راز گشایی از جنایت۱۸ساله

چند سال پیش در اداره ویژه قتل پلیس آگاهی بودم که پسر جوانی همراه برگه شکایتی مقابلم نشست. او از پدر‌خوانده‌اش به اتهام قتل مادرش شکایت داشت.
کد خبر: ۱۴۷۵۳۷۴
 
ازاو خواستم ماجرا را توضیح دهد که در شرح شکایتش گفت: «حدود ۱۸‌سال قبل مادرم از پدرم جدا شد و بعد از مدتی به عقد مرد دیگری درآمد که حاصل این ازدواج پسری بود. مادر و پدرخوانده‌ام بعد از چند سال به روستا رفته و در آنجا مشغول زندگی شدند؛ تا این‌که مادرم و نوزادش ناپدید شدند‌. من آن زمان بچه بودم و نمی‌توانستم پرونده را پیگیری کنم. بعدها که بزرگ شدم، این موضوع را پیگیری کردم، اما هیچ ردی از آنها به دست نیاوردم. حتی مرگ مادرم جایی ثبت نشده است. در این مدت هم فعالیت اقتصادی نداشته است. مگر می‌شود کسی زنده باشد و کارت بانکی نداشته باشد. حالا مطمئن هستم پدرخوانده‌ام مرتکب قتل مادرم و فرزند نوزادش شده است. حالا تصمیم به شکایت گرفته‌ام و پیگیر این ماجرا خواهم بود.»
با توجه به پیگیری‌های پسر جوان و دستور قضایی، رسیدگی به این پرونده را بعد از۱۸سال از سر گرفتیم. با بررسی سوابق ماجرا متوجه شدم، حیدر همان زمان ناپدید شدن همسر و فرزندش را گزارش کرده است. او در شکایتش مدعی شده بود: «با همسرم به خاطر نوع رفتار و پوشش اختلاف داشتم. آخرین بار هم سر این موضوع دعوا کردیم و او همراه پسرمان از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت. فکر کردم به شهر نزد خانواده‌اش رفته و پیگیر ماجرا نشدم. بعد از چند روز به خانه پدرزنم رفتم که متوجه شدم مهرانگیز به آنجا هم نرفته و ناپدید شده است.»
بعد از این شکایت حیدر دیگر پیگیر پرونده نشده بود که همین اولین سرنخ برای مشکوک‌شدن به او بود. البته به سرنخ‌های دیگری هم در پرونده نیاز داشتم، به همین دلیل روند تحقیقات را نامحسوس پیش بردم تا حیدر مطلع نشود. سراغ افرادی که این زوج را می‌شناختند، رفتم و پی بردم حیدر در حالی که زن و بچه داشته، به‌صورت مخفیانه با مهرانگیز ازدواج می‌کند. راز این ازدواج مخفی بعد از حدود یک ‌سال فاش می‌شود و همسر او تصمیم به شکایت می‌گیرد. حیدر هم همراه مهرانگیز و نوزادشان به خانه‌ای روستایی آمده و در آنجا زندگی می‌کنند. چند ماه بعد از ناپدید شدن مهرانگیز، این مرد سراغ همسر اولش رفته و با او آشتی کرده و در این مدت در کنار او زندگی می‌کرده است.تا اینجا برای کشف سرنخ‌ها خوب پیش رفته بودیم، اما به دلیل قوی‌تری نیاز داشتیم که در جریان بررسی‌ها به دلیل هم رسیدیم. حیدر از ازدواج اولش یک پسر داشت که چند سال قبل ۱۸‌ساله شده بود. این پسر برای کفالت تک‌فرزندی اقدام کرده بود، اما چون در ثبت‌احوال نام پسر دیگر حیدر هم ثبت شده بود، او نمی‌توانست معاف شود. حیدر برای حل این مشکل به اداره ثبت‌احوال رفته و مدعی شده بود فرزند ازدواج دومش در نوزادی فوت شده و او مرگش را ثبت نکرده است.بازپرس جنایی هم با بررسی این دلایل دستور بازداشت حیدر را صادر کرد. او در ابتدا همان حرف‌های قبلی را تکرار کرد و مدعی شد همسر و نوزادش خانه را ترک کرده و به محل نامعلومی رفته‌اند. به اینجا که رسید، دلایلی را که علیه او وجود داشت، مقابلش قرار دادم. رنگش پرید و سکوت کرد. فهمیده بود به آخر خط رسیده و راهی برای فرار از تحقیقات ندارد. او گفت: «حدود ۱۸ سال قبل با مهرانگیز آشنا و دلباخته او شدم. شرط او برای ادامه ارتباط، عقد بود که قبول کردم و مخفیانه با او زندگی می‌کردم تا این‌که همسر اولم به ماجرا پی برد و زندگی‌ام سیاه شد. از مهرانگیز خواستم یک مدت به روستا برویم تا شرایط عادی شود. قبول کرد و زندگی جدید ما در روستا آغاز شد. مهرانگیز پوشش خوبی نداشت و در روستا پشت سرم حرف می‌زدند. یک روز سر این موضوع دعوا کردیم. عصبانی بودم و شروع به کتک‌زدنش کردم که بی‌حال روی نوزادمان افتاد‌. وقتی به خودم آمدم مادر و نوزاد نفس نمی‌کشیدند. شبانه جسدش را در میان پتو پیچیدم و در محل دفن زباله‌ها انداختم. بعد هم ناپدید شدن آنها را گزارش کردم.»
با این‌که حیدر به قتل همسر و فرزندش اعتراف کرده بود، اما حس می‌کردم درباره انگیزه‌اش واقعیت را نمی‌گوید. چند بار دیگر بازجویی‌اش کردم، اما همین ادعا را داشت که پرونده را تکمیل کردم و همراه متهم به دادسرا بردم تا عدالت درباره او اجرا شود.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها