اصلا چه اهمیتی دارد؟
شایدسوالی که دراین میان پیش بیاید این باشد؛واقعا ساختن فیلمهایی باچنین موضوعاتی چه اهمیتی دارد؟درپاسخ به چنین سوالی میتوان گفت امروزه گروهی از مردم بهخصوص نسل جدید از نظر سنی وقایع ابتدای انقلاب را به چشم ندیدهاند و گروهی نیز بهدلیل تبلیغات ضدانقلاب و کمکاری نیروهای انقلابی، از نظر فکری قرابت چندانی با انقلاب اسلامی و مفهوم انقلاب ندارند. این گروهها، باید با شخصیتها و بسترهای شکلگیری انقلاب آشنا شوند تا به واقعیت مفهوم انقلاب اسلامی پی ببرند اما این آشنایی خود ابعاد گوناگونی را شامل میشود که مهمترین آنها هویتشناسی، آشنا کردن نسل جدید با الگوها و قهرمانان ملی و آشنایی با جریان نفوذ است و این کار جز از طریق تبیین درست انقلاب و رویدادهای آن ممکن نیست. بهخصوص اینکه ابعاد مختلف مبارزههای سیاسی شخصیتهای تاثیرگذار در پیروزی انقلاب و سالهای ابتدایی پیروزی بهخصوص دهه پرآشوب۶۰ مملو از داستانهای بکر و پرکششی است که تا به امروز کمتر کسی به آنها پرداخته است.
هم شخصیت هم موقعیت تاریخی
بهعنوان مثال یکی از وقایع مهم تاریخ انقلاب اسلامی واقعه بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی است که به شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش منجر شد. حادثهای که نهفقط خود بهتنهایی دارای ظرفیتهای سینمایی برای پرداختن به آن است، بلکه شخصیت شهید بهشتی بهواسطه ابعاد وسیع مبارزاتی و مناصبی که پس از انقلاب داشته، دارای ظرفیتهایی است که میتواند او را به سوژه آثار سینمایی با موضوعات مختلف تبدیل کند اما متاسفانه تا بهحال به چنین موضوعات راهبردیای در سینما که بستری پرطرفدار است زیاد پرداخته نشده.
مهم اما کم اهمیت
هویت و هویتسازی در سینما یکی از بنیانهای این صنعت سرگرمی بهحساب میآید و نقش مهمی در فرهنگ عمومی جامعه ایفا میکند. این مفهوم در کشورهایی که در تاریخ معاصر خود انقلاب داشتهاند اهمیتی دوچندان دارد، بهخصوص کشوری مانند ایران که انقلاب اسلامی آن یک انقلاب فرهنگی بوده و نسبتی نزدیک با مفهوم هویت و هویتسازی دارد. هویتشناسی در واقع یکی از اساسیترین موضوعاتی است که در سینما به آن خیلی کم پرداخته شده؛ در حالی که اهمیت این موضوع از آنروست که میتواند در جهت هویتشناسی به جوان ایرانی کمک کند تا متوجه شود انقلاب از چه گلوگاههایی عبور کرده است.حادثه هفتم تیر بهعنوان یکی از گلوگاههای تاریخی در مسیر انقلاب از آن وقایعی است که میتوان گفت کشور را با بحرانی جدی روبهرو کرد هم از این جهت که در این حادثه یکی از شخصیتهای مهم نظام به شهادت رسیده بود و هم از این نظر که جریان نفوذ در زمان رویداد این حادثه و پس آن از فعال شده بود. با این حال در دنیای سینما آنطور که باید و شاید به چنین حادثهای پرداخته نشد و جز چند اشاره مستقیم و غیرمستقیم به این حادثه مهم در فیلمهای سینمایی ضد، مصلحت و ماجرای نیمروز اثری از این مقطع زمانی مهم دیده نمیشود. در مقابل اغلب فیلمهای سینمایی با موضوع انقلاب مفاهیم هویتی خود را در قالب تقابل با گروهک منافقین نمایش میدهند، فیلمهایی که شخصیت اصلی آن یکی از اعضای گروهک منافقین است مانند «ضد» و «سیانور» یا فیلمهایی که شخصیت اصلی در ارتباط با اعضای این گروهک تروریستی قرار دارد مانند «امکان مینا» که در خلال فیلم مضامین هویتی و اعتقادی در آنها عنوان میشود.
