نگاه به پیوند یک رمان با فیلمنامه سریال «در چشم باد»

عبور جاده جنگ از وطن

مثل گردباد که که گویی در میانه خود چشمی دارد که در آن، کوران باد را به نظاره نشسته است. با مرور تاریخ کشورمان نیز می‌توان گفت این وطن دور از تندباد و گردباد حوادث نبوده و گاهی در چشم و نقطه ثقل این رخدادها حضور داشته است.
کد خبر: ۱۴۶۳۷۰۰
نویسنده آرمیتا علی‌رضایی‌ - از اهالی کتاب و رسانه
 
با الهام از توصیفات، بخشی از همین رویدادهای تاریخی در سریال «در چشم باد» با نگاهی حماسی و چاشنی فضای خانوادگی به تصویر کشیده شده است. اثری که خط اصلی فیلمنامه آن را وامدار قصه‌ای می‌دانند که بعدها تبدیل به رمان بلند «جاده جنگ» شد. البته این اثر را نمی‌توان اقتباسی کامل تلقی کرد. به هر روی اینجا نگاهی به پیوندهای میان این دو قصه انداختیم.

برگ اول
یادآوری

سریال در چشم باد به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی برای نخستین بارسال۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ در۴۴ قسمت ازشبکه یک سیما پخش شد. در این سریال وقایع سیاسی و اجتماعی سه بخش از تاریخ ایران را در سال‌های ۱۳۰۰، ۱۳۲۰ و ۱۳۶۰ به نمایش درآمد. بخش اول، پایان دوره قاجار و آغاز زمامداری رضاشاه پهلوی، بخش دوم، جنگ جهانی دوم و بخش سوم، بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق را دربر می‌گیرد. این سریال قصه زندگی خانواده‌ای است که رویدادها و لحظات تلخ و شیرین زندگی‌شان از دوره قیام میرزا کوچک‌خان  تا آزادسازی خرمشهر در آن به تصویر کشیده می‌شود، قصه از زمانی پا می‌گیرد که میرزا کوچک‌خان جنگلی در گیلان علیه استعمار ایران به دست قوای انگلیس قیام می‌کند و با این اقدام گویی دوران پرحادثه تاریخ معاصر ایران آغاز می‌شود. در این راه همان‌طور که اشاره شد، سریال سه دوره تاریخ ایران را بازگو می‌کند.

برگ دوم
۱۰ سال برای یک قصه

مجموعه رمان ۱۰ جلدی جاده جنگ،نوشته منصور انوری است. داستان این رمان که می‌گویندردی از آن را می‌توان در طرح سریال در چشم باد یافت از روز سوم شهریور ۱۳۲۰ وماجرای هجوم روس‌ها به کشور از شمال‌شرقی خراسان به ایران و اشغال کشور توسط متفقین آغاز می‌شود و با پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اتمام می‌رسد.موضوعات رمان ۱۰ جلدی جاده جنگ براساس واقعیات تاریخی شکل گرفته ‌است و گویای نیم‌قرن ازحوادث تاریخ ایران ‌است. فضای اصلی این رمان هم کل کشور، به‌خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بی‌پایان است.

برگ سوم
جابه‌جایی جنگ‌ها

انوری با داستان کوتاه «بی‌‌بی‌‌سی» نویسندگی را شروع کرد ودراین مسیر تاکنون داستان‌هاورمان‌های چندجلدی گوناگونی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب و تاریخ ایران نوشته است. رمان ۱۰جلدی جاده جنگ انوری، برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین کتاب سال و جلال آل‌احمد شده است. این نویسنده در گفت‌وگویی بیان کرده بود اقتباسی از این رمان صورت نگرفته و ادامه داده بود: زمانی که هنوز کتابی به نام جاده جنگ وجود نداشت، طرح داستان را نوشتم و قرار بود یک سریال ۳۰ قسمتی از روی آن تولید شود که بنا به دلایلی این اتفاق نیفتاد. سریال در چشم باد آقای جعفری‌جوزانی هم با الهام از ایده اولیه داستانی بود که نوشته شده است. با این حال ایشان صلاح دیدند که تغییراتی در خط اصلی داستان آن اتفاق بیفتد. درنهایت هم سریال ۳۰قسمتی اولیه تبدیل به درچشم باد۵۰ قسمتی شد.اصل قضیه در خراسان اتفاق افتاده بود که ایشان آن را به تهران تغییر دادند.همچنین مقطع زمانی هم در زمان جنگ جهانی دوم بود که ایشان تشخیص دادند داستان خودشان را از جنگ جهانی اول روایت کنند و تا جنگ تحمیلی ادامه دهند.

برگ چهارم
بخشی از کتاب
در بخشی از جلد نخست این رمان بلند می‌خوانیم: شهر، زیر قدم‌های روس‌های سرمست از پیروزی بدون درگیری، به لرزه درآمد. کمیسری‌ها اشغال شدند. پادگان به تصرف درآمد و فرمانده نیروها، سوار برجیپ فرماندهی، به سمت ستاد لشکر خرامید. به نظر می‌رسید که روس‌ها از وضعیت‌ شهر، فرار فرماندهان ارشد نظامی، وضعیت اماکن و مقاومت‌ناپذیری مردم شهر به‌‌خوبی آگاه‌اند! بعید نبود که عوامل نفوذی اطلاعات لازم را دراختیارشان گذاشته‌ باشند.وضعیت چنان می‌نمود که گویی به خانه خود وارد شده‌اند؛ بدون شلیک حتی یک گلوله و بدون برخورد باحتی یک حرکت اعتراض‌آمیز. روس‌ها به‌‌خوبی متوجه شده بودند که قضیه مرگان یک استثنا است و استثنا قاعده‌‌پذیر نیست.مشهد به همین ساد‌گی اشغال شد! ساده‌تر از آنچه حتی نیروهای خودی تصور می‌کردند. یک واحد نظامی نیز به تقاطع جاده زاهدان‌ تهران اعزام شد و با تصرف تقاطع، در عمل، ارتباط مشهد با همه شهرها قطع شد. سرهنگ افشار در حال بازی محبوبش، بیلیارد بود که خبر ورود روس‌ها را برایش آوردند. او آخرین ضربه‌اش را به گوی روی میز وارد کرد، چوب بیلیارد را روی میز گذاشت، دکمه‌های یونیفورمش را بست، دستی به سبیل‌های تاب‌داده‌اش کشید، سینه‌اش را با تک‌سرفه خشنی صاف کرد و گفت: «اوهوم... پس بالاخره اومدن... حروم‌زاده‌ها!»
افراد معدود باقیمانده در ستاد، همه در سالن بازی جمع شده و با چشم‌های نگران به فرمانده خود زل زده بودند. سرهنگ در برابر نگاه پر استفهام آنها فقط یک جمله بر زبان آورد. پاسدارای تشریفات آماده باشن! وقتی اتومبیل فرمانده روس مقابل ستاد توقف کرد، پاسدارهای تشریفات و استقبال آماده بودند. فرمانده نیرو‌های روسی، که چند افسر سرخ و نماینده استانداری همراهی‌اش می‌کردند، وارد ستاد شد و مورد احترام و استقبال قرار گرفت. افسر نگهبان، شمشیرکش پیش رفت، مقابل فرمانده دشمن خبردار ایستاد و با صدای رسا خیر مقدم گفت و اضافه کرد: «رویداد قابل به عرضی نیست!»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها