بی‌وطن‌های وطن

نوپهلوی‌ها این روزها با خوش‌رقصی برای نتانیاهو و اظهار سرور علنی نسبت به کشتارها در غزه و لبنان، در حقیقت در حال جداکردن مسیر خود از تاکتیک و شیوه پدر معنوی‌شان، یعنی محمدرضا هستند.
کد خبر: ۱۴۷۷۴۳۳
نویسنده حسام رضایی / دبیر گروه سیاسی

 
محمدرضاشاه ابتدای دهه ۷۰میلادی، درباره علت نامقبول‌بودن نظام حاکم بر تل‌آویو، برای تهران، به فالاچی، روزنامه‌نگار نامدار ایتالیایی می‌گوید: «ما نمی‌توانیم بپذیریم کشوری مثل اسرائیل به زور اسلحه خاک دیگران را به خود منضم کند. ما نمی‌توانیم این کار را بکنیم زیرا اگر این اصل در مورد اعراب اجرا شود ممکن است یک روز هم در مورد ما به کار برود». 
او ادامه می‌دهد: «اسرائیلی‌ها اگر بخواهند با اعراب در صلح زندگی کنند، هیچ‌راه دیگری جز خروج از سرزمین‌های اشغال‌شده ندارند». محمدرضا با وجود بهره‌ هوشی پایینی که برای فهم معادلات پیچیده امنیتی و ژئوپلیتیکی داشت و در عین حال با وجود درهم‌تنیدگی بالای منافعش با دولت آمریکا، این را خوب می‌دانست که به رسمیت‌شناختن اسرائیل، می‌تواند جایگاه او را در داخل ایران و در میان دولت‌های اسلامی منطقه، به شدت متزلزل کند. هرچند می‌دانیم که سیستم تحت امر محمدرضا به علت احراز مقام «ژاندارم منطقه» از طرف آمریکا، مراودات امنیتی و اقتصادی ‌بالایی با اسرائیل به مثابه «ناموس غرب» داشت. فرزندان او اما امروز نقاب تزویر از چهره‌ برداشته‌ و بی‌پرده ذیل ستاره داوود درآمده‌اند.نوپهلوی‌ها علاوه بر اظهار رضایت نسبت به نسل‌کشی در غزه و لبنان به دست صهیونیست‌ها، سفاهت و بلاهت توأم با وطن‌فروشی خود را نیز با حمایت از ایده خطرناک حمله نظامی اسرائیل به ایران، به این بهانه که این حمله می‌تواند نظام جمهوری اسلامی را تضعیف و در آستانه براندازی قرار بدهد، به اثبات رسانده‌اند اما فرقه هواداران پهلوی، چرا چنین بی‌وطن‌اند و با مفهومی به نام غیریت ملی، از اساس بیگانه هستند. دلایل پرشماری را می‌توان برای بی‌وطنی علنی نوپهلوی‌ها و عرض ارادت پاکبازانه و خاکسارانه اینان برای نتانیاهو برشمرد اما در نوشتار پیش‌رو ، نگارنده قصد دارد روی درک کج و معوج و پرمغالطه سلطنت‌طلبان از تاریخ معاصر ایران، خاصه مقطع انقلاب اسلامی، دست بگذارد. سلطنت‌طلبان با استناد به توهمات رمانتیک شخص محمدرضا، همچنان این تصور را دارند که آن نیرویی که بهمن توفنده انقلاب را در ماه‌های منتهی به ۲۲ بهمن، پیش برد و بساط اورنگ شاهی را برچید، اراده لایزال قدرت‌های خارجی خاصه آمریکا و انگلیس بود‌؛ به این طریق که قدرت‌ها چون پیشرفت‌های شگرف محمدرضا در ساخت ایران! را تحمل‌ناپذیر یافته بودند، برای جلوگیری از تبدیل شاه به «موی دماغ غرب»، او را پیشاپیش برانداختند تا موفق شوند با اعمال لابی با نیروهای انقلابی، عنان کار در کشورمان را به دست بگیرند.این دست توهمات در حالی است که بازخوانی مستندات تاریخی، ما را به نتایجی خلاف مغزشویی سلطنت‌طلبان، رهنمون می‌سازد. اولا  ایران در دوره پهلوی دوم با وجود تبختر شاه به دستاوردهای «انقلاب سفید» در بسیاری از زیرساخت‌ها، جزو کشورهای عقب‌مانده دنیا بود. به این بخش از خاطرات اسدا... علم که مربوط به فروردین سال ۱۳۵۳ یعنی قریب به تنها پنج سال قبل از انقلاب اسلامی است، توجه کنید: «ظهر برای نیم‌ساعتی، جلسه هیأت امنای خانه‌های فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تاسف من شد که وقتی جویا شدم در دهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم، معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز دارند...۴درصد دهات ایران برق دارند. خیلی عجیب است و جای تأسف... این ارقام غیرقابل‌‌قبول هستند». 
علاوه بر موضوع میزان پیشرفته بودن ایران و حسادت غربی‌ها به این حجم از پیشرفت و در نتیجه میل آنها به سرنگونی پهلوی، دروغ دیگری که نوپهلوی‌ها به‌خورد مخاطبان ناآگاه خود می‌دهند، کاهش یافتن نفوذ قدرت‌ها در ایران در سال‌های واپسین پهلوی، به‌واسطه اقتدار محمدرضا است. سلطنت‌طلبان در حالی این گزاره را مطرح می‌کنند که شاه تا آخرین نفس‌های حکومتش، چشم سوی کاخ سفید داشت تا مسیر آینده را آمریکایی‌ها به او نشان بدهند. 
ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران در خاطرات خود، درباره عکس‌العمل شاه به امکان اقامتش در آمریکا، در روزهای پایانی پهلوی، چنین می‌نویسد: «‌زمانی که به شاه گفتم، می‌تواند در ایالات متحده اقامت کند، شاه مانند کودکی خردسال به جلو خم شد و گفت واقعا می‌شود؟» مضاف بر این، حضور رابرت هایزر، مستشار آمریکایی در ایران در هفته‌های پایانی منتهی به انقلاب که با هدف نظم و نسق بخشیدن به ارتش شاهنشاهی جهت مواجهه قدرتمند با بحران حاکم صورت گرفت، نشانه دیگری از عمق نفوذ و حاکمیت غرب بر مقدرات کشور در دوره محمدرضا بود. 
با وجود واقعیت‌های بَیّن مبنی بر اولا، وابستگی شدید سیستم پهلوی به غرب و ثانیا، توسعه‌نیافتگی مفرط ایران در این دوره، سلطنت‌طلبان ۴۵ سال پس از انقلاب، همچنان در حال تولید وبازتولید این دروغ بزرگ هستند که آنچه تخت و تاج را برانداخت، حقد و کینه غربی‌ها از قدرت و استقلال شاه ودرنتیجه، زمینه‌چینی آنها برای قدرت گرفتن طبقه روحانیت در ایران برای احیای نفوذ از دست رفته خود، بوده است. توهم «انقلاب به مثابه فتنه خارجی‌ها»، روی زیست سیاسی این روزهای سلطنت‌طلبان‌ تأثیر بسزایی گذاشته است‌؛ بدین جهت که نوپهلوی‌ها تصور می‌کنند می‌توانند با تکیه بر توش و توان نیروی خارجی و واداشتن آنها به اقدام ایذایی علیه ایران، قدرت را باژگون ساخته و خود بر اریکه تکیه بزنند. تحلیل غلط از تاریخ، امروز و آینده سلطنت‌طلبان را به گروگان گرفته و اجازه نمی‌دهد که آنها واقعیات جامعه پویای ایران را ببینند.


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها