهدستآوردم. اول از همه این نکته را بگویم که هیچ کتاب یا منبع داخلی وجود ندارد که اطلاعی از این نگارهها داشته باشد. تقریبا با تمام اساتید مطرح نسخهشناسی داخلی ارتباط گرفتم تا اینکه با خود موزهها مکاتبه کردم. این نسخهها خود بیانگر بسیاری چیزها هستند. در بررسی این آثار یک عامل تکرار راکه اصل بسیارمهم دراثبات وجودیک مکتب است،میتوان دید.هرچند مکتب استرآباد رامیتوان یک مکتب «التقاطی» نامید، لیکن خود دارای عناصرمنحصربهفردی است که آن را ازدیگرمکاتب پیشین وهمعصرخودمجزا میسازد.
التقاطی یعنی چه؟
یعنی بسیاری از ویژگیهای مکاتب همعصر خود مانند مکتب شیراز، مشهد و بخارا و نیز برخی خصایص مکاتب پیش از خود یعنی قزوین، تبریز و هرات را داراست؛ اما با ترکیب آنها به سبکی یونیک و منحصربهفرد رسیده است که خود را از همه آنها مجزا میسازد. بهطورمثال از لباسهای عصر صفوی پیروی میکند ولی کلاه قزلباشی ندارد، صورتها و فیگورها به مکتب مشهد نزدیک است اما در کشیدن چهره جوانان و کودکان یک نوع اغراق در زنانهپردازی وجود دارد که مختص همین منطقه است. همچنین وجود تپههای فراوان، سبزی پوشش زمین و درختان سرسبز نشان از منطقه معتدل و پوشیده از گیاه شرق مازندران و گرگان دارد؛ اما جذابیت اصلی این سبک در پالت رنگی آن است. استفاده بسیار بیمحابای هنرمندان کارگاه استرآباد عصر صفوی از رنگهای اصلی در کنار هم به شکلی است که تا پیش از آن شاهد نیستیم. مثلا استفاده از رنگ قرمز و زرد خالص در کنار آبی لاجوردی بینظیر است. این نشان از شهامت هنرمند استرآباد در بهکارگیری رنگهای اصلی در کنار هم دارد. چیزی که در مکاتب پیشین کمتر شاهدیم و هنرمند تلاش داشته تا از خاکستریهای مختلف در جهت هماهنگی تابلو بهره ببرد.
چرا تابهحال نامی از آثار مکتب استرآباد برده نشده است؟
متاسفانه بهدلیل اینکه تمامی این نگارهها در خارج از ایران نگهداری میشوند، پژوهشگر داخلی از آنها بیاطلاع است. اما در ابتدای کار من با ۱۵ نگاره بینام و نشان در موزه ملک تهران مواجه شدم که منسوب به استرآباد بود. با بررسی فراوان و تطبیق با آثار موزههای بریتانیا مشخص شد که این ۱۵ نگاره که برگبرگ شده است، از یک نسخه اصلی بوده که البته معلوم نیست برگههای دیگر آن کجاست اما این ۱۵ نگاره در حقیقت فعلا تنها مینیاتورهای کارگاه استرآباد عصر صفوی است که در ایران وجود دارند. همین عدم دسترسی به نگارهها و نیز شرایط خاص پژوهش در کشور و انگیزههای کم در میان متخصصان باعث شده تا بسیاری از موارد مشابه در گوشه موزههای ما به قول معروف خاک بخورند و کسی رغبت نکند تا آنها را مورد بررسی قرار دهد؛ اما شوربختانه یا خوشبختانه مستشرقین و علاقهمندان به هنر ایران در کشورهای غربی به این موارد بسیار علاقهمند هستند. مکتب استرآباد برای آنها ناشناخته نیست.درواقع ما از آن غافل بودهایم.دربسیاری ازکاتالوگها وکتب قدیمی غربی که درباره هنر نگارگری ایران صحبت شده به مکتب استرآباداشاره گردیده امامتاسفانه ماآن رانمیشناسیم.ناشران،دانشگاهها واساتید و درنهایت دانشجویان هنر هم بهدلیل مشکلات پیشرو علاقهای به این نوع پژوهشها ندارند. این کار از روی علاقه شخصی خودم شروع شد. به نوعی برایم جذاب بود. هیچکس از آن خبر نداشت؛ ولی امروز میدانیم که سرزمین گرگان، درعصرصفوی دارای یک کارگاه هنری درباری ایالتی بوده که تعداد فراوانی نسخه شاهنامه از آن بیرون آمده و هماکنون زینتبخش موزههای دنیاست. امیدوارم این تحقیقات فتح بابی برای پژوهشهای جامعتر و گستردهتری باشد تا نقاط بیشتری از سرزمین استرآباد روشن شود.
عمر کوتاه مکتب استرآباد
استرآباد در طول تاریخ خود، بهخصوص پس از حمله مغول، کانون تحرکات و نیز تجمع نخبگان بوده است. واقع شدن استرآباد در شاهراه «جادهابریشم» و نیز دارا بودن خاکی مستعد کشاورزی و نیز وجود دریای خزر، این سرزمین را جزو مناطق پولدار دوران قرار داده است. در کنار مسائل مالی، تاریخ این سرزمین نشاندهنده جمع عظیمی از ادبا، فقها، شعرا، دانشمندان و هنرمندان اعصار گوناگون است. حضور سلطانحسین بایقرا بهعنوان حاکم استرآباد قبل از رسیدن به حکومت هرات در کنار وزیر دانشمند خود یعنی امیر علیشیرنوایی در این منطقه نشان از وجود یک جمع هنری ادبی پیش از صفویان دارد. تاریخ استرآباد هم مملو از حضور هنرمندان فراوانی در طول دوران خود است. این دو عامل، یعنی پول و پیشینه فرهنگی مناسب، یک چیز کم داشت و آن هم موضوع «امنیت» است. صفویان به استرآباد اهمیت فراوانی میدادند اما قدرتخواهی سران قزلباش و علاقه آنان به این منطقه، ثبات و امنیت را از این منطقه دور ساخته بود تا اینکه سرانجام در ادامه سیاست کمکردن قدرت قزلباشان توسط شاهعباس، حکومت استرآباد به خاندان چرکس رسید که مورد حمایت خود پادشاه بود. فریدونخان چرکس سرانجام دوران نسبتا طولانی امنیت را در استرآباد پدید آورد که همین امر از عوامل رویکرد حکومت محلی فریدونخان به موضوع فرهنگ و هنر میتواند باشد. متاسفانه این موضوع پس از مرگ شاهعباس رنگباخت و در نتیجه مکتب استرآباد هم عمر طولانی نداشت.