بررسی دلایل استقبال از 5 کتاب پرمخاطب دفاع مقدس

سفر به گرای ظفر

هدف نفوذی‌ها، تضعیف نیروی هوایی بود

امیر سرتیپ دوم خلبان حسینعلی ذوالفقاری از خلبانان شجاع و کارآزموده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی‌ بود. او که تحصیلات و دوره‌های آموزشی را پیش از انقلاب در آمریکا گذرانده بود، با وقوع انقلاب اسلامی ‌و حوادث سال‌های نخست انقلاب، در مأموریت‌های متعددی در کردستان برای حراست از تمامیت‌ارضی کشور حضور پیدا کرد.
امیر سرتیپ دوم خلبان حسینعلی ذوالفقاری از خلبانان شجاع و کارآزموده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی‌ بود. او که تحصیلات و دوره‌های آموزشی را پیش از انقلاب در آمریکا گذرانده بود، با وقوع انقلاب اسلامی ‌و حوادث سال‌های نخست انقلاب، در مأموریت‌های متعددی در کردستان برای حراست از تمامیت‌ارضی کشور حضور پیدا کرد.
کد خبر: ۱۴۷۸۴۴۹
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر
 
با شروع جنگ تحمیلی، او به همراه گروهی از همرزمانش ضربات سختی به ارتش صدام وارد کردند و در کسب پیروزی‌های سال‌های نخست جنگ و دفاع از کشور نقش مهمی ‌بازی کرد. جنگنده او در اردیبهشت سال ۱۳۶۱ در جریان یک مأموریت مهم در منطقه طلائیه مورد اصابت قرار گرفت و به دست دشمن اسیر شد. او بیش از هشت سال در اسارت بود ولی دشمن نام وی را به‌عنوان اسیر اعلام نکرد و به همین دلیل خانواده‌‌اش از سرنوشت وی اطلاعی نداشتند. «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» روایتی از زندگی و مأموریت‌های نظامی ‌این خلبان شجاع است که صادق وفایی آن را نوشته و انتشارات سوره‌مهر به‌تازگی آن را منتشر کرده است. با وفایی که خود روزنامه‌نگاری باسابقه و صاحب چندین کتاب در حوزه تاریخ شفاهی دفاع مقدس است، درباره این کتاب گفت‌وگو کرده‌ایم.

شما پیش از این کتاب هم درباره نیروی هوایی کار کرده بودید و این کتاب هم در مورد این نیروست. چه شد که به کار در‌خصوص نیروی هوایی علاقه‌مند شدید؟
من از بچگی به این قصه علاقه‌مند بودم، منتها در بزرگسالی خودم را یک مخاطب معمولی می‌دانستم؛ فیلم‌های دفاع مقدس را دیده بودم، جنگ و خلبان‌ها را دوست داشتم. وقتی براساس کنجکاوی خودم کتابی را درباره عملیات بغداد که عباس دوران در جریان آن به شهادت رسید، خواندم‌‌؛ همیشه به دنبال این بودم که بفهمم سویه دیگر ماجرا و ۵۰ درصد دیگر آن چیست که به اسم محمود اسکندری رسیدم و کتاب «ناصر ایجکت نکن» آقای مهدی بابامحمودی را درباره محمود اسکندری خواندم. کتاب را که خواندم، نیت کردم جلسه میزگردی در این‌باره در خبرگزاری برگزار کنم که آقایان فرج ا...  برات‌پور، محمود ضرابی و علی‌اکبر زمانی از خلبانان دوران دفاع مقدس و دوستان آقای اسکندری در آن میزگرد شرکت کردند و طرح و برنامه من این بود که این جلسه را برگزار می‌کنیم و ادای دینی به این خلبان خواهیم داشت. بعد از برگزاری آن جلسه به این نتیجه رسیدم که به این موضوع نمی‌توان با یک جلسه به‌طور کامل پرداخت و از شهریور ۱۴۰۰ به‌صورت متمرکز تحقیقات و مصاحبه‌ها را شروع کردم که تا الان هم ادامه دارد. 