سینمای بدون قهرمان
با اینکه در انقلاب و وقایعی که منجر به وقوع انقلاب اسلامی شد انسانهای چند بعدی و کاریزماتیکی مانند شهید بهشتی به چشم میآیند اما سینمای ایران از ابتدا تا امروز از نداشتن الگو و قهرمان به معنای واقعی خود رنج میبرد. آدمی در هر دههای از عمر خود که باشد همیشه به الگو و قهرمان احتیاج دارد تا راهی که میخواهد طی کند را گم نکند؛ بنابراین اگر سینمای ما نهفقط در موضوع انقلاب که در تمام ابعاد سینما نتواند قهرمان و الگو بسازد، آحاد جامعه ناگزیر الگو و قهرمان خود را در آن سوی مرزها و به روایت دیگران پیدا میکند. الگوهایی که از نظر فرهنگی قرابتی با فرهنگ ایرانی ــ اسلامی حاکم بر جامعه ندارد. یکی از کارکردهای قهرمان در سینما را میتوان وحدتآفرینی و ایجاد انسجام در جامعه عنوان کرد. اگر به مثالهای غربی و شرقی از قهرمان نگاهی بیندازیم خواهیم دید که شخصیتهای نهفقط واقعی که حتی کاراکترهای خیالی چنان پرداخته شدهاند که اعضای جامعه فارغ از سن و اعتقاداتی که دارند روی او اتفاقنظر دارند و همین امر میتواند باعث وفاق ملی شود. بااینحال در سینمای ایران گرچه مواد لازم برای ساختن الگوهای حقیقی مانند شهید بهشتی و حتی الگوهای خیالی همچون اسطورههای داستانهای کهن ایرانی وجود دارند.
یک آشنای قدیمی!
عبارتهایی مانند نفوذ، نفوذی یا جریان نفوذ شاید عباراتی باشند که چند سالی است زیاد به گوش میرسند اما عبارات تازهای نیستند و پیشینه آن تقریبا با عمر تاریخ ایران برابری میکند و رد پای آن در حوادث مختلف تاریخ معاصر مانند انفجار دفتر نخستوزیری و حادثه هفتم تیر به چشم میخورد. موضوع جریان نفوذ بهخاطر جذابیت ذاتیاش دستمایه فیلمهای بسیاری قرار گرفته و فیلمهای موفقی با چنین موضوعاتی تولید شدهاند. فیلمهایی مانند ماجرای نیمروز،دیدن این فیلم جرم است، ضد، سیانور و... ازجمله فیلمهایی هستند که نفوذ و جریان نفوذ محور اصلی آنها را تشکیل میدهد. همچنین فیلمهایی نیز هستند که با اینکه به چنین موضوعی نمیپردازند اما بحث نفوذیها و کسانی که مانع از رسیدن انقلاب و نظام به اهداف خود میشوند در آنها وجود دارد، فیلمهایی مانند منصور و مصلحت از این دست هستند. چنین فیلمهایی میتوانند بهخوبی جریان نفوذ در کشور را به جوان ایرانی بشناسانند و گفتنی است یکی از عواملی که باعث میشود چنین آثاری شاخته نشوند وجود همین جریانهای نفوذی در حوزه فرهنگ کشور است. دور از واقعیت نیست اگر بگوییم به نظر همین جریان نفوذ است که بهجای سینمای استراتژیک به سینمای سرگرمی بها میدهد.
پلی به سوی نسل جدید
تمام مواردی (هویتشناسی، الگوسازی، آشنایی با نفوذ و جریان نفوذ) که پیش از این گفته شد بدون یک داستان پرکشش و جذاب برای مخاطب مشتی مفاهیم سختفهم و حتی شاید در نظر برخی شعاری باشند که اغلب افراد تاب صحبتکردن درباره آنها را ندارند. اما سینما این ظرفیت را دارد که حتی پیچیدهترین موضوعات را در قالب داستان برای مخاطب سادهسازی و ارائه کند. بههمیندلیل تمام موارد ذکرشده اگر در قالب داستانی جذاب قرار نگیرند تمام کاربرد خود را از دست میدهند. سالهای اولیه انقلاب نیز پر از حادثههایی است که میتوان از ابعاد مختلف به آنها پرداخت و هریک از مفاهیم راهبردی بالا را در آن جای داد و روایت کرد. مخصوصا دهه ۶۰ شمسی که با اوج فعالیت گروهک تروریستی منافقین همراه بود و انواع و اقسام حادثههای امنیتی مثل بمبگذاری، ترور کور و جنگهای اطلاعاتی در آن دوران پیدا میشد و بستری مناسب برای خلق داستانی جذاب را روایت میکرد. یکی از حوادث امنیتی این دوران حادثه هفتم تیر است که اگر با نگاهی دقیقتر به آن نگاه کنیم تمام غایبین سینمای راهبردی انقلاب که در این مطلب به آنها اشاره شد در آن جمع است. بااینحال هنوز فیلمی مشخصا درباره این موضوع ساخته نشده است. خلاصه با وجود اینکه فیلمهایی با موضوع انقلاب در سینمای ما کم هم نیست اما همچنان در این حوزه با کمبود فیلم استراتژیک روبهرو هستیم؛ فیلمی که صرفا به وقایع تاریخی نپردازد، بلکه این حوادث را بستری قرار دهد تا موضوعات راهبردی مثل هویتشناسی یا جریان نفوذ را با نسل جدید آشنا کند، نسلی که از نظر سنی و فکری فاصله زیادی دارد و مطالعهاش به صفحاتی در شبکههای اجتماعی محدود شده است و سینما شاید تنها پل باقیمانده باشد که بتوان چنین مضامینی را با آن به نسل جدید انتقال داد.