اول کتاب «بیگانه با ترس» درباره اسکندری بیرون آمد وبعد از آن بود که فکر کردید باید به سمت خاطرات ذوالفقاری بروید؟
نه، آن کتاب که بیرون آمد، مشغول انجام مصاحبه‌های دیگر بودم. منتها براساس نظم و ترتیبی که خودم به کار دادم، اول کتاب «بیگانه با ترس» منتشر شد، بعد «شبح دوست‌داشتنی» چاپ شد که گفت‌وگو با تعدادی از خلبان‌های فانتوم است، بعد نوبت به آذرخش و رقص فانتوم‌ها  رسید که داستان زندگی آقای ذوالفقاری است وبعد شد«آن شربت آب» که درباره شهید داریوش ندیمی ‌است که همه این کتاب‌ها درباره خلبان‌های فانتوم است. 
 
در جریان کتاب مشخص است که اطلاعات بسیار خوبی درباره نیروی هوایی و هواپیماهای نظامی‌ دارید. این دانسته‌ها مربوط به قبل از ورود به تحقیقات درباره کتاب است یا در حین کار مطالعات خاصی داشتید؟
علاقه وجود داشت. من از کودکی به آدم‌های جنگ علاقه زیادی داشتم و در اتاقم همیشه پوستر شهدا را می‌زدم، منتها اینها را به تولید اثر نمی‌دیدم و در حد علاقه شخصی بود. آخرین کتابی که از من منتشر شده، «جنگ بی‌تعارف» نام دارد که درباره لشکر ۲۷ محمدرسول ا... ‌و با محوریت شهید همت است، به همین دلیل علاقه وتمرکزمن فقط روی خلبان‌ها نیست، بلکه روی آدم‌های جنگ است؛ کمااین‌که اکنون درحال کار روی موضوع غواصان هستم و باز فقط روی خلبان‌های نیروی هوایی متمرکز نیستم، بلکه درباره خلبان‌های هوانیروز هم مشغول به کار هستم و هشتگی که برای خودم تعریف کرده‌ام، «آدم‌های جنگ» است.

اگر بر کتاب آذرخش و رقص فانتوم‌ها متمرکز شویم، به‌نظر خودتان این کتاب، چه زاویه جدیدی را به‌روی ما باز می کند یا چه‌حرفی را مطرح می کند که قبلا درباره‌‌اش کمتر شنیده‌ایم؟ خود من موضوع نقش نیروی هوایی در کردستان را در این کتاب، موضوع جدید و کمتر‌ گفته‌شده‌ای دیدم. نظر خودتان چیست؟
به مسأله خیلی خوبی اشاره کردید. برای خود من مسأله تلاش خلبانان نیروی هوایی برای جدا‌نشدن کردستان از ایران یک سال پیش از شروع رسمی‌ جنگ، خیلی مهم بود. اتفاقاتی که در این ماجرا روی داده و واکنش‌های قهرمانانه و سلحشورانه‌ای که خلبانانی از‌جمله خود آقای ذوالفقاری، اسکندری، صلواتی، گلچین و...در کردستان رقم زده‌اند و خود نبرد کردستان برایم بسیار جذاب بود و خودم دوستش داشتم. 

موضوع میهن‌دوستی که در ارتش نهادینه شده است، در کتاب برجسته است. به‌نظرتان همین ویژگی چقدر توانست به ارتش که در آن دوران از چند‌جهت تحت حمله و فشار بود، کمک کند که سرپا بایستد و به خدمت خود ادامه دهد؟
واقعا من این بحث را در ارتش خلاصه نمی‌کنم، عده‌ای دوست دارند بین ارتش و سپاه و در حقیقت بازوهای نظامی‌ این کشور، جدایی بیندازند و بدشان نمی‌آید در شیپور جدایی بدمند. من با تحقیقاتی که داشته‌ام می‌توانم برای بی‌اثر‌کردن این شیطنت‌ها مثال نقض بیاورم. ما نمونه‌ای مانند شهید شیرودی را داریم که می‌گوید من سرباز اسلام هستم و برای اسلام جنگیدم درحالی که عده‌ای می‌گویند ارتشی‌ها فقط برای خاکشان جنگیدند و نه برای اسلام. ازطرف دیگر،شخصی مانند شهید همت را داریم که وقتی برای همرزمانش سخنرانی می‌کند می‌گوید یک وجب از خاک نباید دست دشمن بیفتد و خاکمان را باید از دشمن پس بگیریم. اینجا جا‌به‌جا شده است، ارتشی می‌گوید اسلام و سپاهی می‌گوید خاک. این عرق به میهن و وطن که من به آن می‌گویم وطن اسلامی، ‌در همه نیروهای ما نهادینه شده بود و من اسلام و وطن را در نتیجه مطالعاتم، اصلا جدا از هم نمی‌بینیم، اینها با هم یکی هستند. این در ارتشی و سپاهی مشترک است وویژگی مشترک آنهاست که مردم دوست‌شان دارند. همان‌طور که مردم همت را دوست دارند، اسکندری و همه خلبان‌هایی را که از جان و دل مایه گذاشتند را هم دوست دارند. البته این عرق به وطن را ارتشی‌ها چه قبل و چه بعد از انقلاب داشته‌اند، خیلی از بدنه ارتش ایرانی‌های مسلمانی بودند که برایشان فرقی نداشت شاه باشد یا نباشد، هر نیروی متجاوزی وارد خاک ما می‌شد، با او می‌جنگیدند و این مسأله در زمان جنگ، خودش را به‌خوبی نشان داد. آقای ذوالفقاری هم یکی از ایرانیان وطن‌پرستی است که زیر نظر و آموزش کسانی مانند شهید داریوش ندیمی ‌و محمود اسکندری تربیت شده است و خودش می‌گوید آنها پیشکسوت‌ها و بزرگان ما بودند. همین عرق به وطن باعث شد که نیروی هوایی در شش‌ماهه نخست جنگ با دادن شهدای بسیاری، جلوی پیشرفت دشمن را بگیرد تا نیروهای زمینی ما خودشان را پیدا کنند و بتوانند از کشور دفاع کنند. 

می‌دانیم که تاریخ شفاهی یکی از مباحث روز ادبیات ماست و حتی مدتی است دوگانه‌ای میان تاریخ شفاهی و ادبیات خلاقه در برخی بحث‌های کارشناسی مطرح شده؛ شما به‌عنوان کسی که در دل کار حضور دارید و فعال هستید، به‌نظرتان ما چقدر کار برزمین مانده در تاریخ شفاهی جنگ داریم، چه‌زمانی می‌توانیم بگوییم تاریخ جنگ را استخراج کردیم و حالا وقت ادبیات خلاقه است؟
جنگ، تمام شدنی نیست و مانند دریایی است که هرچقدر در عمقش فرو بروید، باز هم به انتهایش نمی‌رسید. هرکسی باید مدیوم و چهارچوب مناسب خودش را پیدا کند، من در«آن شربت آب» به فراخور شرایطی که وجود داشت، کتاب را به‌صورت روایت تدوین کردم؛ ولی آذرخش و رقص فانتوم‌ها به‌صورت سؤال‌و‌جوابی است و از صفر تا صد پروژه خودم بودم و ژانر محبوب من همین مصاحبه و سؤال و جواب است. اگر کتاب به صورت قصه باشد، ممکن است حواس مخاطب جاهایی پرت شود یا جاهایی را بدون دقت رد شود؛ ولی اگر سؤال و جواب باشد، کتاب دو صدا دارد و من خودم را جای مخاطب می‌گذارم که سؤال‌های زیادی از قهرمان دارد و من به‌جای مخاطب، این سؤال‌ها را از او می‌پرسم. خیلی‌وقت‌ها سؤالی را خودم دوست نداشته‌ام بپرسم، ولی برای اینکه مردم کنجکاوند و دوست دارند بدانند، آن سؤال را پرسیده‌ام. چه در زمینه ادبیات خلاقه، قصه و رمان، چه در زمینه روایت‌نویسی و چه گفت‌وگو و تاریخ شفاهی، معتقدم تا ۵۰ سال دیگر هم از جنگ‌مان بنویسیم باز تمام نمی‌شود. 

این روزها نوشتن زندگینامه داستانی خیلی رایج شده است. چرا به این سمت نرفتید، چون به نظر می‌رسد صدای افراد نزدیک به ذوالفقاری در کتاب چندان شنیده نشده است. به‌هرحال ایشان سال‌ها مفقودالاثر بوده و هیچ خبری درباره زنده‌بودن یا شهادت‌شان به خانواده نرسیده بود و همین حس و حال خانواده ایشان جا داشت در کتاب مورد توجه قرار گیرد. 
من تا جایی که می‌توانستم درباره خانواده پرسیده‌ام. یک فصل کتاب درباره پدر، مادر و برادران ایشان است. 

بله، ولی چون ایشان خودش غایب بود نمی‌توانست درباره حس و حال خانواده در زمان اسارت بگوید. 
من احساس می‌کنم غایب نیست، ولی باز خودش در مرکز است. تا حدی می‌توانستم از مرکز که خود ذوالفقاری است، دور شوم. باز باید سریع به او بازمی‌گشتم، چراکه موضوع کتاب، ذوالفقاری است. اگر خیلی دنبال دیگران بروم ممکن است متهم شوم که به جاده خاکی زده‌ام. مثلا من به پدر ذوالفقاری چه‌کار دارم، در همین حد که آشنایی مختصری با او داشته باشم کافی است. همین الان دارم کتابی می‌خوانم که درباره زندگی یکی از خلبان‌هاست با بیش از ۶۰۰ صفحه. تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب درباره این است که او کجا و کی به دنیا آمد و دبستان، راهنمایی و دبیرستان را کجا درس خوانده تا این‌که وارد نیروی هوایی شود. از باغ‌های زمان کودکی‌‌اش و میوه‌هایی که در آنها می‌روییده گفته تا این‌که پدرش در مغازه‌‌ چه می‌فروخته، تمام مدت منتظر بودم که کی می‌خواهد وارد موضوع اصلی شود. من اگر این کتاب را می‌نوشتم، از یک مأموریت این خلبان شروع می‌کردم و بعد می‌رفتم به کودکی‌‌اش سرک می‌کشیدم. من دوست دارم دست بیندازم و یقه مخاطب را بگیرم و از همان‌جا شروع کنم، نه این‌که از کودکی شروع کنم و پله‌پله جلو بیایم، کما این‌که «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» از جلسه بازجویی ذوالفقاری بعد از اسارت شروع می‌شود.اولین جلسه سؤال‌ها هم همین‌گونه بود و من از کودکی شروع نکردم و به خود ذوالفقاری هم همین را گفتم. نظم و ترتیب سؤالات در فصل‌بندی‌ها تقریبا رعایت شده است. البته درباره زندگی‌نامه داستانی باید بگویم که پروژه‌ای الان در دست دارم که احتمالا آن را به همین صورت بنویسم و سؤال و جوابی نخواهد بود، چون ماده خامش از پیش آماده شده و به من داده‌اند اما پروژه‌ای که بخواهم از صفر شروع کنم، با سؤال و جواب‌های خودم جلو می‌روم و این‌طور بیشتر دوست دارم.

اسناد بالادستی ارتش در دست مسعود کشمیری
من در هر مصاحبه‌ای که با خلبان‌ها می‌گیرم تا جایی که می‌توانم درباره نفوذی‌ها و در خصوص پاک‌سازی‌های اول انقلاب می‌پرسم. اگر بخواهم نظرات را جمع‌بندی کنم، می‌توانم بگویم که این موضوع به چند عامل اصلی برمی‌گردد. یکی این بوده است که واقعا گروهی نفوذی می‌خواستند نیروی هوایی را ضعیف کنند، یکی دیگر این بوده که یک عده حسود بودند و چشم دیدن موفقیت بقیه را نداشتند، قبلا مقام پایین‌تری داشتند و حالا مقام بالاتری گرفته و به دنبال زیرآب‌زدن بودند و یک نکته جالب دیگر این بود که اخیرا یکی از خلبانان به من گفت، یک عده‌ای که قبل از انقلاب، خلبان‌های انقلابی را می‌زدند‌، بعد از انقلاب به ضرب و زور و کلک، مقامی ‌به دست ‌آورده بودند وخلبان‌های انقلابی را تصفیه می‌کردند.ماجرای تصفیه‌ها در نیروی هوایی را که با کودتای نقاب هم ادامه پیدا کرد، نمی‌توان در یک دلیل خلاصه کرد. به‌هرحال ضربه‌ای که این ماجرا زده است، ضربه سختی بوده و می‌دانید که در رأس این ماجراها، مسعود کشمیری بوده است. اودررکن دو ارتش و درضداطلاعات نیروی هوایی فعالیت می‌کرد و به بسیاری از اسناد بالادستی ارتش دسترسی داشت و خود وی باعث تصفیه بسیاری از خلبانان شده است.بعد از آن‌که وارد جنگ شدیم، خیلی از خلبان‌های ما به‌دلیل تصفیه‌ها نبودند ؛ البته برخی از آنها خودخواسته برگشتند و خیلی از خلبان‌ها هم نمی‌توانستند با این سیستمی ‌که ایجاد شده بود، کار کنند و از نیروی هوایی رفتند. به مظلومیت خلبانان در نیروی هوایی و هوانیروز در این ماجراها که از دو طرف خوردند، خیلی جا دارد پرداخته شود. 


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها